بکاوید کالاش را سربسر
که داند که چه یافت زر و گهر.
عنصری.
چوعلم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
سنائی.
چو دزد خانه بر کالا همی جست سریر شاه رابالا همی جست.
نظامی.
باغبان را خار چون در پای رفت دزد فرصت یافت کالا برد تفت.
مولوی.
چون شعیب بدید که همه هلاک شدند غمگین شد و میگریست ندا آمد که کالای خویش را بسوزانید. ( قصص الانبیاء 0ص 129 ). و اهل بیت و کسانی که بدوگرویده بودند کالاهای خویش را و چهارپایان خود را فراپیش گرفتند و بیرون رفتند. ( قصص الانبیاء ص 129 ).کسی را پاسبان باشد که در خوان [ کذا ] باشدش کالا.
فخرالدین مطرزی.
اگر خواهی که یابی قدر والامکن همسایگان را منع کالا.
استاد لطیفی.
صبا در صبحدم خیزد رباید برگ لعل گل چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
سلمان ساوجی.
عَرض. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) ( نصاب ). ضیاع. مال التجاره. بضاعت. متاع. ( برهان ) ( غیاث ) ( دستورالاخوان ) ( منتهی الارب ). قماش. ( فرهنگ اسدی ) ( تفلیسی ) : سواران جنگی همی تاختند
بکالا گرفتن نپرداختند.
فردوسی.
بازرگانان فرارسیدند تکبیر کردند کفجان چون چنان دیدند همه بهزیمت رفته و ستوران و کالاها همچنان بگذاشتند. ( تاریخ سیستان ). و بسیاری گوسفند و اسب و کالای از آن وی ببرند. ( تاریخ سیستان ). از وی قصدها رفت بدان وقت که خواجه مرافعه میداد و نیز کالای وی میخرید به ارزانتر بها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 ).در این بازارگاه پر ز طرار
همه کس دزد دان کالا نگه دار.بیشتر بخوانید ...