اسم با حرف ا - صفحه 11
باز، گشوده
دختر، پسر
ترکی آچیم
نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود، نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم ...
پسر
عبری احدرضا
ترکیب دو اسم احد و رضا ( یکتا و خشنود )، از نام های مرکب، ا احد و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احرار
آزادگان، آنان که از وابستگی ها و تعلقات، به ویژه وابستگی های مادی آزادند
پسر
عربی احساس
عاطفه، ذوق
دختر
فارسی احصا
شمردن، شمارش، آمارگیری، سرشماری
دختر
عربی احمد پاشا
ترکیب دو اسم احمد و پاشا ( پسندیده تر و بزرگ )، از نام های مرکب، ا احمد و پاشا
پسر
ترکی، عربی
مذهبی و قرآنی احمد حسن
ترکیب دو اسم احمد و حسن ( پسندیده تر و نیکو )، از نام های مرکب، ا احمد و حسن
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احمدصادق
ترکیب دو اسم احمد و صادق ( پسندیده تر و راستگو )، از نام های مرکب، احمد و صادق
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احمدهادی
ترکیب دو اسم احمد و هادی ( پسندیده تر و راهنما )، از نام های مرکب، احمد و هادی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احنف
کسی که در دین پایدارتر است، ( اَعلام ) احنف ابن قیس: [قرن اول هجری] از سرداران عرب که در فتح بخشهای ...
پسر
عربی احور
سیاه چشم مانند آهو
پسر
عربی اختای
همانند نیزه، تیز
پسر
ترکی آزادمهر
دوستدار آزادی، محبت، مهر و دوستی همراه با رهایی و وارستگی، ( اَعلام ) ) نامی برای مردان در داستانها ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آزاده خوی
دارای خلق وخوی آزاد، بی تکلف، ساده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر تور پسر فری ...
دختر
فارسی ازال
گاو آهن
پسر
مازندرانی آزاله
گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...
دختر
فرانسوی
گل آزالیا
گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...
دختر
لاتین، انگلیسی
گل ازدر
منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب
پسر
فارسی آزر
نام پدر ابراهیم خلیل ( ع )، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی آزران
منسوب به آزر، آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم، آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی آزرم چهر
دارای روی مهربان، ( آزرم، چهر = چهره )، دارای شرم و حیا، دارنده ی نژاد سالم، اندیشمند و محترم
دختر
فارسی آزرم خاتون
آزرم + خاتون، بانوی با حیا
دختر
فارسی آزرمان
همیشه جوان، پیر ناشدنی و فرسوده نگشتنی
پسر
فارسی آزرم دخت
آزرمیدخت، دخترِ همیشه جوان، ( = آزرمیدخت )، دختر با حیا
دختر
فارسی آزرمگان
با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه س ...
پسر
فارسی آزرمیدخت
دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...
دختر
پهلوی، اوستایی، فارسی آزرمین
با فضیلت و با تقوی، آزرمگین، با حیا و با شرم، مؤدب
دختر
فارسی ازگل
گل چهره
دختر
ترکی
گل آزما
آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن
پسر
فارسی آزمون
امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی
پسر
فارسی ازهر
روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان ...
پسر
عربی اژدر
مار افسانه ای بزرگ
پسر
فارسی آژمان
بی نهایت و بی زمان
پسر
کردی آژند
کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...
پسر
فارسی آژنگ
چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود
پسر
فارسی آژوان
نام کوهی در منطقه قلع واقع در کرمانشاه
پسر
کردی آژیار
رهایی
پسر
فارسی آساد
شیرها و شیران، ( اَعلام ) پسر مهر گشسب، پدر فرخ داد پارسی، ( در عربی ) آساد جمع اَسَد است به معنی ش ...
پسر
عربی آسادخت
دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار، ( آسا، دخت = دختر )، زیور و زینت، دختر با هیبت و صلابت، ( آسا + ...
دختر
فارسی آسال
اصیل، دارای اصالت
پسر
ترکی آسام
سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، ( اعلام ) ایالتی در مرز شمال شرقی هند که تقریباً به طور کامل به وسیل ...
