چکش. [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] ( اِ ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. ( برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. ( از غیاث ). مطرقه و افزاری آهنین مر زرگران و مسگران و آهنگران راکه دسته چوبین دارد. ( ناظم الاطباء ). چَکﱡش در تداول امروزی. خایسک. چاکوچ. چکوچ. چَکّوش. ( در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) : تا سر بدوات خامه کرده چون دسته بچکش استوار است.
وحید کلیم ( از آنندراج ).
رجوع به چاکوچ و چکوچ شود. چکش. [ چ َ ک ِ ] ( اِمص ) چکیدن. ( ناظم الاطباء ). || گداز و ذوبان. ( ناظم الاطباء ). چکش. [ چ َ ک َ ] ( اِ ) نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی «ادا» گویند. ( غیاث از مصطلحات ). تلفظی از چکس. و رجوع به چکس شود.
فرهنگ فارسی
آلتی چوبی شبیه تیشه که با آن میخ میکوبند ( اسم ) آلتی آهنین با دسته ای چوبین شبیه تیشه که بدان آهن میخ و غیره را کوبند چاکوچ مطرقه .
فرهنگ معین
(چَ کُّ ) (اِ. ) وسیله ای آهنین با دسته ای چوبی که با آن آهن یا میخ و امثال آن را می کوبند.
فرهنگ عمید
آلت آهنی با دستۀ چوبی شبیه تیشه برای کوبیدن چیزی.
واژه نامه بختیاریکا
کتنا
دانشنامه عمومی
چَکُّش ابزاری است متشکل از دسته و ضربه زننده که غالباً برای وارد کردن ضربه به میخ به کار می رود. معمول ترین استفاده از چکش برای ضربه زدن به میخ، جا انداختن قطعات در ماشین ها و شکستن اشیا می باشد. هر چکش برای کار خاصی طراحی و ساخته می شود، بنابراین چکش ها را به انواع مختلف می توان یافت، اما همه آن ها به طور کلی دارای یک دسته و یک وزنه در سر آن دسته می باشند، و اغلب وزن چکش در همان وزنه سر دسته قرار دارد. بسته به وزن وزنه می تواند، سبک یا سنگین باشد . به چکش سبک، چکش نرم گویند. اگرچه اکثر چکش ها طوری ساخته شده اند که با دست باید آن ها را به کار گرفت ولی بعضی از انواع چکش ها نیز طوری ساخته شده اند که با کمک نیروی ماشین قابل استفاده می باشند و بیشتر در مواقعی بکار می روند که احتیاج به نیروی بسیار زیادی می باشد. چکش یکی از ابتدائی ترین ابزارهای اکثر حرفه ها می باشد. ضمناً از چکش به عنوان یک سلاح نیز می توان استفاده کرد. قدمت چکش در تاریخبشر بسیار طولانی است، به طوری که اکثراً آن را جزو اولین ابزارهای ساخته دست بشر می دانند. یکی از استانداردهای معتبر چکش ها DIN ۱۰۴۱ است. [ ۱] [ ۲]
منبع. عکس ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورائی لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
لری بختیاری کِتِنا، پُدکاژ:چکش
�eki� Fars�a �akuş veya �akkuş چکش “�eki�” s�zc�ğ�nden alıntıdır. Bu s�zc�k Orta Fars�a �akū� “balta? keser?” s�zc�ğ�nden evrilmiştir. Bu s�zc�k Avestaca �akuş “�zellikle silah olarak kullanılan fırlatma �ekici veya baltası” s�zc�ğ� ile eş k�kenlidir. ( Kaynak: Christian Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch sf. 575 ) ... [مشاهده متن کامل]
İrani s�zc�k Avesta'da Yaşt i. 18 ve x. 130'da anılır ( Christian Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch sf. 575 ) . Eski T�rk�e �ak - fiiliyle anlam ve yapı benzerliği d�ş�nd�r�c�d�r. Ancak Avesta'da T�rk�e bir k�lt�r s�zc�ğ� ihtimali, bug�nk� bilgilerimiz �er�evesinde, makul sayılamaz. Halk ağızlarında �ek��, �akı� bi�imleri mevcuttur ( T�rkiye'de Halk Ağızlarından Derleme S�zl�ğ� ) .
آلتی ازفلزبادسته چوبی. . . آلتی ازچوب بادسته چوبی ( نمادعدل ) که معمولا بدست قاضی داد گستراست ـــــــــــــــ چکش عدالت موی ازماست میکشد. امانه هرموی سفیدی را
چکش واژه ای فارسی است که از واژه �چاکوچ� در فارسی میانه که نام سلاحی پرتابی بوده که ارتباطی به واژه چکماک ( کشیدن ) در ترکی ندارد .
درود بر دوستان. توجه فرمائید یک معنی جالب دیگری هم برای این واژه وجود دارد. اگه این واژه به صورت چَکِّش تلفظ بشه معنایش می شود تخفیف و کاستن قیمت محصول. کسانی که در بازار هستند باید خوب بدونن چی میگم. مثلاً میگن: ... [مشاهده متن کامل]
بسیاری از فروشنده ها روی قیمت اصلی کالا، کلی میکِشَن و همون پولی که کشیدن رو قیمت اصلی را به عنوان تخفیف نشون مردم میدن تا اذهان عمومی گول بخوره و فکر کنن دارن سود میکنن. اما من انصافاً زیاد روی قیمتم نمی کشم. بنابراین ممنون میشم چَکِّش نکنید. ( یا خواستار چکش نشوید )
واژگان از ترکی در سومری؟! خیلی راحت می گویید این واژگان ترکی است پس اگر سومری همان نیاترکی نباشد دستکم ترکی در آن زمان بوده؟! نتیجه گیری به همین سادگی و خوشمزگی[خب دیگه بچه ها همه چی روشن شد کتابا رو ببندید برید خونه!] ... [مشاهده متن کامل]
کدام تاریخدانی از تاریخ اینگونه نتیجه گرفته که شماها دومی اش باشید؟واژه های سومری، سومری است نه چیز دیگر، واژگانش می توانسته شاید با واسطه و میانجی یا بی میانجی در طی سده ها و هزاره های بعدی به زبانهای دیگر هم رفته باشند فقط همین، از این جُستار یا موضوع، نتیجه دلخواه تاریخی نمی توان گرفت. درباره نامهای کهن و پارسی محله ها در تبریز که شما آنها را تازه نامگذاری شده در این صد سال گذشته می دانید چند نمونه تاریخی می آورم که از پیشینه ی این نامها آگاه شوید: کمال خجندی شاعر سده هشتم ( یعنی هفتصد سال پیش ) درباره کوی های چرنداب و کجیل در تبریز ( و استعاره وار سرخاب ) می گوید: تبریز مرا راحت جان خواهد بود / پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود تا در نکشم آب چرنداب و گجَل / سرخاب ز دیده ام روان خواهد بود جلال عضد یزدی نیز در سده هشتم درباره کوی سرخاب در تبریز می سراید: تا بریزاند تب غم را ز دل سرخاب نوش / بر سر سرخاب رو تا بنگری تبریز را. نادر میرزا نویسنده کتاب تاریخ وجغرافیای دارالسلطنه تبریز ( در زمان ناصرالدین شاه یعنی حدود دویست سال پیش ) درباره کوی نوبر می نویسد: کویی بس بزرگ است به جنوب شهر افتاده. مردمی بسیار و بیش تر باثروت و اهل تجارت اند و به همهٔ عمارات عالیه و بناهای باشکوه نهاده اند و. . . کوی ششگلان که نامش در برخی بنمایه های کهن مانند روضات الجنان به ریخت شش گیلان آمده. جمشید آباد ( جامیشاوا ) ، دلیل نامگذاری این محله چون در روزگاران گذشته مردم محل به کار دامداری بودند و بیشتر دام آن ها گاومیش بود و در ترکی آذربایجانی به گاومیش [گامیش یا جامیش] گفته می شود از این رو به جامیشاوا ( گاومیش آباد ) شناخته می شد و بعدها به جمشید آباد تغییر نام کرد ولی اهالی همان نام گذشته را بکار میبرند. - درباره واژه بیشه، این واژه در زبان پهلوی به ریخت"ویشَگ" کاربرد داشت: ندارد کسی تاب من روز جنگ / نه در بیشه شیر و بدریا نهنگ. فردوسی در این بیشه زین بیش مگذار گام / که ببر بیان دارد آنجا کنام. اسدی طوسی پس درواقع اینکه شما بگویید بیشه از مشه گرفته شده ولی دلیل تاریخی که نمایانگر آن باشد نداشته باشید سخن بی ارزشی بیشتر نگفته اید. واژه بیشه به چم جنگل در گویشهای گوناگون آلمانی و اسپانیایی نیز به ریختهای [بیش، بُس، بُسک و. . ] دیده می شود. خود همین شبستر که گفتید، این نام به چه زبانیست؟ مگر این است که تنها در پارسی دارای معناست؟ شیخ محمود شبستری ( سده 7 و 8 ) سراینده گلشن راز، شاعر چه زبانی بود؟ به جز پارسی؟ آری پس از ترکزبان شدن آذربایجان در سه چهار سده گذشته، آن شاعر شبستری مدنظر شما هم ترک زبان شده. چرا گفتم سه چهار سده، چون تا زمان صفوی هنوز هم آذربایگان پهلوی زبان بود درینباره می توانید "دیوان روحی انارجانی" را ببینید که درباره زبان عامیانه مردم تبریز در زمان صفوی ست، همچنین گزارشهای تاریخنگاران آن زمان درباره شهرهای آذربایگان مانند اولیا چلبی، روشنگر این گفته است. به جز چلبی جهانگردانی که در زمان صفوی ایران و آذربایگان را دیده اند اینگونه نوشته اند: " تنریرو" جهانگرد پرتقالی در سال 1523 در باره تبریز می نویسد: در این شهر پارسی زبانان و عده ای ترکی زبان زندگی می کنند و افزون بر آن شماری از ارمنیان هم آنجا بودند. جهانگرد ونیزی" آلساندری" در سال 1570 می نویسد: " اهالی تبریز بیشتر پارسی زبان، ترکمن و کولی هستند. " نویسنده سفارت هولشتاین" آدام اولئاریوس" در سال1637 می نویسد: ایرانیان به جز زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود یاد می دهند و این کار بویژه در ولایتهای شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها چیرگی یافته اند. نوشته اولئاریوس به خوبی علت و روند دگرش زبان در آذربایگان و شیروان ( شمال ارس ) را نشان می دهد که در زمانهای پس او روی داده است.
درود واژه چکش در پهلوی به دیسه چکوچ و در اوستا به ریخت چکوک وجود دارد و واژه ای پهلوی - پارسیست. بودن این واژه در ترکی مانند هزاران واژه دیگر پهلوی که با چسباندن یک [مک یا ماق] به برخی از آنها کارواژه یا فعل هم در ترکی از روی آنها ساخته شده ، نشانه دیگریست از روامندی زبان پهلوی در آذربایگان پیش از رواج ترکی در این دیار. ... [مشاهده متن کامل]
- خط ناخوانای اوستایی؟!؟!؟! سخنی که تنها ممکن است از زبان یک متعصب خودبین و یا یک پرگوی بیسواد شنیده شود! دین دبیره یا خط اوستایی، دبیره یا خطی بود که در زمان ساسانی به دست مغان زرتشتی و برای نوشتن و خواندنِ بدون غلط کتاب مقدس اوستا ساخته شد. در این دبیره، برای هر واج و واکه ( حرف بیصدا و صدادار ) ، یک نویسه ویژه وجود دارد که آن را به یک دبیره و خط کامل و بی رقیب تبدیل کرده که شایسته جایگزینی با خط کنونی و پر از اشکال ماست. [به خاطر مسائل سیاسی و مذهبی، این دبیره نادیده گرفته می شود] وارونه خطهای عربی و لاتین که در آنها یک واژه می تواند به چند شکل خوانده شود، در دین دبیره هرگز کوچکترین اشکالی از این دید وجود ندارد، اگر کسی به این دبیره آشنا باشد و واژه ای را در آن ببیند بیگمان و صد درصد آن را درست می خواند یعنی احتمال غلط خوانی در آن صفر است. واژه چکش نیز به ریخت چاکوج ( با خوانش کاملا درست ) در اوستا و نیز چاکوک در پهلوی دیده می شود، با جستجو در یشت های اوستا، فصل مهر، بند 130 در برگردان به پارسی امروزی می خوانیم: "" در گردونه ی مهرِ فراخ چراگاه، هزار "چکش" دو تیغه پولادین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد. "" واژه های چکش و چاقو برگرفنه از چاکوچ و چاکوک ( =چاک دهنده ) هستند. اینک اگر شما در ترکی بنمایه کهنتری از اوستا دارید که پیشینه ی واژه ای را نشان دهد بنمایانید و دلیل استوار و دانشورانه بیاورید وگرنه دلیل باد شکمی را برای مطرح کردن میان دورهمی های خودتان نگه دارید.
اقای کشاورز در مورد سلاطین گورکانی هند و در خیلی برهه های تاریخی دیگر کلمه مغول و ترک باعث سردرگمی میشود ، در اصل برخی قبایل ترک نیز زیر بیرق مغولها بوده اند و بعضا برخی ترکها نیز خود را مغول نامیده اند ... [مشاهده متن کامل]
که احتمالا دلایل سیاسی در زمان خود داشته است. اما زبان ترکی و مغولی اگر چه از یک خانواده زبانی هستند اما متفاوتند و برای همدیگر غیر قابل فهم ، داستان برخورد و محاوره نادر شاه افشار با سلطان هند و محاوره ترکی انها نشان دهنده ترک بودن سلاطین گورکانی است.
در مورد کلمۀ چکش در زبان ترکی: چِکیش �ekiş ، �eki� چِکیچ=چیز سنگین، چیز دارای وزن و سنگینی، چکش چِک�ek، �ək=وزن، وزنه، اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار، ریتم، سجع، ضرب، گرانسنگی، ارزش، آهنگ، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، تعادل، تعادل، توازن، همسنگی، سنجش، بررسی، مقایسه ، کشش، مقابله، و. . . = فعل امر چکمک �ekmek ، �əkmək =اندازه گرفتن، کشیدن، وزن کردن، بررسی کردن، مقایله کردن، سنجیدن ( معادل checkانگلیسی ) ، رسم کردن، و. . . ... [مشاهده متن کامل]
ابزار آلات مختلف به انگلیسی: toolbox = جعبه ابزار bolt = پیچ 🔩 screw = پیچ ❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود ... [مشاهده متن کامل]
nut = مهره nail = میخ washer = واشر screwdriver = پیچ گوشتی 🪛 Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو bradawl = درفش wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه pipe wrench = آچار شلاقی hammer = چکش 🔨 claw = میخ کشِ چکش mallet = پتک saw / handsaw = اره 🪚 chainsaw = اره برقی circular saw = اره گرد، اره چرخی hacksaw = اره آهن بُر coping saw = اره مویی two man saw = اره دو دست ax / axe =تبر 🪓 wirecutter = سیم چین pliers = انبردست needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک angle grinder = سنگ فرز drill = درل electric drill = دریل برقی bit = مته paint roller = غلطک رنگ زنی utility knife = کاتر، تیغ موکت بری file = سوهان flashlight = چراغ قوه 🔦 plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی trowel = بیلچه shovel = بیل spade = بیل ❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید plane = رنده نجاری spirit level = تراز، تراز سنج vice ( British ) / vise ( American ) = گیره ❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید tape measure = متر ( نواری ) rake = چنگک wheelbarrow / barrow = فرغون
۱. چَکُّش : وسیله ای آهنین با دسته ای چوبی که با آن آهن یا میخ و امثال آن را می کوبند. ۲. چَکِّش ( کردن ) : تخفیف گرفتن - ارزون تر گرفتن کالایی
ربطش اینه که قومی که اصلا خط نداشته و کلمه ها رو از این قوم و اون قوم می گیره این قدر گنده گوزی نکنه ، فقط تونسته با گوز کلمه درست کنه
اینکه واژه ای بیش از 10 معنا داشته باشه چیز خوبی است؟ مثلا اگر من به هرچیزی که پرواز می کند بگم هواپیما خوبه؟ اون هواپیما است. در زبان شما به آن پروانه میگن. اون هواپیما است. در زبان شما پهپاد میگن. ... [مشاهده متن کامل]
اون هواپیماست. در زبان شما بهش بالگرد میگن. خوب مغزهایی هستید. تازه این را هم بگم که اگر واژه ای چندمعنا داشته باشد، احتمال اینکه این واژه در معناهای دیگر و بی ربط از زبانهای دیگر امده باشد، بالاست. گوز و گوزو و کوسته اینها که فحش هستن اگر ربط گوز و چکش را پیدا کردین ربط سومر و مغول هم پیدا میکنین
آقای بهراد ، چه قدر گوز در ترکی هست البته ترکی اصلا خط ندارد یعنی در این قوم اصلا خطی ابداع نشده چند سال پس استقلال کشور قزاقستان از شوروی ، مقامات این کشور تصمیم گرفتند خطی متفاوت از خط سیریلیک و مشخصا خطی که متعلق به ترک ها باشد بیابند ، اما نتوانستند پیدا کنند.
مهدی کشاورز به دقت موضوع را دور از تعصبات قومی بررسی کرده است و آقای h. m با نگاه مختصر و منطقه ای نگاه کردند و البته با بغض الوده شد در تایید حرف کشاورز و به قول اخوان ثالث که خود اجدادش به شوروی برمی گردد سروده ای دارد : ... [مشاهده متن کامل]
که ایران باید یکپارچه شود آذربایجان که شوروی نامرد در اثر بی کفایتی سربازان به ویژه پادشاهان مجهول الحال از ایران جدا شد اخوان ابراز تاسف کرده و آروزومند است روزی جوانان پاره تن ایران را به ایران برگردانند اما شاید آرزوی محالی باشد به همین جهت از بیگانگان طلب کمک می کند نادری پیدا نخواهد شد امید کاشکی اسکندری پیدا شود
چکش واژه ای پارسی است. در رویه 21 از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
( چکش ) واژه ای پارسی است که ریشه اوستایی دارد. پسگشت ( منبع ) : در رویه 493 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
درود ُ سپاس سرزمین شما؟! کجا هست این سرزمین شما؟ اگر منظورت آذربایگان باشد که سرزمین همه ایرانیان است نه فقط شما، چسبیده به پوست و گوشت ماست. مانند همه سرزمینهایِ ایران گرانمایه که بخشی از وجود ما و به جان ما گره خورده. ... [مشاهده متن کامل]
چون آذربایگان، بخشی از سرزمین من هم هست، پس سخنم در آن دیار جا خواهد داشت وچون "سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند" صاحبدلانی هم در آن دیار پیدا می شوند که این سخنان بر دلشان بنشیند. درواقع این حرفهایِ بی مغزِ متعصبان کوردل است که جایی در هیچ کجا نخواهد داشت.
این کاربر h. m moghol همان کاربر 19:07 - 1400/10/27در زیر واژه ( آریایی ) است. این کاربر اصلا به محتویات پیامها کاری ندارد، هدفش چیز دیگری است.
درود ُ سپاس شما اول می گویی منبعت، کتاب استان شناسی پسرت نیست، بعد سخنت را نقض می کنی: "این منبع رو میگم تا الکی نگی دروغه یا چیه"! بلاخره چی شد، کتاب استان شناسی، منبعت هست یا نیست؟ و اگر نیست پس در این ادعا که سنگ نگاره ها، عاشیقها را نشان می دهند، ... [مشاهده متن کامل]
چه منبعی داری؟ درواقع هیچ منبعی، ادعای پانترکها را تکرار کردی که همین جور الکی یک چیزی را به خودشان می چسبانندواگر از آنها دلیل بخواهی مثل - - توی گِل می مانند! - منابع و بنمایه هایی که در بالا آورده ام از زمان ابن مقفع ( سده 1 ) تا زمان چلبی ( سده11 ) بود یعنی در یک بازه زمانی بیش از هزار سال، و اگر این به گفته شما طول زمان نیست پس چیست؟ عرض زمان است؟! یا اینکه باید در بازه زمانی یک میلیون ساله مثال بیاوریم تا شاید خرسندی شما فراهم گردد؟! سخن تاریخنگاران نیز با یکدیگر همخوانی ( مطابقت ) دارد، این مغلطه بازی کودکانه دیگر چیست؟ منظور از فارسی و پهلوی و آذری در سخن تاریخنویسان، زبان ایرانی و بومی روامند در آذربایگان است که یک زبان را نشان می دهد نه سه زبان گوناگون که پادگویی ( تناقض ) در آن باشد، همانطور که به پهلوی، پارسی میانه هم می گویند، این مثلن اِشکال شما مانند اینست که سه تاریخنویس پس از برخورد با قوم قشقایی، یکی زبان آنها را ترکی، دیگری قشقایی و سومی اغوزی بنامد، آیا سخن آنها در تناقض با هم است؟ البته که نه، هر سه نام اشاره به یک زبان است. ارمنیان هم از دیرباز در آذربایجان بوده و هستند و نام بردن از زبان ارمنی در کنار فارسی، گزندی به سخن وارد نمی کند، واژه گشتاسفی هم که زبان نیست جناب استاد! نام منطقه ای میان اردبیل و باکو بوده که به گفته مستوفی دارای گویشی از زبان پهلوی بوده است. و من تنها برخی از منابع را نام بردم که در آنها به زبان روامند در آذربایگان اشاره شده وگرنه درین باره منبع بسیار است: " تنریرو" جهانگرد پرتقالی در سال 1523 در باره تبریز می نویسد: در این شهر پارسی زبانان و عده ای ترکی زبان زندگی می کنند و بعلاوه تعدادی از ارمنیان هم آنجا بودند. جهانگرد ونیزی" آلساندری" در سال 1570 می نویسد: " اهالی تبریز عمدتاً پارسی زبان، ترکمن و کولی هستند. " نویسنده سفارت هولشتاین" آدام اولئاریوس" در سال1637 می نویسد: ایرانیان غیر از زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود یاد می دهند و این کار بویژه در ولایتهای شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها تسلط پیدا کرده اند. شاید نزدیکترین کسی به ما که پارسی وپهلوی را هنوز هم در آذربایگان گزارش می کند اولیا چلبی باشد، نوشته اش درباره زبان تبریز، نخجوان و مراغه آورده شد، درباره قزوین هم می نویسد: در قزوین زبان مردم کردی، یکه ترکمن، فارسی، عربی و پهلوی بود. ولی کهنترین بنمایه ای که بطور ضمنی زبان همه ایرانیان را رهنمود می شود، کتاب جغرافیای استرابو است که از جغرافیدان دو سده پیش از خودش ( اراتوستن ) بازگفت می کند در این کتاب، استرابو جغرافیدان یونانی ( سده یکم پیش از میلاد ) با اینکه به نوع زبان اشاره نکرده ولی از قرائن نوع زبان به روشنی نمایان می شود: جغرافیا، دفتر پانزدهم، بند هشتم: "سرزمین آریانا به علاوه ی این، فراگیرنده ی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان ( باختریها ) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی تفاوت، با یک زبان سخن میرانند. " در این گفته ی استرابو، افزون بر همخانواده قرار دادن زبان بلخیان و سغدیان با پارسی، از ماد ( آتورپاتکان=آذربایگان ) هم نام می برد ومی گوید که زبانشان دگرش چندانی با پارسی ندارد. از جمله بالا آشکارست که زبان همه سرزمین آریانا، ایرانی و همانند پارسی کهن بوده است. درباره آریان، حمزه اصفهانی جغرافیدان سده چهارم در تاریخ پیامبران و شاهان می نویسد: " آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است. " دراین سخن، حمزه اصفهانی سرزمین ترک را جدا و در شمال آریان می نویسد که در سنجش با گفته استرابو، ماد یعنی آذربایجان هم پیوندی به ترک پیدا نمی کند. - درباره آن بیت شعر قطران که با واژه های کسی و ایشان مثلن حرف من را رد کردی! این هم که مغلطه ای بیش نیست، منظور از کسی، یک نفر نیست، منظور شاعر اینست که هیچکس ( از دست ترکان ) بر مال خود ایمنی نداشته یعنی همه مردم شروان و آذربایگان که در شعرش آورده، متاسفانه معنی یک شعر گویا را هم نمی فهمید یا خودرا به نفهمیدن می زنید! درباره ادعایتان از نقشه کاشغری: مردم آسیا ( چینی، هندی، ایرانی، ترک، عرب و. . ) در همه کشورهای اروپایی و آمریکا و استرالیا به فراوانی هستند پس همه هم آن کشورها را ملک خود بدانند! اگر بنا به این باشد، چینیها و هندیها از شما بسیار مقدمترند ولی آنها برخلاف پانترکها، هرجایی رفته باشند خود را مهمان می دانند نه پس از چندی اگر توانستند صاحبخانه را هم بیرون بیاندازند. ادعای جالب استاد: ترکها در هند هم بوده اند چون گورکانیان آنجا را تصرف کرده بودند!!! اول اینکه حکومت گورکانیان صدها سال پس از کاشغری بوده، نکند کاشغری پیشگو هم بوده و پیش پیش هند را به شما تقدیم کرده! دوم اینکه گورکانیان در اصل مغول بودند، اگر کسی به پانترکها تیکه بیاندازد و آنها را مغولتبار بنامد، پانترکها زود آشفته می شوند که ترک به مغول هیچ ربطی ندارد ولی حالا دوستمان ناخودآگاه اذعان کرد که ترک و مغول خیلی هم بی ربط نیستند، حکومت مغولی را از خودشان می داند! دیگر این ادعای مسخره و خنده دار نقشه کاشغری را جایی مطرح نکن ریشخندتان می کنند. - ابن خلدون درباره کتاب التیجان که گفتی، پس از آوردن دلایل بسیار و رد کردن این کتاب، در پایان می نویسد: "ولی جنگ آنان ( ملوک یمن ) با ترک و تبت بهیچ رو