اسم فارسی با حرف ا - صفحه 8
آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین
دختر
فارسی آفریدون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...
پسر
فارسی افریدون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آفرین دخت
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + دخت ( دختر )، دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی ها را دارد
دختر
فارسی آفرین گل
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + گل، گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا
دختر
فارسی آفرین ماه
ترکیب دو اسم آفرین و ماه ( ستایش و زیبارو )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + ماه ( قمر )، ماه تحسین ...
دختر
فارسی
کهکشانی آفرین مهر
ترکیب دو اسم آفرین و مهر ( ستایش و محبت )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + مهر ( محبت یا خورشید )، ک ...
دختر
فارسی آفرین ناز
دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز، مرکب از آفرین ( وازه تحسین ) + ناز ( کرشمه، غمزه )
دختر
فارسی آفرین نوش
کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند، شنونده آفرین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن افرینا
آفرین، ( افرین = آفرین، ا ( پسوند اسم ساز ) )، منسوب به آفرین، آ آفرین، ( افرین = آفرین + ا ( پسوند ...
دختر
فارسی آفسانه
افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید
دختر
فارسی افسر
کلاه پادشاهی، تاج
دختر
فارسی افسرخاتون
تاج بانو، سر آمد همه زنان، افسر ( فارسی ) + خاتون ( فارسی )
دختر
فارسی افسردخت
سرآمد همه دختران، افسر ( تاج ) + دخت ( دختر ) سرآمد همه دختران
دختر
فارسی آفشید
خورشید، روشنایی آفتاب، ( آف = مهر، خور، شمس، شید = نور، روشنایی، آفتاب )، نور و روشنایی خورشید، ( ب ...
دختر
فارسی افشید
روشنایی خورشید
دختر
فارسی آق گل
گل سفید، آق ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سفید
دختر
ترکی، فارسی
گل آقاجان
آقا ( مغولی ) + جان ( فارسی ) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ
پسر
فارسی، مغولی آقاگل
آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
پسر
فارسی، مغولی آق بانو
بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )
دختر
ترکی، فارسی اقشین
معنی اسم را در این قسمت بنویسید
پسر
فارسی انگیزه
آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث
دختر
فارسی آنو
نام خدای آسمان، در دین بابلی
دختر
فارسی، بابلی انوش زاد
زاده جاویدان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی انوشتکین
پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی، انوش ( فارسی ) + تکین ( ترکی )
پسر
ترکی، فارسی، عربی
تاریخی و کهن انوشروان
انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن انوشه دخت
دختر جاویدان، دختر شادمان
دختر
فارسی انوشه روان
انوشیروان، دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر ( ص ) در زمان ...
دختر
فارسی انوشک
نام زنی در زمان ساسانیان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن انوشکزاد
انوش زاد
دختر
فارسی آنیا
بی نظیر، عشق مطلق
دختر
ترکی، کردی، فارسی، یونانی انیتا
آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و ...
دختر
فارسی آنید
فرشته پاکی ها
دختر
فارسی آنیدا
خالق و آفریننده عشق
دختر
فارسی انیژ
نام یک گیاه
دختر
فارسی
طبیعت اشلی
نام کوهی در مازندران
دختر
فارسی اشنا
گوهر گران بها، گوهر گرانمایه، شنا، شناگری، آب ورزی، شنا کننده، آب ورز، شناگر
پسر
فارسی آشناس
نام فرزند طهماسب، ( اَعلام ) نام فرزند طهماسب و پدر بزرگ گرشاسب
پسر
فارسی اشناس
نام افشین و چند تن دیگر
پسر
فارسی اشو
مقدس
پسر
فارسی آشورینا
تغییر دهنده، منسوب به آشور، برهم زننده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
دختر
فارسی، آشوری اشک
آبی که از چشم می ریزد
دختر
فارسی اشکش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اشکناز
مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
پسر
فارسی آشیان
لانه، خانه
دختر
فارسی آشینا
قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
پسر
فارسی، آشوری آمتیس
آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی که با بختنصر پادشاه بابل ازد ...
دختر
فارسی آمستریدا
نام دختر اردشیر دوم، از اسامی کهن، [از اسامی کهن ایرانی]
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آمستریس
نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) برادر زاده ی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر ارد ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آمنید
نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی آموی
رود جیحون، آمودریا
پسر
فارسی امید بخش
امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند، کنایه از حق سبحانه و تعالی
پسر
فارسی امید محمد
ترکیب دو اسم امید و محمد ( آرزو و ستوده )، از نام های مرکب، ی امید و محمد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیدحسین
ترکیب دو اسم امید و حسین ( آرزو و نیکو )، از نام های مرکب، ی امید و حسین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیدمهدی
ترکیب دو اسم امید و مهدی ( آرزو و هدایت شده )، از نام های مرکب، ی امید و مهدی
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیر فراز
ترکیب دو اسم امیر و فراز ( فرمانروا و اوج )، ( به مجاز ) امیر بزرگ و والا مقام، پادشاه بلند مرتبه
پسر
فارسی، عربی امیراردوان
ترکیب دو اسم امیر و اردوان ( فرمانروا و نگهبان درستکاران )، امیر و پادشاه نگهبان درستکاران
پسر
فارسی، عربی امیرارسام
ترکیب دو اسم امیر و ارسام ( فرمانروا و آرشام )، از نام های مرکب، ه امیر و اَرسام
پسر
فارسی، عربی امیرارشان
ترکیب دو اسم امیر و ارشان ( فرمانروا و دلیر )، از نام های مرکب، ه امیر و اَرشان
پسر
فارسی، عربی امیرآرمن
امیر آریایی منش
پسر
فارسی، عربی امیرآرمین
ترکیب دو اسم امیر و آرمین ( فرمانروا و دلیر )، از نام های مرکب، ه امیر و آرمین
پسر
فارسی، عربی امیرآریان
ترکیب دو اسم امیر و آریان ( فرمانروا و آزاده )، از نام های مرکب، ه امیر و آریان
پسر
فارسی، عربی امیرافراز
ترکیب دو اسم امیر و افراز ( فرمانروا و افراشتن )، امیر بلند مرتبه، فرمانروای بلند پایه
پسر
فارسی، عربی امیرافشین
ترکیب دو اسم امیر و افشین ( فرمانروا و لقب تمامی پادشاهان اسروشنه )، از نام های مرکب، ه امیر و اَفش ...
پسر
فارسی، عربی امیران
منسوب به امیر، فرمانروا، ( امیر، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اعلام ) نام چند روستا در اردستان، تهران و خ ...
پسر
فارسی، عربی امیرآیین
ترکیب دو اسم امیر و آیین ( فرمانروا و روش )، از نام های مرکب، ه امیر و آیین ( آئین )
پسر
فارسی، عربی امیرباربد
ترکیب دو اسم امیر و باربد ( فرمانروا و منزلت )، از نام های مرکب، ه امیر و باربد
پسر
فارسی، عربی امیربرنا
ترکیب دو اسم امیر و برنا ( فرمانروا و جوان )، امیر جوان، پادشاه جوان
پسر
فارسی، عربی امیربهامین
ترکیب دو اسم امیر و بهامین ( فرمانروا و فصل بهار )، از نام های مرکب، ( امیر و بَهامین
پسر
فارسی، عربی امیربهتاش
ترکیب دو اسم امیر و بهتاش ( فرمانروا و شریک خوب )، از نام های مرکب، ه امیر و بِهتاش
پسر
ترکی، فارسی، عربی امیربهراد
ترکیب دو اسم امیر و بهراد ( فرمانروا و جوانمرد نیکو )، از نام های مرکب، ه امیر و بِهراد
پسر
فارسی، عربی امیرپدرام
ترکیب دو اسم امیر و پدرام ( فرمانروا و آراسته )، از نام های مرکب، ه امیر و پدرام
پسر
فارسی، عربی امیرتوهان
ترکیب دو اسم امیر و توهان ( فرمانروا و خشم )
پسر
فارسی، عربی امیرجاوید
ترکیب دو اسم امیر و جاوید ( فرمانروا و جاویدان )، امیر و پادشاه جاوید و جاودان
پسر
فارسی، عربی امیرخشایار
ترکیب دو اسم امیر و خشایار ( فرمانروا و دلیر )، از نام های مرکب، امیر و خشایار
پسر
فارسی، عربی امیردارا
ترکیب دو اسم امیر و دارا ( فرمانروا و ثروتمند )
پسر
فارسی، عربی امیردانش
ترکیب دو اسم امیر و دانش ( فرمانروا و اندیشه )، از نام های مرکب، امیر و دانش
پسر
فارسی، عربی امیردخت
دختر پادشاه، شاهدخت
دختر
فارسی، عربی امیرراد
ترکیب دو اسم امیر و راد ( فرمانروا و جوانمرد )، از نام های مرکب، امیر و راد
پسر
فارسی، عربی امیررادین
ترکیب دو اسم امیر و رادین ( فرمانروا و آزاده )، امیر و پادشاه آزاده
پسر
فارسی، عربی امیررسا
ترکیب دو اسم امیر و رسا ( فرمانروا و بلیغ )، از نام های مرکب، ی امیر و رسا
پسر
فارسی، عربی امیرسعدی
ترکیب دو اسم امیر و سعدی ( فرمانروا و فرخندگی )
پسر
فارسی، عربی امیرسیاوش
ترکیب دو اسم امیر و سیاوش ( فرمانروا و دارنده اسب نر سیاه )، از نام های مرکب، ی امیر و سیاوش
پسر
فارسی، عربی امیرفرامرز
ترکیب دو اسم امیر و فرامرز ( فرمانروا و آمرزنده دشمن )، از نام های مرکب، امیر و فرامرز
پسر
فارسی، عربی امیرفرداد
ترکیب دو اسم امیر و فرداد ( فرمانروا و مولود با شکوه )، امیر دارای شأن و شکوه، پادشاه با شوکت
پسر
فارسی، عربی امیرفرزام
ترکیب دو اسم امیر و فرزام ( فرمانروا و شایسته )، از نام های مرکب، امیر و فرزام
پسر
فارسی، عربی امیرفرزین
ترکیب دو اسم امیر و فرزین ( فرمانروا و فروزان )، از نام های مرکب، امیر و فرزین
پسر
فارسی، عربی امیرفرشید
ترکیب دو اسم امیر و فرشید ( فرمانروا و شکوه درخشان )، از نام های مرکب، ← امیروفرشید
پسر
فارسی، عربی امیرفرنام
ترکیب دو اسم امیر و فرنام ( فرمانروا و بالاترین نام )، از نام های مرکب، امیر و فرنام
پسر
فارسی، عربی آرین دخت
دختر آریایی، دختر ایرانی
دختر
فارسی آرین راد
آریایی شجاع، ( = آریوراد )، ( اَعلام ) نام پسر اردشیر دوم هخامنشی
پسر
فارسی ارینا
آرینا، آریایی نژاد، از نسل آریایی
دختر
کردی، فارسی آرینود
آتش پاک
پسر
فارسی آریه
نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوبرزین
ترکیب دو اسم آریو و برزین ( آریایی و آتش )، آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سردا ...
پسر
فارسی آریوراد
ایرانی و جوانمرد، ( آریو= آریایی، راد= جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند )، آریایی آزاده و جوانمرد، آر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوسام
پسر آتش مقدس
پسر
فارسی آریومهر
از سرداران داریوش سوم
پسر
فارسی آریوند
صاحب نژاد آریایی
پسر
فارسی آگاس
آگاه
پسر
فارسی