پسر
لری آساهیر
آرامش بخش
دختر
لری، فارسی آسایش
راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام
دختر
فارسی اسپاتنا
یکی از نامهای قدیمی شهر اصفهان
پسر
فارسی آسپاداس
آخرین پادشاه ماد، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسپانتا
دختر مورد ستایش، سپنتا، مقدس قابل ستایش
دختر
فارسی اسپاندا
اسپنتا، پاک و مقدس، ( = اسپنتا )
دختر
فارسی اسپاکو
شجاع و جنگجو
دختر
کردی اسپنتا
سپنتا، پاک و مقدس، ( = سپنتا )
دختر
اوستایی، فارسی آریاراد
آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده، آریا+راد ( جوا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریارمن
رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی
پسر
فارسی آریاس
آریایی بزرگ
پسر
فارسی آریاسب
دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی اریاسب
نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریاسپ
دارنده ی اسب، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران کوروش، ) نام یکی از پسران اردشیر [داریوش که بزرگتر از ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریافر
دارای فر و شکوه آریایی
پسر
فارسی آریاگیو
سخنور آریایی، به فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو ( سخنور )، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار ب ...
پسر
فارسی اریامن
آرامش دهنده، خوشبختی دهنده، نام دریا سالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین
پسر
فارسی آریامنش
دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی آریامهر
ترکیب دو اسم آریا و مهر ( آزاده و محبت )، برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پا ...
پسر
فارسی آریان رضا
ترکیب دو اسم آریان و رضا ( آریایی و خشنود )، از نام های مرکب، ا آریان و رضا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی آریانوش
شادکننده و خوشحال کننده آریاییان، ( آریا، نوش = جاوید ) آریایی جاویدان، ( آریا + نوش = جاوید ) آریا ...
پسر، دختر
فارسی آریاوا
منسوب به آریا، آزاده، م آریا
پسر
فارسی آریاوش
آریایی، نجیب، ( آریا، وش ( پسوند شباهت ) ) همانند آریایی ها، شبیه آریایی ها
پسر
فارسی آریاک
نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار ک ...
پسر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن اریاک
آریایی، ( اری = آری = آریا، ک ( پسوند ) )
دختر
فارسی آریتما
نام یکی از سران ماد
پسر
کردی اریحا
مکان خوشبو، نام شهری قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است
دختر
عبری اریدیس
نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ار ...
دختر
ترکی آریز
نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج
پسر
کردی آریژه
نام شهری در زمان اسکندر
دختر
فارسی آریس
ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮوﺱ زﯾﺒﺎﺳﺖ، برزگر
پسر
ارمنی آریسته
آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
پسر
فرانسوی آریشا
شاه آریایی
پسر
فارسی آریشن
معنوی، مینوی
پسر
کردی آریشیدا
بانوی درخشان آریایی، آرشیدا، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آری مخفف آریایی + شیدبه معنای نور و روش ...
دختر
فارسی آریل
شیر خداوند
پسر
عبری آریم
دلاور، بزرگ
پسر
ترکی آرین دخت
دختر آریایی، دختر ایرانی
دختر
فارسی آرین راد
آریایی شجاع، ( = آریوراد )، ( اَعلام ) نام پسر اردشیر دوم هخامنشی
پسر
فارسی ارینا
آرینا، آریایی نژاد، از نسل آریایی
دختر
کردی، فارسی آرینود
آتش پاک
پسر
فارسی آریه
نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوان
نگهبان اتش
پسر
کردی آریوبرزین
ترکیب دو اسم آریو و برزین ( آریایی و آتش )، آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سردا ...
پسر
فارسی آریوداد
ایرانداد، داده ایران
پسر
پهلوی، اوستایی آریوراد
ایرانی و جوانمرد، ( آریو= آریایی، راد= جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند )، آریایی آزاده و جوانمرد، آر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوس
خورشید
پسر
کردی آریوسام
پسر آتش مقدس
پسر
فارسی آریومهر
از سرداران داریوش سوم
پسر
فارسی آریوند
صاحب نژاد آریایی
پسر
فارسی آسمان هور
خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
دختر
فارسی آسمانه
آسمان، سما ( ء )، عرش، ( در قدیم ) سقفِ خانه، عمارت و مانند آنها
دختر
فارسی اسمعیل
اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر
پسر
عبری آسمیتا
من هستم، اناالحق
پسر
سانسکریت آسنات
دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود
دختر
یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی اسوار
سوار، عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می دادند، در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسودا
راحت و آرام، آسوده
دختر
فارسی آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی