کلام

/kalAm/

مترادف کلام: بیان، حرف، زبان، سخن، قول، گفتار، گفته، نطق

متضاد کلام: نوشتار

برابر پارسی: سخن، گفت، گفتار، گفتار، گویش

معنی انگلیسی:
speech, word, discourse, commandment, letter, term

فرهنگ اسم ها

اسم: کلام (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: kalām) (فارسی: کلام) (انگلیسی: kalam)
معنی: سخن، حرف مفید، قول، گفتار، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) کلمه، ( در ادبیات ) در دستور زبان، مجموعه ی جمله هایی که معمولاً به هم ربط دارند و مطلبی را بیان می کنند، ( در ادیان ) دانش دینی متضمن بیان دلایل درباره ی عقاید دینی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) کلام الهی، قرآن
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

کلام. [ ک َ ] ( ع اِ ) سخن یا سخن با فایده ای که بنفسه کفایت کند. اسم جنس است و بر قلیل و کثیر واقع شود. و درتعریف آن گفته اند که ، صفتی که جاندار بتواند آنچه را در خاطر دارد به وسیله اصوات مقطعه و یا کتابت و یا اشاره اعلام دارد. ( منتهی الارب ). گفتار یا گفتاری که بنفسه کفایت کند و در حقیقت معنائی است قائم به ذهن چنانکه گویند فی نفسی کلام «آمدی » و جمع دیگر گویند: کلام جز معنای قائم به ذهن نیست ، و آن چیزی است که آدمی بهنگام امر و نهی کردن و خبر دادن و استفهام کردن آن را در ذهن خود می یابدو با عبارت یا اشاره مخاطب را بدان آگاه می سازد. ( از اقرب الموارد ). سخن. ( مهذب الاسماء ). گفته. گفتار. قول. گفت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
چه زبان است اگر گفت ندانست کلام.
( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).
بر لفظ زمانه هر شبانروزی
بسیار شینده مر کلامش را.
ناصرخسرو.
تو فرمائی که شیطان را نباید.
کلام پرفسادش را شنیدن.
ناصرخسرو.
ابتداء کلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختگان. ( کلیله و دمنه ).
پر دل چو جوز هندی و مغزش همه خرد
خوشدم چو مشک چینی و حرفش همه کلام.
خاقانی.
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پسته ات ببیند وقتی که در کلامی.
سعدی.
اگر سالی بر سر جمعی سخن گفتی تکرار کلام نکردی. ( گلستان ).
حسن کلام انوریست اینکه می کند
تا اینزمان حکایت احسان بوالحسن.
سلمان ساوجی.
- بطی ءالکلام ؛ آهسته سخن. کسی که به آهستگی و ملایمت سخن می گوید. ( ناظم الاطباء ).
- به کلام درآوردن ؛ به سخن برانگیختن. به گفتار واداشتن :
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام.
سعدی.
- حاصل کلام ؛ خلاصه کلام. محصل کلام. هر سه دراختصار و کوتاهی سخن بکار می رود. ( از ناظم الاطباء ).
- رد کلام کردن ؛ سخن را باطل کردن. رد کردن. اعتراض کردن. ( ناظم الاطباء ).
- کلام آسمانی ؛ کلام خدا. کلام الهی. وحی. کلام آفریدگار :
کلیم آمده خود با نشان معجز حق
عطا و لوح و کلام و کف و رخ انور.
ناصرخسرو.
- کلام آفریدگارِ ؛ قرآن : بزرگتر گواهی بر اینچه می گویم کلام آفریدگار است. ( تاریخ بیهقی ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قول، سخن، سخنی که مفیدمعنی تام باشد
( اسم ) ۱ - سخن گفتار . یا کلام الهی . کلام باری . یا کلام باری ( حق ) . گفتار خدا قر آن : ( و دانستن تفسیر کلام باری عزشانه و معانی اخبار رسول صلوات الله علیه و آله لازمست . یا کلام جامع . آنست که شاعر در شعر خود نکات اخلاقی و فلسفی آورد و یا از اوضاع زمان سخن گوید چنانکه قوامی گنجوی گوید : ( مویم از غم سپید گشت چو شیر دل ز محنت سیاه گشت چو تار ) . ( این ز عکس بلا کشید خضاب وان ز راه جفا گرفت غبار ) . ( ترجم. ابیات براون ) یا کلام منثور . نثر . یا کلام مستدام . کلام الهی . یا کلام منطوم . نظم شعر : ( بدانکه عروض میزان کلام منظوم است ) . یا میان کلامتان شکر . چون خواهند در میان سخن دیگری سخن گویند این جمله را بر زبان آرند . یا کلام نرم کردن . سخن سنجیده و نرم گفتن : ( گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم ترا چه حاصل از این آسیای دندانست ? ) ( صائب ) ۲ - جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد بنحوی که چون گوینده خاموش شود شنونده در انتظار نماند . یا کلام لفظی . عبارت از سخن معمولی است که بوسیل. ادای حروفی خاص که دلالت بر معانی مخصوصی که در نفس متکلم است میکند ۳ - علمی است که متضمن بیان دلایل و حجج عقلی در باب عقاید ایمانی و رد بر مبتدعان و اهل کفر و ضلالت است . توضیح : این علم زایید. بحثها و مناقشاتی است که از اواخر قرن اول هجری میان مسلمانان دربار. مسایل اعتقادی از قبیل توحید و تجسیم و جبر و اختیار و ایمان و کفرو امثال آنها در گرفت و چون طرفداران هر یک ازین مباحث محتاج دلایل برای اثبات عقاید خود بودند و هر استدلالی طبعا نتیج. بحثهای عقلانی است ازین راه برای هر دسته اصول و مباحثی فراهم آمد که علم کلام از آنها تشکیل شد . در وجه تسمی. آن اختلافست : بعضی گویند چون قدیمترین مساله ای که در میان مسلمانان راجع بان اختلاف افتاد و بحث و مناقشه در آن شروع شد مساله کلام الله و خلق قر آنست این علم را بسبب تسمی. به اهم بدین نام نامیدند . برخی دیگر گویند از آنجا که مبنای این علم تنها مناظرات نسبت به عقاید است و نظری بعمل در آن علم نیست آنرا کلام گفته اند . گروهی گویند که اصحاب این علم در مسایلی تکلم کرده اند که گذشتگان از تکلم کرده اند که گذشتگان از تکلم آن خود داری کردهاند لذا بدین نام نامیده شده .
جمع کلم

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سخن ، حرف . ۲ - جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی که چون گوینده خاموش شود، شنونده در انتظار نماند.

فرهنگ عمید

۱. قول، سخن.
۲. سخنی که مفید معنی تام باشد، عبارت یا جمله ای که از مسند و مسند الیه ترکیب شود و دارای معنی باشد.
* کلام پهلودار: [مجاز] = سخن * سخن پهلودار
* کلام سمین: [مقابلِ غث] [قدیمی، مجاز] سخن استوار و محکم.

فرهنگستان زبان و ادب

[موسیقی] ← ترانه 2

گویش مازنی

/kolaam/ آغل طویله - آهسته

واژه نامه بختیاریکا

چِنِه؛ کَلیم؛ وک

دانشنامه آزاد فارسی

کلام (عرفان)
(در لغت به معنی سخن با فایده)، در سه معنی به کار رفته است: 1. الفاظ و لغاتی که از اصوات و حروف تشکیل شده و به واسطة تموّج هوا مراد گوینده را به شنونده می رساند. گاه در این مقام از وجود نوشتاری این اصوات و حروف استفاده می شود. بنابراین کلام، وجود لفظی و کتبی یک مدلول است 2. قدرت و نیروی گوینده که به واسطة بهره از مخارج حروف و صورتِ نوشتاریِ آن، مراد خود را بیان می دارد. همة ادیان خداوند را متکلم دانند. اشعریان کلام خدای را مفهوم و مدلول کتب سماوی دانند و حنابله وکرامیه کلام خدای را بسان مخلوق حروف و اصوات مسموع دانند. عرفا و محققان کلام حق را در مراتب گوناگون اعتبار می کنند و چون کلام را اظهارِ مکنونات غیبی می دانند، ظهور حق را در مرتبة اسماء و صفات، اعیان ثابته، نفس رحمانی و بالاخره تمام کتاب آفرینش، کلام حق می دانند و در این میان موجوداتی را که واجد تمام کمالات لازمة خود هستند، «کلمات تامّه» می خوانند؛ همچون عقل مفارقه و انسان های کامل چون مسیح (ع)، محمد(ص) و ائمة اطهار(ع). 3. به معنی اصلاحِ دانشِ کلام.
58010400

مترادف ها

language (اسم)
زبان، لسان، کلام، تکلم، سخنگویی

فارسی به عربی

لغة

پیشنهاد کاربران

سخن. گفت. حرف:کلام
ذکر الهی. ذکر خدا.
لغت عربی مشتق از کلمه
کلمه ، کلم ، کلامه ، تکلم ، متکلم و . . . عربی هستند و به دری دخیل شده اند
نوشتن کلام به انگلیسی:Speech
معنی کلام سخن ، حرف و . . .
متظاد نوشتار
معنی سخن، حرف ، زبان و. . .
متظاد نوشتار
و معنی کلام سخن و . . . است
و معنی این کلمه سخن و. . . است
معنی کلام
سخن
این کلمه عربی است.
معنی کلام و این کلمه عربی است
سخن
حرف
گفتار
کلام هم معنی جمله را می دهد و مفرد آن کلمه است . و لفظ کلمه ( به معنای گفته ) و خود کلمه از کَلِم به معنای جراحت که اثر ظاهر و ملموسی دارد و وجه اشتراکش با کلمه اینه که بعضی از سخنان هم همان طور که زخم و یا جراحت اثری بر جا می گذاره سخن هم تاثیر معنوی بر دل مخاطب مگذاره یعنی بر دلش جراحت ناملموس داره.
...
[مشاهده متن کامل]


همان گونه که دوستان فرهیخته گفنه اند " کلام " یک واژه تازی است و به معنای سخن ، گفتار و برابر آن در اوستا و پارسی " مانثر " است ، به کلام مقدس در زبان پارسی " سپند مانثر " گویند.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
واژاس ( سنسکریت: واچاس )
واکْتو ( سنسکریت )
هاسَن ( سنسکریت: بْهاسَنَ )
سَمیاگ ( سنسکریت: سَمیاگواچ )
واکُوید vãkovid ( سنسکریت: واکُّویدَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس