کلم. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره. بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامه زهدفروشان ماند. ( برهان ). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و به رومی اغاریسا گویند و کرنب عربی است اما بسیار این لغات به یکدیگر قریب اند. ( از آنندراج ). گیاهی مأکول و حویجی که در آشها کنند... ( ناظم الاطباء ). کرم. کرنب. قنبیط. غُنَبید. غُنَّبید. غُنَبیت. غُنَّبیت بقلةالانصار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای انواع و اقسام متعدد است ( در حدود 20 گونه از آن وجود دارد ). اقسام مختلف این گیاه را بمناسبت استفاده ٔغذایی کشت می دهند و نمونه های خوبی از آنها بدست می آورند، گلهای گیاه مذکور خوشه زرد یا سفید با رگهای قرمز یا زرد است. میوه اش دراز است و تخمهایش گرد و سیاه رنگ یا قرمزند. مهمترین انواع کلم عبارتند از: کلم پیچ. کلم گل ، کلم قمری ، کلم غنچه ای و غیره. کرنب. بقلةالانصار. لهنه. قمریت. قرنبا. قرنبو. کرانبی. کرانبا. اعاریسا . لخنه. لاخنه. کرم. لهینه. لهانه. ( فرهنگ فارسی معین ) : گرنه این میوه ها به بار آید باغ را از کلم چه کار آید.
اوحدی.
گزر و شلغم و چندر کلم و ترب و کدو تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه.
- کلم برگ ؛ کلم پیچ. ( فرهنگ فارسی دکترمعین ). رجوع به همین ترکیب شود. - کلم بروکسل ؛ در گیاه شناسی ، کلم غنچه ای. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به همین ترکیب شود. - کلم پیچ ؛ گونه ای کلم که برگهایش دورهم پیچیده و کلم را بشکل گلوله ای از برگ در آورده است و معمولاً این گونه کلم را زیر خاک دور از آفتاب نگاه می دارند و برگهایش را بدین وسیله سفید می کنند، از این برگها ترشی و دلمه و غیره تهیه می کنند. کلم پیچ دارای گونه ای است که برگهایش قرمز است و در خوراکهای فرنگی بکار می رود. کلم برگ. کرنب. ابری باشی لاخنه. طورپ لاخنه. کلم رومی. ( فرهنگ فارسی معین ). - کلم رومی ؛ کلم پیچ. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به همین ترکیب شود. - کلم سنگ ؛ کلم قمری. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به همین ترکیب شود. - کلم سیر ؛ کلم پیچ. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به همین ترکیب شود. - کلم شلغمی ؛ گونه ای کلم که ریشه هایش به مصرف خوراک می رسد و بدان شلغم بیابانی گویند. ( فرهنگ فارسی معین ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
جمع کلمه ( اسم ) جمع کلمه : ( کلم سخنان خداست در نبوت محمد ص در کتاب تورات ... ) . جمع کلمه
فرهنگ معین
(کَ لَ ) (اِ. ) یکی از سبزی ها که به مصرف غذایی می رسد و بر چند نوع است : کلم برگ ، کلم سنگ یا قمری ، کلم پیچ که حاوی مقدار زیادی ویتامین ث می باشد. (کَ لِ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . کلمه .
فرهنگ عمید
=کلمه گیاهی یکساله و کاشتنی از خانوادۀ شب بو که برگ یا ساقۀ آن خورده می شود.
فرهنگستان زبان و ادب
{Brassica} [زیست شناسی- علوم گیاهی] مهم ترین سرده از کلمیان با تقریباً 40 گونه در برّ قدیم که شامل انواع کلم زراعی و خردل و شلغم می شود
گویش مازنی
/kelom/ طویله، جایگاه اسب و & کلم، گل کلم
واژه نامه بختیاریکا
( کلم * ) کلوخ؛ تکه بزرگ از هر چیزی ( کَلم ) آج گراز
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی کَلَّمَ: سخن گفت معنی کَلِمُ: کلمه معنی کُلِّمَ بِهِ: بوسیله آن سخن گفته شد تکرار در قرآن: ۷۵(بار) راغب میگوید: کلم تأثیری است که با چشم یا گوش درک شود کلام با گوش و کلم (زخم) با چشم درک میشود «کَلَّمْتُهُ» یعنی به او زخم زدم که اثرش ظاهر شد. در مجمع فرموده: کلم به معنی زخم است و معنای اصلی آن تأثیر میباشد کلم (زخم) اثری است دلالت بر زخمزن دارد و کلام اثری است دلالت بر معنی دارد. ظاهراً کلام راغب نیز به کلام مجمع راجع است. در شرح جامی گوید: علت این تسمیه آن است که کلمه و کلام در نفوس و اذهان اثر میکند مانند زخمها در اجسام. پس منطوق انسان را از آن جهت کلمه و کلام گویند که در اذهان اثر میگذارند به واسطه دلالت بر معانی خود. تکلیم و تکلم هر دو به معنی سخن گفتن است و در اولی مفعول منظور است به خلاف دوم مثل . خدا با موسی به طور مخصوصی سخن گفت. و مثل . سخن نمیگویند مگر آنکه خدا اذنش داده است. کلمه در قرآن کلمه در قرآن به چند معنی آمده است: 1- لفظ و سخن. . که مراد کلام کفرآمیز است . 2- عیسی «علیه السلام» . . ظاهراً عیسی «علیه السلام» از آن جهت کلمة خوانده شده که وجودش اثر به خصوصی بود از جانب خدا، گرچه مخلوق همه کلمات اللَّه اند ولی این عنایت در اثر بی پدر بودن در عیسی «علیه السلام» بیشتر است. بعضی گفتهاند: علت این تسمیه آن است که آن حضرت در اثر کلمه «کن» از جانب خدا «فیکون» شده است ولی کلمه «کن» درباره همه است . درباره آدم آمده . ولی به آدم کلمه اطلاق نشده است اقول دیگری نیز در این باره هست که باید در کتب دیگر دید در المنار چهار وجه و در مجمع وجوهی نقل شده است. معنی آیه اول: مسیح عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و اثر خداست که به وجود مریم انداخته و در وجود او قرار داده است. آیه دوم: ای مریم خدا به تو مژده میدهد اثری و فرزندی که از جانب خدا به تو داده میشود نام مبارکش عیسی است پسر مریم. در آیه . مجموع مفسران گفتهاند مراد از «کلمة» عیسی است یعنی ای زکریا خدا به تو مژده میدهد یحیی را که تصدیق کننده کلمهای از جانب خداست در اینصورت یحیی از مبشران عیسی علیهما السلام بوده است، فقط ابو عبیده قائل است که مراد از «کلمة» کتاب یا وحی است (المنار و مجمع). 3- وعده. . مراد از «کلمة» در اینجا چنانکه گفتهاند وعده است و مراد از وعده چنانکه در المیزان آمده . است که خدا به هنگام هبوط آدم این وعده و این مهلت را داده است وگرنه لازم بود که در اختلاف امت اهل باطل از بین بروند در المنار گفته مراد از کلمه . است که خدا قضاوت در اختلاف را به روز قیامت موکول فرموده است در آیات: . . . . و سایر آیات نیز کلمه به معنی وعده است النهایه بعضی در وعده عذاب و بعضی در وعده رحمت و بعضی در وعده مهلت مثل . که صریح در وعده عذاب است. در آیه . ظاهرا مراد وعده تأخیر عذاب است. **** * . در ماقبل این آیه قول ابراهیم«علیه السلام» ذکر شده که به بت پرستان فرمود: «اِنَّبی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدوُنَ» ظاهر آن است که «هاء» در «جعلها» راجع به برائت است وبرائت از بتها عبارت اخرای توحید میباشد یعنی: خدابرائت از شرک رادر فرزندان ابراهیم همیشگی فرمود تا آنها به توحید برگردند. *. جمهور مفسران آن را کلمه توحید و بعضی سکینه گفتهاند، المیزان بعید نمیداند روح ایمان باشد که به تقوی امر میکند. بعید نیست که بگوییم «التقوی» بیان کلمة است و اطلاق کلمه بر آن بدین لحاظ است که تقوی اثری است در قلب یعنی: خدا آرامش خویش را بر رسول و مؤمنان نازل فرمود و تقوی را ملازم آنها کرد آنها به تقوی لایق و اهل آن بودند. کلمات در قرآن کلمات نیز مانند کلمه در قرآن کریم مصادیقی دارد: 1- . کلماتیکه آدم و زنش از خدا اخذ کرده و خدا را با آنها خواندند و خدا توبه شان را قبول کرد ظاهرا همان است که در آیه . آمده. عیاشی چهار حدیث در این باره نقل کرده در دو حدیث کلمات نظیر آیه اعراف است و چهارم از علی «علیه السلام» است که فرمود: کلماتیکه آدم از خدا اخذ کرد و گفت:«یارَبِاَسْئَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ لَمّا تُبْتَ عَلَّیَ» خدا فرمود: محمد را از کجا دانستی؟ گفت: او را آنگاه که در جنت بودم در سراپرده اعظم تو نوشته دیدم. درمجمع نقل شده: آدم دید در عرش اسمائی معظم و مکرم نوشته شده است از آن نامها پرسید گفته شد: اینها نامهای کسانی است که بهترین خلق در نزد خدااند، نامها عبارت بودند از: محمد،علی، فاطمه، حسن وحسین، آدم با آنها به خدا متوسل شد تاخدا توبه او را پذیرفت. ناگفته نماند: مانعی نیست که آدم نامهای مقدس پنج تن علیهم السلام را با کلمات آیه فوق بزبان آورده باشد. 2- موجودات. . آیه زیر از این آیه روشنتر است . آنچه به نظر میآید این است که مراد از «کَلِمات» در هر دو آیه موجودات و مخلوقات خداست، هر فرد فرد موجود اثری از خدا است، مرکب بودن دریا برای نوشتن شمارش آنها اشارهاست به اینکه بشر از تعداد و شمارش مخلوقات خداوند عاجز است چنانکه از شمارش نعتمهای خدا، . ولی بی نهایت بودن مخلوقات را نمیرساند، شاید اطلاق کلمه به مخلوق از آنجهت باشد که مخلوقات دلالت بر وجود خدا دارند مثل دلالت کلمه بر معنایش. قطع نظر از موجودات منظومه شمسی برای نمونه کافی است بدانیم که کهکشان ما همان راه شیری در آسمان محتوای صدمیلیارد ستاره است و در میدان نفوذ تلسکوپ پنج متری چند میلیارد کهکشان مجزا وجود دارد و در فاصله 85 میلیون سال نوری کهکشانهای دیگری کشف کردهاند که هر یک دارای میلیاردها ستارهاند آنوقت ملاحظه فرمایید مخلوقات خدا چه قدر و تاکجااند(سُبْحانَ مَنْ خَلَقَ الْعالَمَ) و حتی اگر ذرات آب دریا با خود آن نوشته شود به خودش هم کفایت نخواهد کرد کجا مانده به موجودات دیگر. از اینجا است که «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ اللهِ». معنی آیه اول: بگو اگر برای شمردن مخلوقات پروردگارم دریا مرکب بود هر آینه پیش از تمام شدن موجودات دریا تمام میشد و اگر دریای دیگری مانند آن را به کمک میاوردیم باز تمام میشد. آیه دوم: اگر همه درختان روی زمین قلم بودند و دریا با هفت دریای دیگر مرکب میبود (در شمارش مخلوقات خداوندی دریاها تمام میشدندولی) مخلوقات خدا تمام نمیشد حقا که خدا عزیز و حکیم است. هفت دریا برای مثال است نه اینکه مثلا هشت دریا کفایت میکرد. در مجمع ذیل آیه اول کلمات را: آنچه خدا از کلام و حکمتها در قدرت دارد و در ذیل آیه دوم مقدورات و معلومات خداوند گرفته که با کلمات تعبیر آورده میشوند. در المیزان آمده: خدا با دهان سخن نمیگوید قول خدا همان فعل خداست، فعل خدا کلمه خوانده میشود که بر وجود خدا دلالت دارد... و از این معلوم میشود هر چه بوجود میآید و هر واقعهای که بوجود میپیوندد از این حیث که دال بر خداست کلمه خوانده میشود، در ذیل آیه دوم نظیر این سخن را گفته وعلت تمام نشدن کلمات را غیرمتناهی بودن آنها دانسته است. ولی چنانکه گفتیم از آیات غیرمتناهی بودن کلمات استفاده نمیشود مگر آن که مراد از آنها مثل قول مجمع مقدورات خداوند باشد. * . راجع به این آیه در «عهد» مشروحا سخن گفتهایم، کلماتیکه ابراهیم «علیه السلام» با آنها امتحان شده در آنجا گفتهایم که ظاهرا قربانی اسماعیل، اسکان دادن خانودهاش در سرزمین خالی مکه و نظیر آنهاست و علت اطلاق کلمات بر آنها به نظر من آنست که دلالت بر ثبات و استقامت آن حضرت داشتند. * . . ظاهرا مراد از کلمات در اینگونه آیات وعدههای خداست. کلام و کلم کلام در استعمال قرآن مطلق سخن و دستور است . . میشود گفت: کلام در این آیه مصدر است یعنی من تو را برگزیدم به دستورهای خودم و به سخن گفتنم با تو. کَلِم به فتح کاف و کسر لام جمع کلمه است و چهاربار در قرآن آمده و شامل اسم و فعل و حرف است و به کمتر از سه کلمه اطلاق نمیشود .
کَلَم یا کلم پیچ ( نام علمی: Brassica oleracea ) نام یک گونه از سرده کلم ها است. کلم به علت داشتن مواد ضد اکسیدان در دفع سموم بدن نقش مهمی دارد و حاوی مقداری کلسیم مقوی است. [ نیازمند منبع] کلم پیچ، منبع غنی ویتامین ث، گلوتامین و اسیدهای آمینه است. تجمع پلاک های چربی بر دیواره رگ ها به صورت یکنواخت انجام نمی شود و احتمال تجمع چربی در نواحی که رگ ها خم می شوند یا به چند شاخه تقسیم می شوند، بیشتر است. کلم پیچ مهم ترین عضو خانواده خردل ( شب بویان ) است. مسلم گردیده که رقم های امروز کلم پیچ از کلم پیچ وحشی که درطول سواحل گچی انگلستان و سواحل غربی و جنوبی اروپا رشد می کرده منشأ گرفته است. کلم به عنوان یک محصول غذائی از اولین دوره های باستانی مصرف می شده است. یونانیان قدیم به آن اعتبار بالائی داده و در افسانه های آنها ادعا می شود که مبدأ آن از پدر خدایان آنهاست گفته می شود که مصریان کلم پیچ را می پرستیدند. کلم زینتی از مدیترانه تا نواحی معتدل آسیا پراکنده است. ارقام مختلف کلم زینتی به عنوان گیاه یکساله به خاطر مجموعه برگ های رنگارنگ آن به کار می روند. برگه های آن در فرم های گرد تا تخم مرغی، ساده، چین دار یا تقسیم شده در رنگ های سفید، قرمز ارغوانی و صورتی و ترکیب آنها وجود دارند. تنوع زیادی از نظر فرم، رنگ و ارتفاع در این گیاه مشاهده می شود کلم زینتی به سرما مقاوم است و از معدود گیاهان قابل استفاده در تزیین باغچه ها در فصل زمستان است. کلم زینتی تنش آبی را تحمل نمی کند.
کلم (روستا). کلم یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که دردهستان بکرآبادبخش مرکزیشهرستان ورزقان واقع شده است. این روستا بعداز تبدیل ورزقان به شهرستان از کلیبر جدا و به همراه تعدادی از روستاهای حسن اوو به ورزقان الحاق شد. خانواده های اسعدی از خاندان های مشهور حسن اوو از نوادگان اسعدخان آصف الدوله و فرزند دانشمند وی بنام میرزا احمدخان قوام العلوم می باشند که قرنهای متمادی مشعل دار علوم و معارف در منطقه قره داغ بودند، اصالتشان از این روستا است جمعیت این روستا در سال ۱۴۰۱ ( ۲۰۲۲ ) بیش از ۱۰۰ نفر است
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
کَلَم کَلَم گیاهانی خوراکی، با نام علمی Brassica oleracea، از تیرۀ شب بو. این گیاهان یک ساله یا دوساله و پایایند. گل های زرد یا سفید و پایه ای چوبی دارند. از انواع آن ها کلم معمولی، کلم پیچ، کلم گل (کلم رومی)، کلم بروکسل و کلم قمری اند. گونۀ campestris .B (کلم زراعی)، B. deflexa (کلم واژگون) و B. elongata (کلم پایک دار) از دیگر گونه های کلم اند. سابقۀ کشت کلم به ۲۰۰۰پ م می رسد.
کلم فارسی شده واژه عربی �کُرُنْب� ( از عرب زبانان اندلس ) بوده که خود این واژه برگرفته از واژه یونانی �kaulos� به معنای ساقه گیاه می باشد . پاسخ به عبدالرضا : 1 - چگونه است که خود مردم ترکیه از واژه یونانی �لاهانا� برای نامیدن کلم بهره می برند ؟ ... [مشاهده متن کامل]
2 - بر اساس نوشته های دکتر احمد تاشاکیل ( تاریخ دان ترکهای اولیه ) ترکها امکان کشاورزی و پرورش طیور را نداشته اند و پس از مهاجرت به ایران ترکیه از نامهای آن مناطق برای نامیدن میوه ها گلها و سبزیها بهره برده اند .
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی واژه ی کلم از ریشه ی واژه ی کل وم فارسی هست این واژه ریشه اوستایی دارد بنده لینک کتاب فرهنگ واژه فرهنگ واژه های اوستا پایین قرار می دهم زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
کلم وازه ای تورکی است که به چم گونه ای سبزی برگدار است واژه نامه شاهمرسی واژگانی مانند داش کلم به چم کلم قمری یارپاق کلم به چم کلم برگدار و کلملیک به چم کلم زار کلم باش به چم کچل از این واژه درست شده است
دو واژه {قَلَم} و {کَلَمه} در عربی هر دو دارای ریشه هندو اروپایی هستند. هر دو این واژگان دارای یک ریشه هستند، که گرچه دور از اندیشه نیست، چرا که بسیار نزدیک به هم هستند. ما در یونانی واژه {کالَموس} را داریم همریشه با {کَلَموس} در لاتین و {کَلَم/کَلَمه} calame در فرانسوی. ... [مشاهده متن کامل]
همه اینها به چَمِ {قلم} هستند، و سپس از همین ریشه {کَلَمه} و {کَلام} و . . . . . ساخته شدند. اگر بخواهیم در پارسی نیز بنا بر ریشه هندو اروپایی، واژه بسازیم، واژه {کَلَم} ساخته میشود، و با افزودن پسوندِ {ه}، واژه {کَلَمه} ساخته میشود که بنا بر کاربرد پسوندِ {ه}، این واژه {کَلَمه} را برابر {واژه} می گیریم. پس دوستان، {کَلَمه} را در پارسی داریم، برابر {کَلَمه}! نُکته:چیز هایی که به آگاهی تان رساندم را از خودم در نمی آورم، برای نمونه در فرانسوی ما هَم اکنون واژه نام برده شده را داریم. بِدرود!
Kelm به لری یعنی آشغال دماغ
در لری بویراحمدی *کِلُم - kelom به معنای: دو طرف لگن خاصره ، دو طرف باسن، برجستگی دو طرف باسن. مثال: کِلِمِش درد ایکِنِه: لگنش درد میکند *کِلُم ساهَنادَه/سَرِ کِلُم ساهَنادَه: ۱. با تجربه و عاقل ۲. زیرک ... [مشاهده متن کامل]
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• کِلُم - kelom به معنای: ۱. تکه های گلوله شده از هر چیزی به ویژه نمک، گل، آجر و مانند آنها. ۲. کلوخ. ۳. گِل خشک شده مثال: کِلِمِه نِمِک= تکه ای از نمک. گِل کِلُم= کلوخ *کِلِمِ پیشاهنگ= ۱. کسی که در همه کارها دخالت می کند ۲. آدم فضول. ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• کَلْم - kalm به معنای: ۱. دندان پیشین انسان با حیوان ۲. دندان نیش گراز. ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• پ. ن: در شهر ما اصطلاحی هست که از بچگی در خاطرم هست که میگن: طرف کُلُمِه . و تا جایی یادمه به افراد زبان نفهم و بی اصل نسب و بد فرهنگ گفته میشد و با توجه به یکی از معانی واژه ی kelom که به معنای کلوخ و گل خشک شده هست احتمالا این اصطلاح برگرفته از این واژه هست. *رابطه کلوخ و گل خشک شده با فردی زبان نفهم و بد فرهنگ*
cabbage = کلم
اسامی سبزیجات به انگلیسی: asparagus = مارچوبه bell pepper ( American ) / pepper ( British ) / sweet pepper ( both Am & Br ) = فلفل دلمه ای 🫑 chilli ( British ) / chili ( American ) = فلفل تند 🌶 ( که یا قرمز است یا سبز ولی تند است ) ... [مشاهده متن کامل]
cabbage = کلم broccoli = کلم بروکلی 🥦 cauliflower = گل کلم Brussels sprouts = کلم بروکسل، کلم فندقی celery = کرفس lettuce = کاهو 🥬 leek = تره فرنگی chives = تره basil = ریحان dill = شوید cress = شاهی، ترتیزک coriander = گشنیز mushroom = قارچ onion = پیاز 🧅 spring onion ( British ) / scallion ( American ) / green onion ( American ) = پیازچه garlic = سیر 🧄 shallot = نوعی پیاز کوچک pea = نخود فرنگی pumpkin = کدو تنبل 🎃 spinach = اسفناج thyme = آویشن fennel = رازیانه، بادیان parsley = جعفری mint = نعنا green bean ( British ) / French bean ( British ) / runner bean / string bean = لوبیا سبز turnip = شلغم oregano = پونه کوهی sage = مریم گلی radish = تربچه tarragon = ترخون beetroot ( British ) / beet ( American ) = چغندر zucchini ( American ) / courgette ( British ) = کدو سبز okra = بامیه ( نوعی گیاه ) eggplant ( American ) / aubergine ( British ) = بادنجان 🍆 sweet potato = سیب زمینی شیرین yam = سیب زمینی هندی corn on the cob = بلال کامل 🌽 parsnip = هویج وحشی broad bean ( British ) / fava bean ( American ) = باقلا