گوردن آلپورت. گوردن ویلارد آلپورت ( انگلیسی: Gordon Willard Allport؛ زاده ۱۱ نوامبر ۱۸۹۸ - درگذشته ۹ اکتبر ۱۹۶۷ ) ، روان شناس آمریکایی و یکی از اولین نظریه پردازان شخصیت بود. او طراح نظریهٔ صفات ( trait theory ) بود.
گوردن آلپورت در ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ در مانتزوما، ایندیانا به دنیا آمد. آنها چهار برادر بودند و آلپورت کوچکترین آنها بود. پدرش، جان ادواردز آلپورت، پزشک و مادرش، نِلی ادیت وایز آلپورت، معلم بود، و هر دوی آنها تأثیری قوی و مثبت بر وی داشتند. آلپورت در کلیولند، اوهایو بزرگ شد و همان جا به مدارس دولتی رفت. برادر بزرگترش، فلوید، دانشجوی هاروارد بود ( و بعدها او نیز به یک روان شناس معروف تبدیل شد ) ، و به اصرار وی، آلپورت در ۱۹۱۵ به هاروارد رفت. او به زحمت توانست امتحان ورودی را پاس کند و در ترم اول دانشگاه نیز نمراتش همیشه یا C بود یا D. اما با تلاش بسیار، سال اول را با نمرات A قبول شد. در ۱۹۱۹ آلپورت از دانشگاه هاروارد با مدرک لیسانس اقتصاد و فلسفه فارغ التحصیل شد.
بعد از فارغ التحصیلی، ظاهراً چون نمی دانست می خواهد چه کار کند و چون هنوز به دنبال هویت شخصی خود بود، به ترکیه رفت و در استانبول، در رابرت کالج به تدریس انگلیسی و جامعه شناسی پرداخت. بعد از یک سال، از هاروارد بورسیه گرفت تا در رشتهٔ روان شناسی تحصیل کند. او دو سال بعد، در ۱۹۲۲، و در ۲۴ سالگی در همین رشته دکترا گرفت.
در راه برگشت به ایالات متحده، آلپورت در وین توقف کرد تا یکی از برادرانش را ببیند. در آنجا نامه ای به زیگموند فروید نوشت و از او تقاضای ملاقات کرد. فروید این درخواست را پذیرفت. وقتی آلپورت به محل ملاقات رسید، در اتاق انتظار نشست. اتاق پر بود از تصاویری مربوط به رویاهای مختلف. بعد از مدتی، فروید او را به داخل اتاق کارش صدا زد. فروید ساکت نشست، گویا منتظر بود تا آلپورت دلیل ملاقاتش با وی را توضیح دهد. این ساکت ماندن باعث شد آلپورت هول شود و عجولانه دنبال موضوعی بگردد تا سر صحبت را باز کند. در این حالت، آلپورت به یاد پسربچهٔ کوچکی افتاد که در تراموای شهری، به هنگام آمدن به دفتر فروید، دیده بود. ظاهراً این کودک فوبی داشت و از کثیف شدن می ترسید. او دائم به مادرش می گفت که نمی خواهد روی صندلی کثیف یا کنار یک مسافر کثیف بنشیند. آلپورت این داستان را برای فروید تعریف کرد. بعد از پایان داستان، فروید نگاه روانکاوانهٔ خود را به او دوخت و پرسید: «و آن پسر کوچک شما بودید؟» آلپورت به شدت جا خورد اما زود به خودش آمد و بحث را عوض کرد. این حادثه به شدت روی آلپورت تأثیر گذاشت و هرگز آن را فراموش نکرد او به این فکر افتاد که فروید همه چیز را به انگیزه های ناهشیار نسبت می دهد و این نمی تواند صحیح باشد به همین دلیل، در مورد انگیزش، باید یک نظریهٔ دیگر ارائه شود. آلپورت، در نظریهٔ خودش، به تفحص در قسمت تاریک شخصیت نپرداخت. او با تأکید فروید روی سکسوالیته و انگیزه های ناهشیار مخالف بود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفگوردن آلپورت در ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ در مانتزوما، ایندیانا به دنیا آمد. آنها چهار برادر بودند و آلپورت کوچکترین آنها بود. پدرش، جان ادواردز آلپورت، پزشک و مادرش، نِلی ادیت وایز آلپورت، معلم بود، و هر دوی آنها تأثیری قوی و مثبت بر وی داشتند. آلپورت در کلیولند، اوهایو بزرگ شد و همان جا به مدارس دولتی رفت. برادر بزرگترش، فلوید، دانشجوی هاروارد بود ( و بعدها او نیز به یک روان شناس معروف تبدیل شد ) ، و به اصرار وی، آلپورت در ۱۹۱۵ به هاروارد رفت. او به زحمت توانست امتحان ورودی را پاس کند و در ترم اول دانشگاه نیز نمراتش همیشه یا C بود یا D. اما با تلاش بسیار، سال اول را با نمرات A قبول شد. در ۱۹۱۹ آلپورت از دانشگاه هاروارد با مدرک لیسانس اقتصاد و فلسفه فارغ التحصیل شد.
بعد از فارغ التحصیلی، ظاهراً چون نمی دانست می خواهد چه کار کند و چون هنوز به دنبال هویت شخصی خود بود، به ترکیه رفت و در استانبول، در رابرت کالج به تدریس انگلیسی و جامعه شناسی پرداخت. بعد از یک سال، از هاروارد بورسیه گرفت تا در رشتهٔ روان شناسی تحصیل کند. او دو سال بعد، در ۱۹۲۲، و در ۲۴ سالگی در همین رشته دکترا گرفت.
در راه برگشت به ایالات متحده، آلپورت در وین توقف کرد تا یکی از برادرانش را ببیند. در آنجا نامه ای به زیگموند فروید نوشت و از او تقاضای ملاقات کرد. فروید این درخواست را پذیرفت. وقتی آلپورت به محل ملاقات رسید، در اتاق انتظار نشست. اتاق پر بود از تصاویری مربوط به رویاهای مختلف. بعد از مدتی، فروید او را به داخل اتاق کارش صدا زد. فروید ساکت نشست، گویا منتظر بود تا آلپورت دلیل ملاقاتش با وی را توضیح دهد. این ساکت ماندن باعث شد آلپورت هول شود و عجولانه دنبال موضوعی بگردد تا سر صحبت را باز کند. در این حالت، آلپورت به یاد پسربچهٔ کوچکی افتاد که در تراموای شهری، به هنگام آمدن به دفتر فروید، دیده بود. ظاهراً این کودک فوبی داشت و از کثیف شدن می ترسید. او دائم به مادرش می گفت که نمی خواهد روی صندلی کثیف یا کنار یک مسافر کثیف بنشیند. آلپورت این داستان را برای فروید تعریف کرد. بعد از پایان داستان، فروید نگاه روانکاوانهٔ خود را به او دوخت و پرسید: «و آن پسر کوچک شما بودید؟» آلپورت به شدت جا خورد اما زود به خودش آمد و بحث را عوض کرد. این حادثه به شدت روی آلپورت تأثیر گذاشت و هرگز آن را فراموش نکرد او به این فکر افتاد که فروید همه چیز را به انگیزه های ناهشیار نسبت می دهد و این نمی تواند صحیح باشد به همین دلیل، در مورد انگیزش، باید یک نظریهٔ دیگر ارائه شود. آلپورت، در نظریهٔ خودش، به تفحص در قسمت تاریک شخصیت نپرداخت. او با تأکید فروید روی سکسوالیته و انگیزه های ناهشیار مخالف بود.
wiki: گوردن آلپورت