اسم فارسی با حرف ا - صفحه 8

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

امیربرنا/a.-bornā/

ترکیب دو اسم امیر و برنا ( فرمانروا و جوان )، امیر جوان، پادشاه جوان


پسر

فارسی، عربی
امیربهامین/a.-bahāmin/

ترکیب دو اسم امیر و بهامین ( فرمانروا و فصل بهار )، از نام های مرکب، ( امیر و بَهامین


پسر

فارسی، عربی
امیربهتاش/a.-behtāš/

ترکیب دو اسم امیر و بهتاش ( فرمانروا و شریک خوب )، از نام های مرکب، ه امیر و بِهتاش


پسر

ترکی، فارسی، عربی
امیربهراد/a.-behrād/

ترکیب دو اسم امیر و بهراد ( فرمانروا و جوانمرد نیکو )، از نام های مرکب، ه امیر و بِهراد


پسر

فارسی، عربی
امیرپدرام/a.-pedrām/

ترکیب دو اسم امیر و پدرام ( فرمانروا و آراسته )، از نام های مرکب، ه امیر و پدرام


پسر

فارسی، عربی
امیرتوهان/amir-tohan/

ترکیب دو اسم امیر و توهان ( فرمانروا و خشم )


پسر

فارسی، عربی
امیرجاوید/a.-jāvid/

ترکیب دو اسم امیر و جاوید ( فرمانروا و جاویدان )، امیر و پادشاه جاوید و جاودان


پسر

فارسی، عربی
امیرخشایار/a.-khašāyār/

ترکیب دو اسم امیر و خشایار ( فرمانروا و دلیر )، از نام های مرکب، امیر و خشایار


پسر

فارسی، عربی
امیردارا/amir-dara/

ترکیب دو اسم امیر و دارا ( فرمانروا و ثروتمند )


پسر

فارسی، عربی
امیردانش/a.-dāneš/

ترکیب دو اسم امیر و دانش ( فرمانروا و اندیشه )، از نام های مرکب، امیر و دانش


پسر

فارسی، عربی
امیردخت/amir-dokht/

دختر پادشاه، شاهدخت


دختر

فارسی، عربی
امیرراد/a.-rād/

ترکیب دو اسم امیر و راد ( فرمانروا و جوانمرد )، از نام های مرکب، امیر و راد


پسر

فارسی، عربی
امیررادین/a.-rādin/

ترکیب دو اسم امیر و رادین ( فرمانروا و آزاده )، امیر و پادشاه آزاده


پسر

فارسی، عربی
امیررسا/a.-re(a)sā/

ترکیب دو اسم امیر و رسا ( فرمانروا و بلیغ )، از نام های مرکب، ی امیر و رسا


پسر

فارسی، عربی
امیرسعدی/amir-saedi/

ترکیب دو اسم امیر و سعدی ( فرمانروا و فرخندگی )


پسر

فارسی، عربی
امیرسیاوش/a.-siyāvo(a)š/

ترکیب دو اسم امیر و سیاوش ( فرمانروا و دارنده اسب نر سیاه )، از نام های مرکب، ی امیر و سیاوش


پسر

فارسی، عربی
امیرفرامرز/a.-farāmarz/

ترکیب دو اسم امیر و فرامرز ( فرمانروا و آمرزنده دشمن )، از نام های مرکب، امیر و فرامرز


پسر

فارسی، عربی
امیرفرداد/a.-fardād/

ترکیب دو اسم امیر و فرداد ( فرمانروا و مولود با شکوه )، امیر دارای شأن و شکوه، پادشاه با شوکت


پسر

فارسی، عربی
امیرفرزام/a.-farzām/

ترکیب دو اسم امیر و فرزام ( فرمانروا و شایسته )، از نام های مرکب، امیر و فرزام


پسر

فارسی، عربی
امیرفرزین/a.-farzin/

ترکیب دو اسم امیر و فرزین ( فرمانروا و فروزان )، از نام های مرکب، امیر و فرزین


پسر

فارسی، عربی
امیرفرشید/a.-faršid/

ترکیب دو اسم امیر و فرشید ( فرمانروا و شکوه درخشان )، از نام های مرکب، ← امیروفرشید


پسر

فارسی، عربی
امیرفرنام/a.-farnām/

ترکیب دو اسم امیر و فرنام ( فرمانروا و بالاترین نام )، از نام های مرکب، امیر و فرنام


پسر

فارسی، عربی
امیرمهدیار/a.- mahdyar/

ترکیب دو اسم امیر و مهدیار ( فرمانروا و محافظ )


پسر

فارسی، عربی
امیرمهرداد/a.-mehrdād/

ترکیب دو اسم امیر و مهرداد ( فرمانروا و داده ی مهر )، از نام های مرکب، امیر و مهرداد


پسر

فارسی، عربی
امیرمهرگان/a.-mehrgan/

ترکیب دو اسم امیر و مهرگان ( فرمانروا و مهربانی )


پسر

فارسی، عربی
امیرنظام/amir nezām/

ترکیب دو اسم امیر و نظام ( فرمانروا و آراستگی )، ( عربی ) فرمانده ی سپاه، عنوان و سمتِ فرمانده ی کل ...


پسر

فارسی، عربی
امیرنیما/a.-nimā/

ترکیب دو اسم امیر و نیما ( فرمانروا و نامور )، از نام های مرکب، امیر و نیما


پسر

فارسی، عربی
امیرهوشیار/a.-hušyār/

ترکیب دو اسم امیر و هوشیار ( فرمانروا و باهوش )، از نام های مرکب، امیر و هوشیار


پسر

فارسی، عربی
امیرهومان/a.-humān/

ترکیب دو اسم امیر و هومان ( فرمانروا و نیک اندیش )، از نام های مرکب، ک امیر و هومان


پسر

فارسی، عربی
امیرکارن/a.-karen/

ترکیب دو اسم امیر و کارن ( فرمانروا و جنگجو )


پسر

فارسی، عربی
امیرکامیار/a.-kamyar/

ترکیب دو اسم امیر و کامیار ( فرمانروا و کامیاب )


پسر

فارسی، عربی
امیرکاوه/a.-kave/

ترکیب دو اسم امیر و کاوه ( فرمانروا و از شخصیت های شاهنامه )


پسر

فارسی، عربی
امیرکسری

مرکب از امیر ( عربی ) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری ( فارسی ) به معنای خسرو و پادشاه است


پسر

فارسی، عربی
امیرکوشا/a.-kušā/

ترکیب دو اسم امیر و کوشا ( فرمانروا و تلاشگر )، از نام های مرکب، ه امیر و کوشا


پسر

فارسی، عربی
امیرکوشان/a.-kušān/

ترکیب دو اسم امیر و کوشان ( فرمانروا و کوشا )، از نام های مرکب، امیر و کوشان


پسر

فارسی، عربی
امیرکیارش/a.-kiyāraš/

ترکیب دو اسم امیر و کیارش ( فرمانروا و پادشاه دلیر )، امیر و پادشاه دلیر، حاکم شجاع


پسر

فارسی، عربی
امیرکیانوش/a.-kiyānuš/

ترکیب دو اسم امیر و کیانوش ( فرمانروا و بزرگ جاودان )، از نام های مرکب، امیر و کیانوش


پسر

فارسی، عربی
امیرکیهان/a.-keyhān/

ترکیب دو اسم امیر و کیهان ( فرمانروا و جهان )، امیر جهان، پادشاه عالم


پسر

فارسی، عربی
امیریارا/a.-yara/

ترکیب دو اسم امیر و یارا ( فرمانروا و قدرت )


پسر

فارسی، عربی
امین پارسا/a.-pārsā/

ترکیب دو اسم امین و پارسا ( امانتدار و پاکدامن )، زاهد و پرهیزگار، دیندار و درستکار و متدین


پسر

فارسی، عربی
امین دخت

امین ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر امین، دختر درستکار


دختر

عربی، فارسی
افراشته/afrāšte/

بلند ساخته، برداشته، بالابرده شده، افراخته


دختر

فارسی
افرند/afrand/

ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند


دختر

فارسی
آفرنگ/āfrang/

زیبایی، حشمت


دختر

فارسی
افروخته/afrukhte/

برافروخته، سرخ، روشن شده، درخشان شده


دختر

فارسی
افرود/afrod/

فرود، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
افروزان/afruzān/

افروختن، افروزاندن، افروزانیدن


دختر

فارسی
افروشه/afruše/

نوعی حلوا، ( = آفروشه )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
افروغ/afrogh/

تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است


دختر

فارسی
افری/afri/

آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین


دختر

فارسی
آفریدون

فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...


پسر

فارسی
افریدون/afereydun/

فریدون، از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آفرین دخت

مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + دخت ( دختر )، دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی ها را دارد


دختر

فارسی
آفرین گل

مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + گل، گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا


دختر

فارسی
آفرین ماه/afarin mah/

ترکیب دو اسم آفرین و ماه ( ستایش و زیبارو )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + ماه ( قمر )، ماه تحسین ...


دختر

فارسی

کهکشانی
آفرین مهر/afarin mehr/

ترکیب دو اسم آفرین و مهر ( ستایش و محبت )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + مهر ( محبت یا خورشید )، ک ...


دختر

فارسی
آفرین ناز/afarin-naz/

دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز، مرکب از آفرین ( وازه تحسین ) + ناز ( کرشمه، غمزه )


دختر

فارسی
آفرین نوش/afarin-nush/

کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند، شنونده آفرین


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
افرینا/afrinā/

آفرین، ( افرین = آفرین، ا ( پسوند اسم ساز ) )، منسوب به آفرین، آ آفرین، ( افرین = آفرین + ا ( پسوند ...


دختر

فارسی
آفسانه

افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید


دختر

فارسی
افسر/afsar/

کلاه پادشاهی، تاج


دختر

فارسی
افسرخاتون/afsar khaton/

تاج بانو، سر آمد همه زنان، افسر ( فارسی ) + خاتون ( فارسی )


دختر

فارسی
افسردخت/afsar dokht/

سرآمد همه دختران، افسر ( تاج ) + دخت ( دختر ) سرآمد همه دختران


دختر

فارسی
آفشید/āfšid/

خورشید، روشنایی آفتاب، ( آف = مهر، خور، شمس، شید = نور، روشنایی، آفتاب )، نور و روشنایی خورشید، ( ب ...


دختر

فارسی
افشید

روشنایی خورشید


دختر

فارسی
آق گل/agh-gol/

گل سفید، آق ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سفید


دختر

ترکی، فارسی

گل
آقاجان

آقا ( مغولی ) + جان ( فارسی ) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ


پسر

فارسی، مغولی
آقاگل

آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان


پسر

فارسی، مغولی
آق بانو/agh-bano/

بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )


دختر

ترکی، فارسی
اقشین

معنی اسم را در این قسمت بنویسید


پسر

فارسی
انگیزه/angize/

آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث


دختر

فارسی
آنو/ano/

نام خدای آسمان، در دین بابلی


دختر

فارسی، بابلی
انوش زاد

زاده جاویدان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
انوشتکین/anush takin/

پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی، انوش ( فارسی ) + تکین ( ترکی )


پسر

ترکی، فارسی، عربی

تاریخی و کهن
انوشروان/anuše (a) rvān/

انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
انوشه دخت

دختر جاویدان، دختر شادمان


دختر

فارسی
انوشه روان

انوشیروان، دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر ( ص ) در زمان ...


دختر

فارسی
انوشک/anoshak/

نام زنی در زمان ساسانیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
انوشکزاد

انوش زاد


دختر

فارسی
آنیا/ania/

بی نظیر، عشق مطلق


دختر

ترکی، کردی، فارسی، یونانی
انیتا

آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و ...


دختر

فارسی
آنید/anid/

فرشته پاکی ها


دختر

فارسی
آنیدا/anida/

خالق و آفریننده عشق


دختر

فارسی
انیژ/anizh/

نام یک گیاه


دختر

فارسی

طبیعت
اسپندیار/espand yār/

اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...


پسر

اوستایی، فارسی
اسپنوی/espanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپی تامن/espi-tamen/

نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آسپیان/aspian/

آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپیتمان/espit-man/

نژاد سفید، خاندان سفید


پسر

فارسی
اسپیتمن/espitman/

یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی


پسر

فارسی
استاسیس

از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی


پسر

فارسی
آگاس/agas/

آگاه


پسر

فارسی
آگاه/āgāh/

بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا


پسر

فارسی
آگاه دخت/aghah-dokht/

دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر


دختر

فارسی
آلاگل/ala gol/

گل سرخ، آلا ( ترکی ) + گل ( فارسی )، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این ...


دختر

فارسی، ترکی

گل
آلاوه/alave/

آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می کنند


دختر

فارسی
الچین/elchin/

ایلچین، برگزیده ایل، ال ( ترکی ) + چین ( فارسی )


پسر

ترکی، فارسی
الزا/elzā/

فرزند ایل، زاییده ی ایل


دختر

ترکی، فارسی
اندرز/andarz/

نصیحت، پند


پسر

فارسی
اندریمان/andariman/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی از سپاهیان افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی