[ویکی فقه] پژوهش حاضر با تکیه بر قرآن به دنبال پاسخ به این پرسش هاست که آیا قرآن برای طبقات اجتماعی در جامعه، مشروعیت قائل است؟ این طبقات چه ویژگی و چه تأثیری در جامعه دارد؟این پژوهش، ضمن تعریف از طبقات اجتماعی و ارائه دسته بندی های مختلف معتقد است که قرآن نه تنها درصدد آن نیست که وجود طبقات اجتماعی و برخورداران از مزایای مادی را مشروعیت بخشد، بلکه درصدد بی ارزش نشان دادن تنعمات صرف مادی و بیان ثبوت ارزش برای تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی است.
در این خصوص، سؤالی که مطرح می شود این است که آیا قرآن طبقه را به رسمیت می شناسد؟ و در این صورت، به چه طریقی آن ها را تقسیم و طبقه بندی می کند؟برخی با توجه به آیه ۳۱ تا ۳۵ سوره زخرف، تصور کرده اند که خداوند بعضی را برتر و متنعم قرار داده و گروهی را کارفرما و مسلط و گروه دیگری را فرودست! بنابراین وجود طبقات در جوامع انسانی امری جبری و مقتضای طبیعی جامعه و خواست حق تعالی است و از آن گریزی نیست؛ اما با دقت در آیه و شأن نزول آن، روشن می شود که مضمون آن ظاهراً چنین است که مشرکان بنا بر خصلت استکباری و معیار بهره وری از تنعمات مادی، بر رسالت حضرت محمد - که او را یتیم عبدالله می گفتند - خرده می گرفتند و می گفتند رسالت که نحوه ای ریاست و سیادت است، چرا به محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که از نظر اجتماعی و مادی از طبقه ای پایین است و ثروتی ندارد، واگذار شده و چرا قرآن به مردان «دو قریه بزرگ» که دارای امکانات مادی و از طبقات مرفه جامعه اند، نازل نشده است؟!خداوند در پاسخ به این ایراد می فرماید: نه تنها موهبت بزرگ رسالت که امری معنوی و عظیم است که دست خداست و ربطی به شما ندارد که برای او تعیین تکلیف کنید؛ بلکه حتی ] و زندگانی مادی و توزیع این نعمت ها نیز به دست اوست.در قرآن ملاک برتری و ارزش در نزد خدا، همانا بعد معنوی است نه مادی؛ زیرا قرآن می فرماید: «و رحمت پروردگارت بهتر است از اموالی که اینان جمع کرده اند»؛ «... ورحمة ربک خیر مما یجمعون.» پس آیه، نه تنها درصدد مشروعیت بخشیدن به وجود طبقات اجتماعی و برخورداران از مزایای مادی نیست، بلکه متنعم بودن از مزایای مادی را بی ارزش نشان می دهد و تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی را ارزش می شمارد؛ یعنی ارزش های مادی و طبقاتی جوامع را مردود و منفی اعلام کرده و ارزش های معنوی و الهی را ارزش می شناسد.
عوامل قشربندی و چندقطبی شدن جامعه
اسلام قشربندی و چند قطبی یا تک قطبی شدن جامعه را ناشی از عوامل مختلف و متضادی می داند. برخی از این عوامل مربوط به بعد جسمانی و مادی وجود انسان و برخی مربوط به بعد معنوی و روحانی وجود او هستند. نه می توان عوامل عقیدتی و فکری و فرهنگی را فاقد اصالت دانست و نه می توان شرایط اقتصادی و سیاسی چون ثروت، فقر و قدرت را کاملا بی تأثیر دانست؛ البته این عوامل هرچند مستقل از یک دیگرند، ولی در ارتباط با هم عمل می کنند.قرآن از یک سو، تقسیم بندی های شرک - ایمان، فسق - تقوا و کفر - ایمان را مطرح می کند و معتقد است این عوامل عقیدتی و ارزشی تأثیر زیاد و پی آمدهای اجتماعی مهمی در جامعه دارند. این عوامل در عظمت یا زوال و شکوه یا شکست اقوام و ملل تأثیر بسزایی داشته اند. بر این اساس در طول تاریخ همواره دو اردوگاه توحید و شرک، خداپرستی و هواپرستی، و قطب های قابیل و هابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و ابولهب در مقابل هم قرار داشته و درگیر بوده اند. پس مفاهیمی که در قرآن به کار رفته (مثل مؤمن، کافر، مشرک، منافق، مجاهد، صدیق، شهید، متقی و صالح) همه بیانگر جهت گیری اعتقادی است؛ ولی از سوی دیگر، قرآن مفاهیم فقر، غنا، استکبار، استضعاف، ملا، مترف، مسرف، رهبان، احبار را مطرح می سازد که ناظر بر وضع اجتماعی و اقتصادی است. از طرفی برخورداری های متفاوت و متمایز اجتماعی و وجود طبقات ممتاز در کنار طبقات عموم مردم، ستم بزرگ تاریخ بشری محسوب می شود. زیربنای اعتقادی این وضع ظالمانه، گاه به این صورت است که «خدایان مختلف که آفرینش و تدبیر طبقات مختلف را در دست دارند، هر طبقه را با مزایا و حقوقی خاص پدید آورده اند.» و گاه به این صورت که «خدای واحد، گروهی از بشر را با مزایایی در خلقت و طبیعت آفریده و آنان را از ویژگی های حقوقی برخوردار ساخته است».
گروه های فرعون گرا
...
در این خصوص، سؤالی که مطرح می شود این است که آیا قرآن طبقه را به رسمیت می شناسد؟ و در این صورت، به چه طریقی آن ها را تقسیم و طبقه بندی می کند؟برخی با توجه به آیه ۳۱ تا ۳۵ سوره زخرف، تصور کرده اند که خداوند بعضی را برتر و متنعم قرار داده و گروهی را کارفرما و مسلط و گروه دیگری را فرودست! بنابراین وجود طبقات در جوامع انسانی امری جبری و مقتضای طبیعی جامعه و خواست حق تعالی است و از آن گریزی نیست؛ اما با دقت در آیه و شأن نزول آن، روشن می شود که مضمون آن ظاهراً چنین است که مشرکان بنا بر خصلت استکباری و معیار بهره وری از تنعمات مادی، بر رسالت حضرت محمد - که او را یتیم عبدالله می گفتند - خرده می گرفتند و می گفتند رسالت که نحوه ای ریاست و سیادت است، چرا به محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که از نظر اجتماعی و مادی از طبقه ای پایین است و ثروتی ندارد، واگذار شده و چرا قرآن به مردان «دو قریه بزرگ» که دارای امکانات مادی و از طبقات مرفه جامعه اند، نازل نشده است؟!خداوند در پاسخ به این ایراد می فرماید: نه تنها موهبت بزرگ رسالت که امری معنوی و عظیم است که دست خداست و ربطی به شما ندارد که برای او تعیین تکلیف کنید؛ بلکه حتی ] و زندگانی مادی و توزیع این نعمت ها نیز به دست اوست.در قرآن ملاک برتری و ارزش در نزد خدا، همانا بعد معنوی است نه مادی؛ زیرا قرآن می فرماید: «و رحمت پروردگارت بهتر است از اموالی که اینان جمع کرده اند»؛ «... ورحمة ربک خیر مما یجمعون.» پس آیه، نه تنها درصدد مشروعیت بخشیدن به وجود طبقات اجتماعی و برخورداران از مزایای مادی نیست، بلکه متنعم بودن از مزایای مادی را بی ارزش نشان می دهد و تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی را ارزش می شمارد؛ یعنی ارزش های مادی و طبقاتی جوامع را مردود و منفی اعلام کرده و ارزش های معنوی و الهی را ارزش می شناسد.
عوامل قشربندی و چندقطبی شدن جامعه
اسلام قشربندی و چند قطبی یا تک قطبی شدن جامعه را ناشی از عوامل مختلف و متضادی می داند. برخی از این عوامل مربوط به بعد جسمانی و مادی وجود انسان و برخی مربوط به بعد معنوی و روحانی وجود او هستند. نه می توان عوامل عقیدتی و فکری و فرهنگی را فاقد اصالت دانست و نه می توان شرایط اقتصادی و سیاسی چون ثروت، فقر و قدرت را کاملا بی تأثیر دانست؛ البته این عوامل هرچند مستقل از یک دیگرند، ولی در ارتباط با هم عمل می کنند.قرآن از یک سو، تقسیم بندی های شرک - ایمان، فسق - تقوا و کفر - ایمان را مطرح می کند و معتقد است این عوامل عقیدتی و ارزشی تأثیر زیاد و پی آمدهای اجتماعی مهمی در جامعه دارند. این عوامل در عظمت یا زوال و شکوه یا شکست اقوام و ملل تأثیر بسزایی داشته اند. بر این اساس در طول تاریخ همواره دو اردوگاه توحید و شرک، خداپرستی و هواپرستی، و قطب های قابیل و هابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و ابولهب در مقابل هم قرار داشته و درگیر بوده اند. پس مفاهیمی که در قرآن به کار رفته (مثل مؤمن، کافر، مشرک، منافق، مجاهد، صدیق، شهید، متقی و صالح) همه بیانگر جهت گیری اعتقادی است؛ ولی از سوی دیگر، قرآن مفاهیم فقر، غنا، استکبار، استضعاف، ملا، مترف، مسرف، رهبان، احبار را مطرح می سازد که ناظر بر وضع اجتماعی و اقتصادی است. از طرفی برخورداری های متفاوت و متمایز اجتماعی و وجود طبقات ممتاز در کنار طبقات عموم مردم، ستم بزرگ تاریخ بشری محسوب می شود. زیربنای اعتقادی این وضع ظالمانه، گاه به این صورت است که «خدایان مختلف که آفرینش و تدبیر طبقات مختلف را در دست دارند، هر طبقه را با مزایا و حقوقی خاص پدید آورده اند.» و گاه به این صورت که «خدای واحد، گروهی از بشر را با مزایایی در خلقت و طبیعت آفریده و آنان را از ویژگی های حقوقی برخوردار ساخته است».
گروه های فرعون گرا
...
wikifeqh: گونه شناسی_طبقات_اجتماعی