اسم فارسی با حرف گ - صفحه 3
سرخی ماندگار، گل گونه ی پایدار، ( مجاز ) زیبارو و لطیف ( همیشه )، ( گلی، نوش = جاوید )، ( گُلی + نو ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، گل گنجا
گنجایش
دختر
فارسی گندمک
گندم کوچک، سبزی بهاره خوردنی
دختر
فارسی گهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی گرگین
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرگینه
پوست گرگ
پسر
فارسی گرمانک
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
پسر
فارسی گرمایل
گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
پسر
فارسی گروخان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در دربار کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گروی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی گئومات
پسر کوروش و برادر کمبوجیه
پسر
فارسی گرازه
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرامی
محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، بسیار ارجمند و دوست داشتنی، [این نام در ایران باستان پسرانه بوده ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرامیدخت
دختر محترم و عزیز، ( گرامی، دخت = دختر )، دختر بسیار ارجمند و دوست داشتنی، دختر عزیز
دختر
فارسی گران خوار
از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرانمهر
دارای مهر محبت زیاد و فراوان، آن که دارای محبت زیاد است
دختر
فارسی گراهون
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری زابلی در سپاه گرشاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گوهر ملک
پادشاه زاده، گوهر ( فارسی ) + ملک ( عربی ) پادشاه زاده
دختر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن گوهرآرا
آراینده گوهر، آراینده جواهر
دختر
فارسی گوهرافروز
افروزنده گوهر
دختر
فارسی گوهرافشان
گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ، نثار کننده ی گوهر، ( به مجاز ) فصیح و بلیغ، ( به مجاز ) گوهر ا ...
دختر
فارسی گوهرالشریعه
شخص ( زن ) والا و نفیس در شریعت و دین
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی گوهران
عناصر اربعه ( خاک، آب، هوا و آتش )، جمع گوهر، ع گوهر
پسر
فارسی گوهربانو
بانوی گرامی و اصیل
دختر
فارسی گوهرتاب
تابنده چون گوهر
دختر
فارسی گوهرتاج
تاجی از گوهر
دختر
فارسی گوهرتاش
همتای گوهر، گوهر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) همتای گوهر
دختر
ترکی، فارسی گوهردخت
دختری همچون جواهر
دختر
فارسی گوهرسمانه
ترکیب دو اسم گوهر و سمانه ( نوعی سنگ قیمتی و مخفف آسمان )
دختر
فارسی، عربی گوهرشید
گوهری درخشان چون خورشید، گوهر درخشان، مروارید روشن، گوهر و نژاد پاک، ( به مجاز ) نهاد و سرشت روشن ( ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن گوهرنگار
مرصع
دختر
فارسی گوهره
نام روستایی در نزدیکی کرمانشاهان
دختر
فارسی گوهرین
منسوب به گوهر، از گوهر، گوهری، ( گوهر + ین / in ـ/ ( پسوند شباهت ) )، مرصع، آراسته به گوهر، جواهرنش ...
دختر
فارسی گویا
گوینده، سخنگو، واضح، رسا، ( قید ) مثل اینکه، گویی، ( به مجاز ) رسا و روشن و آشکار
پسر
فارسی گیارنگ
کیارنگ، سردار و فرمانده
پسر
فارسی گیتا نوش
گیتی نوش، جهانِ بی مرگی، ( مجاز ) ماندنی، [گیتا = گیتی، نوش = ( در قدیم ) بی مرگی، زندگی]، ( به مجا ...
دختر
فارسی گیتی دخت
دخترجهان، جهان دخت
دختر
فارسی
کهکشانی گیتی فروغ
ترکیب دو اسم گیتی و فروغ ( جهان و روشنی )، نور و روشنایی دنیا، ( به مجاز ) خورشید، ( به مجاز ) زیبا ...
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی گیتی ناز
آن که موجب فخر و مباهات گیتی است، افتخار جهان، موجب نازش و افتخار دنیا، فخر کننده به عالم
دختر
فارسی گیرا
گیرنده، [مجاز] جذاب، دلربا، اثرگذار و موثر، فریبنده و زیبا، خوشایند و جذاب و دلنشین، ( به مجاز ) اث ...
دختر
فارسی گیل ماه
ترکیب دو اسم گیل و ماه ( نام طایفه ای و زیبارو )، ماهروی طایفه گیل، ( به مجاز ) زیبا رویی از مردم گ ...
دختر
فارسی، گیلکی
طبیعت، کهکشانی گیلانا
منسوب به گیلان، دختر زیبای گیلانی، ( گیلان، ا ( پسوند نسبت ) )، متعلق به سرزمین گیلان، گ گیلان
دختر
فارسی، گیلکی گیلنار
مرکب از گیل ( گیلک )، نار ( انار )، مرکب از گیل ( گیلک ) + نار ( انار )
دختر
فارسی گیله وا
نوعی باد محلی، که از غرب به شرق می وزد و هوا ملایم و دریا آرام می شود، ( به مجاز ) خندیدن ( گل )، ش ...
دختر
فارسی، گیلکی گیلو
نام وزیر و قهرمانی در منظومه ویس و رامین
پسر
فارسی گیهان
جهان، دنیا، گیتی، کیهان
دختر
فارسی گیوا
جذاب، گیرا، فریبنده و دلبر، دلربا، ( کردی ) ( گیو = جذاب و گیرا، ا ( پسوند نسبت ساز ) )، به معنی گی ...
دختر
کردی، فارسی گیوان
کیوان، سیاره زحل، ( = کیوان )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی