کالا

/kAlA/

مترادف کالا: اروس، تنخواه، جنس، قماش، مال، مال التجاره، متاع، فرآورده، محصول، اسباب

معنی انگلیسی:
goods, merchandise, product, commodoty, article, commodity, freight, lading, manufacture, ware, mechandise

لغت نامه دهخدا

کالا. ( اِ ) کالای. رخت و رخوت. ( برهان ). اسباب. ( برهان ) ( غیاث ). اسباب خانه. اثاث البیت. ( غیاث ) ( مهذب الاسماء ). دربای است خانه و مردم. مَحاش. ( منتهی الارب ). سامان و اثاثه. اثاث. ( دستوراللغة ). سِلعة. ( منتهی الارب ). اَخریان. ( برهان ). کالای خانه : بباید گفت تا رعیت آهسته فرونشینند و هر گروهی بجای خویش باشند. و اندیشه خوازها و کالای خویش میدارند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292 ). و بیشتر طمع آن کالا و نعمت را که با وی بود چون بدو نزدیک شدند خواست که پسر خویش را بکشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 441 ).
بکاوید کالاش را سربسر
که داند که چه یافت زر و گهر.
عنصری.
چوعلم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
سنائی.
چو دزد خانه بر کالا همی جست
سریر شاه رابالا همی جست.
نظامی.
باغبان را خار چون در پای رفت
دزد فرصت یافت کالا برد تفت.
مولوی.
چون شعیب بدید که همه هلاک شدند غمگین شد و میگریست ندا آمد که کالای خویش را بسوزانید. ( قصص الانبیاء 0ص 129 ). و اهل بیت و کسانی که بدوگرویده بودند کالاهای خویش را و چهارپایان خود را فراپیش گرفتند و بیرون رفتند. ( قصص الانبیاء ص 129 ).
کسی را پاسبان باشد که در خوان [ کذا ] باشدش کالا.
فخرالدین مطرزی.
اگر خواهی که یابی قدر والا
مکن همسایگان را منع کالا.
استاد لطیفی.
صبا در صبحدم خیزد رباید برگ لعل گل
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
سلمان ساوجی.
عَرض. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) ( نصاب ). ضیاع. مال التجاره. بضاعت. متاع. ( برهان ) ( غیاث ) ( دستورالاخوان ) ( منتهی الارب ). قماش. ( فرهنگ اسدی ) ( تفلیسی ) :
سواران جنگی همی تاختند
بکالا گرفتن نپرداختند.
فردوسی.
بازرگانان فرارسیدند تکبیر کردند کفجان چون چنان دیدند همه بهزیمت رفته و ستوران و کالاها همچنان بگذاشتند. ( تاریخ سیستان ). و بسیاری گوسفند و اسب و کالای از آن وی ببرند. ( تاریخ سیستان ). از وی قصدها رفت بدان وقت که خواجه مرافعه میداد و نیز کالای وی میخرید به ارزانتر بها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 ).
در این بازارگاه پر ز طرار
همه کس دزد دان کالا نگه دار.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

متاع، مال التجاره، لباس، اسباب خانه، کاله هم گفته شده

فرهنگ معین

(اِ. ) اسباب ، متاع .

فرهنگ عمید

۱. (اقتصاد ) متاع، مال التجاره.
۲. [قدیمی] مال.
۳. [قدیمی] مجموع مهره های شطرنج.

گویش مازنی

/kaalaa/ کلاه

واژه نامه بختیاریکا

کشاورز
وَج

دانشنامه عمومی

کالا[ ۱] در علم اقتصاد به محصولات و مواد مختلفی[ ۲] که توسط تولیدکننده، به بازار عرضه شود و در برابر دریافت پول، یکی از نیازهای انسان را تأمین و رفع کند، گفته می شود. [ ۳]
کالاهایی که در بازار عرضه می شوند، و به فروش می رسند تا توسط مصرف کنندگان خریداری شوند و به مصرف برسند، کالاهای مصرفی نام دارند. کالاهایی که تولیدکنندگان دیگری برای تولید کالاهای مختلف دیگر، آن ها را خریداری کنند و مورد استفاده قرار دهند، کالای واسطه ای نامیده می شود. کالاهایی که نیازهای اوّلیّهٔ مصرف کنندگان را تأمین می کند، کالاهای ضروری و کالاهایی که برای تأمین نیازهای کم اهمیت تر مصرف می شود، کالاهای تجملّی نامیده می شود.
هیچ کشوری تنها یک کالا تولید و مصرف نمی کند. هر کشوری مجموعه ای از کالاهای تولیدی و مصرفی دارد.
عکس کالاعکس کالا

کالا (آلبوم موسیقی). «کالا» ( به انگلیسی: Kala ) آلبومی از هنرمند اهل بریتانیا ام. آی. ای. است که در ۸ اوت ۲۰۰۷  ( ۲۰۰۷ - 08 - ۰۸ ) منتشر شد.
عکس کالا (آلبوم موسیقی)

کالا (مارکسیسم). در اقتصاد سیاسی کلاسیک و به ویژه نقد کارل مارکس از اقتصاد سیاسی، کالا ( به انگلیسی:commodity ) به هر کالا یا خدمتی ( "محصولات" یا "فعالیت ها" ) [ ۱] گفته می شود که توسط نیروی کار انسانی[ ۲] تولید شده و به عنوان محصولی برای فروش عمومی در بازار عرضه می شود. [ ۳] برخی دیگر از کالاهای قیمت گذاری شده نیز به عنوان کالا در نظر گرفته می شوند، مانند نیروی کار انسانی، آثار هنری و منابع طبیعی، حتی اگر آنها به طور خاص برای بازار تولید نشوند، یا کالاهایی غیرقابل تکرار باشند. این مشکل به طور گسترده توسط آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و کارل رودبرتوس - جاگتزوو و دیگران مورد بحث قرار گرفته. ارزش و قیمت در علم اقتصاد واژه های معادل نیستند و نظریه پردازی رابطه خاص ارزش با قیمت بازار چالشی برای اقتصاددانان لیبرال و مارکسیست بوده است.
در نظریه مارکس، کالا چیزی است که خرید و فروش می شود، یا در یک رابطه تجاری مبادله می شود. [ ۴]
• کالا ارزشی دارد که نشان دهنده مقداری از کار انسانی است. [ ۵] از آنجا که ارزش دارد، به این معنی است که مردم سعی می کنند استفاده از آن را صرفه جویی کنند. یک کالا همچنین دارای ارزش استفاده[ ۶] و ارزش مبادله ای است. [ ۷]
• کالا ارزش استفاده دارد زیرا با ویژگی های ذاتی خود می تواند برخی از نیازها یا خواسته های انسان را، فیزیکی یا ایده آل، برآورده کند. [ ۸] طبیعتاً این یک ارزش استفاده اجتماعی است، یعنی شی نه تنها برای تولیدکننده مفید است، بلکه به طور کلی برای دیگران کاربرد دارد. [ ۹]
• کالا ارزش مبادله ای دارد، به این معنی که یک کالا را می توان با کالاهای دیگر داد و ستد کرد و در نتیجه به صاحب آن سود کار دیگران را داد ( کار انجام شده برای تولید کالای خریداری شده ) . [ ۱۰]
عکس کالا (مارکسیسم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کالا (commodity)
وقتی وسایل مادی زندگی از طریق مبادله و در جهت آن سازمان یابند، محصول به کالا تبدیل می شود. کالاها دارای دو نوع ارزش اند: ارزش مصرفی که همان استفادۀ بی واسطه از آن ها برای پاسخ به نیاز یا میل ماست و ارزش مبادله ای به منزلۀ محمل ها یا وسایل مبادله. پول صرفاً معیار و مقیاسی برای نوع دوم ارزش است که امکان می دهد کالاها بر طبق مقادیر و نسبت های معیّنی در بازار با یکدیگر مبادله شوند. در تفکر مارکسیستی بت سازی کالا روندی است که در آن محصولات کار چنان ظاهر می شوند که گویی ارزشی مستقل و جدا از کار و زحمت مردمانی دارند که آن ها را آفریده اند. نقش کالاها در مبادله، این حقیقت را پنهان می کند که ارزش آن ها تماماً ناشی از کار تولیدکنندۀ آن هاست. لوکاچ معتقد است همۀ روابط و مناسبات انسانی به کالا تبدیل شده اند و این جلوه ای از آگاهی کاذبی است که مشخصۀ اید ئولوژی سرمایه داری است.

