تا بگی می گم فرحزادتا بوده چنین بودهتا تنور داغ استتا چشم بر هم زنیتا ریشه در اب است امید ثمری هستتا فیها خالدون کسی سوختنتا گوساله گاو شود دل صاحبش اب شودتا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزهاتا کور شود هر انکه نتواند دیدتا یار که را خواهد و میلش به که باشدتاب اوردنتاب چیزی یا کاری را داشتنتابلوتأبیلتاج سر کسی بودنتاج یا تاجی یا گلی به سر کسی زدنتاخت زدنتازه به دوران رسیدهتافته ی جدابافتهتاقالتامین کردن نظر کسیتاوان چیزی را پس دادنتب تند زود عرق می کنهتحفه نطنزتخم بابام یا بابای خودم نیستم اگرتخم بابام یا پدرم نیستم اگرتخم دو زرده کردنتخم دوزرده کردن یا گذاشتن یا تخم طلا گذاشتن یا کردنتخم لق چیزی را شکستنتخم مرغ به چانه بستنتخم مرغ دزد شتر دزد می شودتخم نابسم اللهتخم کسی را کشیدنتدبیر دگر باشد و تقدیر دگرتذکرهتر و خشک با هم سوختنترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کری بود بر گوسفندانترس برادر مرگ استترس توی جان کسی افتادنترس کسی را برداشتنترس کسی ریختنترش کردنترشی نخوری یک چیزی می شیترگل ورگلترمز بریدنترمز کسی بریدنتره برای کسی یا چیزی خرد نکردنتره به تخمش می ره حسنی به باباشتره خرد نکردنتره گرفتیم یا کاشتیم که قاتق نانمان شود قاتل یا بلای جانمان شد