پسرپسر بچه ای که انقدر بزرگ شده که مسوولیت نگبانی و چرای گاوها را بر عهده بگیردپسر بزرگپسر به سن ازدواج رسیدهپسر خاله اصلپسر خوب و ارزندهپسر زاپسر زنپسر عمو زادهپسر هداپسراموپسرخالهپسرمارپسریپسغامپسغوپسغوم پیغومپسلهپسله بوتنپسلیکپسمپسمروکپسنپسن کوپسند هکاردنپسندهپسندیپسنهپسنکپسنیکپسنیک دارپسهپسه به گیپسه پسهپسه پهنپسه چنکپسوپسو هاکردنپسونپسوند خطابپسوند صفتپسوند مصغر کنندهپسوندیست جهت توصیفپسونه دارپسونکپسوهپسکپسکهپسکیپسی