جدول کلمات

اروس

مترادف ها

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

object (اسم)
شیی ء، هدف، مقصود، کالا، چیز، مفعول، موضوع، منظره، شیء، شیی

stuff (اسم)
ماده، چرند، کالا، چیز، جنس، پارچه

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

commodity (اسم)
متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب

merchandise (اسم)
متاع، کالا، مال التجاره

ware (اسم)
متاع، کالا، جنس، اجناس، کالای فروشی

traffic (اسم)
کالا، کسب، مخابره، رفت و آمد، ترابری، ترافیک، عبور و مرور، وسائط نقلیه، امد و شد، شد و آمد

trafficker (اسم)
کالا، کسب، تاجر، دسیسه، پشت هم انداز، سوداگر، دکان دار، کاسب

mercery (اسم)
کالا، مغازه پارچه فروشی، جنس بزازی

فارسی به عربی

بضاعة , سلعة , قطعة , مادة , مرور , مقالة

پیشنهاد کاربران

کالا؛ با توجه به ذات تعالی گونه و آوایی حرف ( آ ) در وسط و انتهای این کلمه، به مفهوم فرآورده و محصول با کیفیت . یعنی محصولی که کال نیست بلکه کالا شده است. مانند میوه ی کالی که هنوز نرسیده باشد ولی با کول شدن کوله ی آن کالا گردیده باشد یعنی به محصولی با کیفیت تبدیل شده باشد که بتوان آن را به بازار ارائه داد.
...
[مشاهده متن کامل]

توضیح و درک بهتر این مطلب به شرح زیر می باشد ؛
کالیوْ؛ برگرفته از کلمه ی خالی به معنا و مفهوم تُهی و میان دار.
اصطلاح میوه ی کال، یعنی میوه ای که هنوز پُر نشده و نرسیده است.
به مسیر عبور جریان آب هم که در سطح زمین شکاف ایجاد کرده و خالی کرده باشد و آب نداشته باشد کال گویند. اصطلاح کالشور در نمک زارها و کویرهای ایران بسیار نام گذاری گردیده است. کلمه کالیمانی و کالیمانجارو نیز مرتبط با این مفهوم می باشد.
کلمه ی کالیبر نیز به لوله تفنگ که گلوله در آن حرکت می کند گویند. کلمه کُلْت نیز مرتبط با همین راسته ی مفهومی می باشد.
اصطلاح کالیبره کردن نیز به مفهوم لقّی گیری در صنعت، یک اصطلاح رایج می باشد.
اصطلاح کالیمبا در هنر موسیقی نیز به نوعی ساز که دارای جعبه تو خالی با تیغه هایی نصب شده بر روی آن گفته می شود.
اصطلاح کالِج با ترجمه و برگردان دانشکده و آموزشگاه و کلمه ی کالچر با نگارش culture با ترجمه و برگردان فرهنگ و تمدن و سلول به مفهوم یک کار نرم افزاری و فکری و آموزشی یا پُر نمودن تفکر برای ساختن فرهنگ، ترجمه سلول نیز یک ترجمه موازی و غیرانطباقی برای کلمه ی کالچر می باشد.
کلمه و اصطلاح کِلْک شکردار نیز به نِی تو خالی که داخلش شیره ای شیرین دارد گویند.
اصطلاح کَلَک زدن نیز به مفهوم جیب بری و خالی کردن و فریب دادن یک اصطلاح رایج امروزی می باشد.
اصطلاح کَلَکْ هم که روی آب می اندازند به مفهوم قایق و تَشتَکی تو خالی که روی آب قرار بگیرد مفهوم دارد.
کلمه ی کالبد به معنی غالب، کلمه ای مرتبط که در یک جایگاه کاربردی دیگر با ترجمه ی جسد در حال استفاده امروزی می باشد.
اصطلاح کالون یا گالون به مفهوم پیت و دَبّه و یا پارچ در حال استفاده امروزی می باشد.
کلمه ی کالری یا گالری تحت عنوان پوشه و پوشاندن یا فولدر به مفهوم فضایی برای پُر کردن و گالری ماشین نیز اصطلاح رایج قابل استفاده در زمان ما می باشد. حتی کلمه کالری که واحد سنجش حرارت و گرما و انرژی می باشد مرتبط با این مفهوم می باشد.
میانکاله ؛ این کلمه نیز یک کانسپت کلامی با دو مفهوم موازی در یک کلمه می باشد. تحت عنوان نام شهر و مکانی که در میان یک کال قرار گرفته باشد.
کالسکه؛ نوعی از گاری که دارای یک فضای درون دار باشد.
حرف ک قابل تبدیل به حرف خ در قوانین کلمات است. این دو حرف با توجه به نزدیک بودن محل صدور آوایشان قابل تغییر در کلمات می باشند. مثل مکان و خانه. مثل کروش و خروش یا کورشید و خورشید و فراوان از این دست کلمات.
کلمه ی خَلْته و خِلار به مفهوم کیسه ی کوچک و بزرگ نیز مرتبط با مفهوم خالی بودن و فضا داشتن می باشد. البته کلمه ی خَلته برای اشیاء کوچک و سنگین و خِلار برای چیزهای سبک و پر حجم مثل پنبه و کاه در حال استفاده ی امروزی نیز می باشد.
از زاویه ی قانون تلاطم و چرخش و پخته شدن حروف و تغییر شکل حروف در پاتیل کلمات مرتبط با کلمه ی کَوَلْ نیز می باشد. اصطلاح کور و کَوَل نیز به صورت فیزیکی در اندام انسان در حال استفاده و به صورت معنایی به انسانهای نادان اطلاق می شود. در قنات ها و صنعت فاضلاب نیز اصطلاح کَوَل گذاری یا گلوگذاری برای جلوگیری از ریزش دیواره ی چاه نیز یک اصطلاح رایجی می باشد.
اصطلاح باغ کولیدن نیز در زمانی استفاده می شود که باغبان مسیر عبور آب را با بیل در جوب بخواهد تمیز کند و خالی از چیزهای زائدی که مسیر آب را در جوب بند می آورد کند.
گالیله یا کالیله و کالیستنس ؛ صفتی برای انسان های دانشمند که به مرحله ای از علم می رسند که متوجه نادانی و کال بودن خود می شوند. انسان هایی که مانند یک میوه ی کال که دائماً در حال پُر کردن خود می باشند و دائماً در حال یادگیری و علم آموزی و تشنه ی علم هستند.
کالیسون؛ نوعی شیرینی سنتی فرانسوی به مفهوم شیرینی یا کلوچه و کیکی که با ادویه ها و مغزها، کوله و کلاسش پُر شده باشد.
کالیسَر؛ این کلمه به نوعی دیگر به ریخت کیاسر خودمان می باشد. و مفهوم این کلمه اشاره به جای بلندی مانند کوه و صخره دارد که مُشرف به یک دَرّه و روخانه و کال باشد.
کوکاکولا ؛ به مفهوم کوک کننده ی کول انسان. یا انرژی زا و نیرو بخش. کول از زاویه قانون مصوت ها و ذات حرف ( و ) مرتبطه با کوله پشتی که زاد و توشه ای در آن ذخیره شود می باشد.
کالیگولا؛ مرتبط و قابل تبدیل به کلمه ی کالی کول به مفهوم کسی که کوله اش خالی از چیزی باشد و برای انسان های کم خرد و نادان و سفیه و قصی القب استفاده می شود. این کلمه صفتی برای انسان های بسیار بی رحم و خونریز می باشد.
اگر از قانون مُصَوِّت ها هم به این کلمه ورود کنیم کلماتی از قبیل کَل کال کول کیل کوله کیله، باز هم حوزه ی مفاهیم را گسترده تر می کند.

درود
چرا باید یک کالای ایرانی، نامی بیگانه داشته باشد؟!
من در جایگاه یک ایرانی، دوستار خرید کالاهای ایرانیِ خوب هستم ولی هرگز کالای ایرانی که نام بیگانه داشته باشد را نمی خرم.
جنس
واژه کالا یک واژه کاملا پارسی است به ترکی می شود اینتا این واژه کالا صد درصد پارسی است.
واژه یِ ( کالا ) برگرفته از واژگانِ اوستاییِ ( کَرَ kara، کَر kar ) به چمِ ( کردن، ساختن، آفریدن، فراهم کردن، پدید آوردن ) و واژه یِ اوستاییِ ( کِرِتَ ) به چمِ ( کرده، درست کرده، انجام داده ) بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) از ( کَرَ ) به ( کالا ) در زبانهای ایرانی و اروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است. در زبانِ سانسکریت نیز واژه یِ ( کارَ ) به چمِ ( کرده، ساخته ) ، واژه یِ ( کَل kal ) به چمِ ( کَردن، ساختن ) ، واژگانِ ( کَل - پَنَ ) به چمِ ( ساخته، مصنوع، تهیه شده، فراهم شده ) و ، ( کَل - پیتا ) به چمِ ( کرده، ساخته شده ) و همینطور واژه یِ ( کَالَ ) را داریم. رویهم رفته، واژه یِ ( کالا ) با واژگانِ ( کردن، کرده ) در زبانِ پارسی از یک بُن و ریشه است.
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه هایِ 356، 358 و 380 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 423، 430، 445 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

مال . . . متاع . . . . اروس . . . مالالتجاره. . . . . . . . .
اروس

بپرس