اسم فارسی با حرف م - صفحه 6
جوینده ی عاطفه و دوستی، خواهان محبت از سوی دیگران، ( در قدیم )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرخو
دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، خو = ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهردار
دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی، محبت، دار )، محبت + دار )، دارنده مهر ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهردیبا
دختری که مانند حریر لطیف و مانند خورشید زیباست
دختر
فارسی مهردیس
مانند خورشید، ( به مجاز ) زیباروی عزیز و گرامی، ( مهر= خورشید، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرراز
خورشید و آفتاب پوشیده و پنهان، ( به مجاز ) زیباروی مستور و محجوب، [مهر = خورشید، راز = ( در قدیم ) ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهررضا
ترکیب دو اسم مهر و رضا ( محبت و خشنود )
پسر
فارسی، عربی مهرساد
طلوع زندگی، خورشید ایل
دختر
فارسی مهرسانا
همانند خورشید
دختر
فارسی مهرسو
آب درخشان
دختر
ترکی، فارسی مهرشین
خورشید نورانی
دختر
فارسی مهرشینا
ترکیب دو اسم مهر و شینا ( محبت و کوشش )
دختر
فارسی مهرفر
شکوه خورشید و محبت
پسر
فارسی مطیعا
منسوب به مطیع، ( به مجاز ) کسی که فرمانبردار و مطیع است، ( عربی ـ فارسی ) ( مطیع = اطاعت کننده، فرم ...
پسر
فارسی، عربی مقاره
آرام و قرار گرفتن
پسر
فارسی مقیما
از شاعران قرن یازدهم هجری است که در طهران اقامت داشت، ( اَعلام ) از شاعران قرن یازدهم هجری ( مقیم ت ...
پسر
فارسی، عربی مگابیز
نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی میرشاد
امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان، ( میر = امیر، شاد )
پسر
فارسی، عربی میرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران رستم هرمزان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میریام
نام دیگر حضرت مریم، قوی و فربه، نام خواهر موسی ( ع )
دختر
عبری، فارسی
مذهبی و قرآنی میرین
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میشان
نام روستایی در استان کهگیلویه
پسر
فارسی میشکا
میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی
دختر
فارسی
پرنده میشی
منسوب به میش، دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز
دختر
فارسی میگون
به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ، مخمور، خمار آلود ( چشم )
دختر
فارسی مکابیز
نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی، مگابیز
پسر
فارسی مکینا
بنفشه
دختر
فارسی، سریانی مکیناس
مکینا، بنفشه
دختر
فارسی، سریانی میترادخت
دختر خورشید، دختری که مانند خورشید است، ( به مجاز ) زیبارو، ( میترا = مهر، خورشید، دخت = دختر )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میتراناز
مایه ی افتخار خورشید، ( به مجاز ) بسیار زیبا و درخشان، ( میترا = مهر، خورشید، ناز = افتخار )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میترانوش
مهر جاوید، خورشید جاویدان، ( به مجاز ) زیبارو و زیبایی جاویدان و همیشگی، ( میترا = مهر، خورشید، نوش ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میترایار
مهریار، نام شخصی در کتیبه پهلوی
دختر، پسر
فارسی میچکا
در گویش مازندران گنجشک
دختر
فارسی میخوش
آنچه که مزه ترش و شیرین دارد، ملس، دارای مزه ی ترش و شیرین
دختر
فارسی میخک
گلی زینتی و پُرپَر به رنگهای سرخ، سفید، و صورتی
دختر
فارسی
گل میر فرهان
میر بمعنای بزرگ + فرهان که نام شهری نزدیک همدان است
پسر
فارسی میرانه
امیرانه، شاهانه، میر ( ازعربی ) + انه ( فارسی ) امیرانه
دختر
فارسی، عربی میرزا
شاهزاده و امیرزاده، میر ( ازعربی ) + زا ( فارسی ) شاهزاده و امیرزاده
پسر
فارسی، عربی میلاو
پاداش و نوید
پسر
فارسی میلاوه
شاگردانه، انعام، نوید، مژدگانی، بشارت
دختر
فارسی مینا دخت
دختر مینا، دختر شبیه به مینا، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، ( مینا، دخت = دختر ) )، د مینا
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل میناز
نازنین من، افتخار کن، فخر کن، تفاخر کن، ( به مجاز ) ویژگی کسی که به واسطه زیبایی و حسن می باید به خ ...
دختر
فارسی، گیلکی میناگون
سبز رنگ، به رنگ مینا، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، ( مینا، گون ( پسوند شباهت ) )، مانند مینا، شبیه ...
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل میناوش
جلا داده و صیقل شده، شبیه به شیشه ٔ کبود، ( مینا، وش ( پسوند شباهت ) )، مانند مینا، شبیه به مینا، م ...
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل مینو سرشت
آن که یا آنچه طبیعتی مانند بهشت دارد
دختر
فارسی مینو فر
دارای فر و شکوه بهشتی، دارای شأن بهشتی، ( به مجاز ) حوروش و زیبارو
دختر
فارسی مینو مهر
ترکیب دو اسم مینو و مهر ( بهشت و خورشید )، ( فارسی ) از نام های مرکب، مینو و مهر
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مینوچهر
با روی چون بهشت، زیباروی، منوچهر، ( مینو = بهشت، چهر = چهره )، بهشت چهره، بهشتی روی، ( به مجاز ) حو ...
دختر
فارسی مینورام
آسمان آرام، نام فرشته خوشی، نام فرشته رامش و خوشی
دختر
فارسی
کهکشانی مینورخ
مینوچهر، دارای چهره ای آسمانی و بهشتی، ( = مینوچهر )
دختر
فارسی مینوزاد
زاده آسمان یا زاده بهشت
دختر
فارسی مینوش
می نوشنده، نوشنده می
دختر
فارسی مینوشا
نوشنده می و بهشت
دختر
فارسی مینووش
مانند بهشت، زیبا چون بهشت
دختر
فارسی میهن بانو
بانوی وطن
دختر
فارسی میهن تاج
تاج و سرور وطن
دختر
فارسی میهن دخت
دختر وطن
دختر
فارسی میهن یار
دوست و یار وطن
پسر
فارسی میکاییل
معرب از عبری به معنای کیست که شبیه خدا باشد؟، یکی از فرشتگان مقرب خداوند که معروف است روزی زمینیان ...
پسر
فارسی مهرلقا
ترکیب دو اسم مهر و لقا ( خورشید و چهره )، معشوقی که چهره اش مانند آفتاب درخشان باشد، آفتاب لقا، ( ب ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرمان
اندیشه نیک و درخشان
پسر
فارسی مهرمانا
ترکیب دو اسم مهر و مانا ( محبت و جاوید )
دختر
فارسی مهرماه
مهشید، محبت و روشنی، مرکب از مهر ( محبت و دوستی ) + ماه، نام پسر ساسان
دختر، پسر
فارسی
کهکشانی مهرمس
خورشید بزرگ
پسر
فارسی مهرمند
دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرمنیر
خورشید روشن و درخشان، مهر ( فارسی ) منیر ( عربی ) خورشید روشن و درخشان
دختر
فارسی، عربی مهرنار
آتش مهربان
دختر
فارسی مهرنام
مشهور به مهربانی و دارندگی محبت، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، نام = ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرنرسه
نام پسر ورزاک از خاندان ساسانیان
پسر
فارسی مهرنگ
به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو
دختر
فارسی مهرنور
نور خورشید، آفتاب، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر = خورشید، نور )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرنیک
خورشید و مهر نیک
دختر
فارسی مهرنیکا
ترکیب دو اسم مهر و نیکا ( مهربانی و زیبا )
دختر
فارسی مهروالا
ترکیب دو اسم مهر و والا ( محبت و گرامی )
پسر
فارسی مهروان
دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ، ( مِه = مِهتر و بزرگتر، روان )
پسر
فارسی مهرورز
بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست، با محبت، مهربان، ( در قدیم ) عاشق
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروشا
مانند خورشید
دختر
فارسی مهروند
منسوب به مهر، دارای مهر و محبت، ( مهر = خورشید، وند ( پسوند شباهت ) )، منسوب به خورشید، خورشیدی
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروی
مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد، ( مجاز ) زیبا و جمیل، ( = مَهرو )، ( مَهرو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروین
خورشید کوچک
پسر
فارسی مهرکام
خواهنده ی مهربانی و محبت، آرزومند محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کام = آنچه خواسته ی دل است، آرزو )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکان
سرچشمه مهربانی
پسر
فارسی مهرکانا
مهر و خورشید
دختر
فارسی مهرکوش
کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی، ( مهر = مهربانی، محبت، کوش = کوشش و سعی )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکوشا
ترکیب دو اسم مهر و کوشا ( خورشید و تلاشگر )، ( در اوستا )، دیو ملکوش، مَهرک، طبق روایات اوستا طوفان ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکیش
آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کی ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهریار
دوست و یار خورشید، دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی و محبت، یار ( پسوند ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهریانا
خورشید نیکی رسان
دختر
فارسی، اوستایی مهریز
شهری در استان یزد، زیباروی کوچک، ماه کوچک، ( اَعلام ) نام شهری در استان یزد که در گذشته مهرگرد، مهر ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی مهریماه
ماه مهربان
دختر
فارسی
کهکشانی مهسانه
آن که چون ماه زیبا و درخشان است
دختر
فارسی مهسایه
( به مجاز ) پرتو ماه، مهتاب، زیبارو، ( مه = ماه، سایه )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهست
بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( در قدیم ) بزرگترین، مهمترین، اعلی حضرت ( صفت ی ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن مهسو
روشنی ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مه = ماه، سو = روشنی، روشنایی )
دختر
ترکی، فارسی
طبیعت، کهکشانی مهسین
مانند ماه
دختر
فارسی مهشب
ماه شب
دختر
فارسی مهشیده
مهشید، پرتو ماه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهگان
چون ماه زیبا
دختر
فارسی مهناد
فریاد بلند
پسر
فارسی مهند
مَه پاره، ( به مجاز ) زیبارو، تکه ای از ماه، اندکی از ماه، به فتح میم و ه و سکون نون و دال، نامی خر ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی