اسم با حرف ا - صفحه 9
آتاش، همنام، هم اسم
پسر
ترکی آداق
نذر
پسر
ترکی آدال
مشهور شده
پسر
ترکی آدالان
شناخته شده، شهرت
پسر
ترکی آدام
آدم
پسر
عبری آدان
مفید سودمند
پسر
کردی آداک
خشکی میان دریا، جزیره
پسر
ترکی آدای
نامزد برای ازدواج
پسر
ترکی ادب
دانش، فضل، معرفت، هنر، حسن معاشرت، آزرم، حرمت، پاس
پسر
عربی آدبهاوا
تولد حقیقی
پسر
سانسکریت آدخ
خوب نغز خجسته مبارک، ( به فتح ت ) خوب نغز خجسته مبارک میمون، برامدگی های کوچک تپه مانند روی زمین ( ...
پسر
فارسی آدخت
آتش، دختر آتشین
دختر
فارسی آدرا
آبرومند
دختر
فارسی آدریا
نگهدارنده آتش
پسر
لاتین آدریان
دریا و آب، آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم
پسر
لاتین، یونانی آدریانا
عشق زیبا و درخشان
دختر
زرتشتی آدریانوس
آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
پسر
یونانی آدریل
انسانی که به قوم خدا تعلق دارد
پسر
عبری ادرینا
تکیه گاه
دختر
آشوری آدسای
محترم
پسر
ترکی آدلان
جنگجوی پیروز
پسر
ترکی آدلی
مشهور، نامدار، صاحب اسم و جاه، نام، نامور
پسر
ترکی، فارسی ادلیا
شکر خدا، سپاس از خدا
دختر
فارسی آدم
نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی آدنا
ساخته شده، آفریده شده، نام روستایی در نزدیکی چالوس
دختر
فارسی آدنیس
گلی به رنگ زرد و قرمز، آدونیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
دختر
فارسی، فنیقی
گل آدهاوا
نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی
پسر
سانسکریت ادوای
یکتا
پسر
اوستایی آدور
خار تیغ گیاهان
پسر
فارسی آدورا
کمک کننده، مددکار، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
پسر
فارسی، آشوری آدورینا
کمک کننده، یاری دهنده، آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
دختر
فارسی، آشوری آدونیس
آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
دختر
فارسی، فنیقی
گل آدوین
آتش عشق
پسر
کردی ادوین
دوست و رفیق
پسر
لاتین آدی
امین تر، امانت دار تر
پسر
عربی آدیگوزل
خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد ( ص ) بکار برده می شود
پسر
ترکی آدیا
تیزبین، ژرف نگر
دختر
فارسی ادیان
کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه
پسر
فارسی ادیب الدین
سخن دان، سخن دان و سخن شناس در دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آدیش
آتش، اخگر، شراره آتش، آذر، ( عامیانه ) آتیش
دختر، پسر
فارسی آدیشا
منسوب به آتش، ( به مجاز ) زیباروی، ( آدیش = آتش، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آدیشه
آتش، در گویش خراسان آتش کوچک
دختر
فارسی ادیم
چرم، پوست دباغی شده، پوست
پسر
عربی آدینگ
آن که روز جمعه به دنیا آمده است
پسر
بلوچی آذار
بهار، نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین
دختر
عربی، سریانی
طبیعت آذربهرام
ترکیب دو اسم آذر و بهرام ( آتش و پیروزمند )، نام پسر آذرنوش
پسر
فارسی آذرمهربرزین
مرکب از آذر+ مهر+ برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از ...
پسر
فارسی آذرنرسی
نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آذرکیوان
نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام
پسر
فارسی آذرآباد
نام آتشکده ای در تبریز
دختر، پسر
فارسی آذرافروز
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...
دختر، پسر
فارسی آذرافزا
آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود
دختر، پسر
فارسی آذران
منسوب به آتش، جمع آذر ( آتش ) ( به مجاز ) دارنده ی عواطف تند، ( آذر، ان ( پسوند نسبت و علامت جمع ) ...
پسر
فارسی آذراوغلی
پسر آذربایجان
پسر
ترکی، فارسی آذرآیین
نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان
پسر
فارسی آذربابا
پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت
پسر
فارسی آذرباد
پابنده و نگهبان آتش، ( اَعلام ) ( = آذرپاد = آذربادمارسپندان ) موبد موبدان زمان ساسانی [قرن میلادی] ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذربان
نگهبان آتش
پسر
فارسی آذربانو
بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش
دختر
فارسی آذربد
نگهبان آتش، [ ( آذر= آتش، بد/، bod/ و/، bad/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) ] نگهبان آتش
پسر
فارسی آذربرزین
آتش باشکوه، آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر ( آتش ) + برزین ( با شکوه )
پسر
فارسی آذربه
بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان
پسر
فارسی آذربو
نام نوعی گیاه، ( = آذربویه ) ( در گیاهی ) گیاهی است خودرو از تیره اسفناج که برگهای ریز و بهم فشرده ...
دختر
فارسی ارسای
جوانمرد
پسر
ترکی ارسل
جمع رَسول
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ارسمان
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
پسر
ترکی
تاریخی و کهن آرسو
اشک چشم
دختر
گیلکی ارسوی
کسی که از تبار قوی است
پسر
ترکی ارسیا
زلال و شفاف مانند اشک چشم، به کسر الف اول، مرکب از ارس ( اشک چشم ) + یا نسبت
پسر
فارسی آرسیس
مرد راستگوی ایرانی
پسر
فارسی ارسیما
نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرسین
پسر آریایی
پسر
فارسی آرسینا
زن زیبای شجاع و مغرور
دختر
فارسی آرسینه
زن مبارز
دختر
عبری ارش
آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در ...
پسر
فارسی ارشاد
راهنمایی، هدایت، ( عربی ) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، نشان دادن راه درست
پسر
عربی ارشاسب
دارنده اسبهای نر، از نامهای ایران باستان
پسر
فارسی ارشاما
پدر ویشتاسپ و پدر بزرگ داریوش یکم
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرشامه
به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی
پسر
فارسی ارشامه
قدرت، آرشامه
دختر
فارسی ارشانوش
مقدسِ جاوید، ( اَرشا = مقدس، نوش = جاوید )، ( اَرشا = مقدس + نوش = جاوید )، از نامهای باستانی
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشاویر
ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی آرشاوین
آرشاویر، مرد مقدس، نام هفتمین پادشاه اشکانی، مرد نرمنش، ( اَعلام ) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشز
نام سردار اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشمیدس
دانشمند و ریاضیدان یونانی
پسر
یونانی ارشن
اسب نر، مرد، جنس نر
پسر
فارسی ارشویر
نام یکی از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشکان
لقب چند تن از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشیا
به لغت زند و پازند تخت و اورنگ شاهان را می گویند، گاه، تخت، تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با
پسر
آرامی آرشیت
مهربانی، مهربانتر، نام اتاقی در تخت جمشید
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ارشیدا
آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آر + شید + الف تانیث، آر به دومعنی به ک ...
دختر
فارسی ارشیز
ارشز، نام سردار اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرشین
آریایی اصیل، آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست ...
پسر، دختر
فارسی آرشینا
دوست داشتنی و عاقل ترین
دختر
فارسی ارغان
نام حاجب سلطان محمود غزنوی
پسر
ترکی
تاریخی و کهن ارغش
تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی
پسر
ترکی
تاریخی و کهن ارغند
خشمگین، غضبناک، ارغنده
پسر
اوستایی ارغنون
نوعی ساز، نام سازی است
دختر
یونانی
هنری ارغوا
نام جد ابراهیم خلیل ( ع )، ( اَعلام ) ابن شانخ بن فالخ بن عامر ( هود نبی ) وی جد ابراهیم خلیل ( ع ) ...
پسر
فارسی ارغون
مخفف ارغنون، نام نوعی ساز
پسر، دختر
یونانی