درست نیست چنانکه به ثبوت رسانیدیم. پس درین باره به هرچه برمیخوریم نباید بدان اعتماد کنیم و باید در اخبار بیندیشیم و آنها را با قوانین صحیح عرضه دهیم تا آنها را با بهترین وجه دریابیم و صحیح را از سقیم بازشناسیم. " او از آذربایگان که حرفی به میان نیاورده ولی درجایی که می گوید "در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است . . . اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مسئله را انکار می کنند. " ابن خلدون خودش ایران را ترک نمی داند بلکه می گوید در کتابها هست، ابن خلدون در سده هشتم می زیست یعنی حدود سیصد سال از اشغال ایران به دست حکومتهای غزنوی و سلجوقی و مغول می گذشت، پس طبیعی ست که برخی کتابها ایران را سرزمین حکومتهای ترک بدانند ولی پس از آن هم روشنگری میکند که دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مساله را انکار می کنند. خب باید هم انکار کنند، حکومتشان ترک بوده نه خودشان. اگر ایران سرزمین ترکان می بود باید این ادعا را تاییدمی کردند نه انکار. او در جایی دیگر ازکتاب خود میگوید: " برخی از محققان میگویند سرزمین ایران همان بلاد فارس است که چون معرب شد آن را اعراق خواندند. " پیداست که او دارد به برخی از گمانه زنی ها می پردازد ولی پانترکها به سودشان نیست که همه چیز را بگویند و درباره هرچیزی فقط تکه ای از سخنی را می چینند که نتیجه غلط از آن بدست آرند ( از تهیدستان بیشتر از این هم چشمداشتی نیست! ) ابن خلدون درباره دانشدوستی ایرانیان می آورد: " از شگفتی های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش های عقلی بجز در مواردی نادر، غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان یافت شوند که از حیث نژاد عرب باشند از لحاظ زبان و مهد تربیت و استادان، عجمی هستند. . . چنانکه دانشمندان نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همه ی آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار میرفتند. . . آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند. . و همه ی عالمان اصول فقه چنانکه می دانی و همه دانشمندان علم کلام، همچنین بیشتر مفسران، ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین دانش قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر ( ص ) پدید آمد که فرمود: " اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند. " اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مولفان آنها متمیز دند و همه این دانشها به مانند صناعتی مستقر گردید و در نتیجه به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فرو گذاشتند و از ممارست در آنها منصرف شدند. . مانند همه ی صنایع. . در این دانشها همچنان در شهر متدوال بود تا روزگاری که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراء النهر مستقر بود. . � - در اینجا نمونه هایی هم از چکامه ها وشعرهای پهلوی شاعران آذری می آورم: این شعری از "همام تبریزی" ست که با گویش پهلوی تبریزی و زبان پارسی آمیخته شده است: بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست کوام و آذر دلی کویا بتی مست دل ام خود رفت و می دانم که روژی به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست به آب زندگی ای خوش عبارت لوانت لاود جمن دیل و کیان بست دمی بر عاشق خود مهربان شو کزی سر مهرورزی کست و نی کست به عشق ات گر همام از جان برآیذ مواژش کان بوان بمرت وارست کرم خا و ابری بشم بوینی به بویت خته بام ژاهنام بیت دیگری از همام تبریزی: وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهاران همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است: دیره کین سربه سودای ته گیجی دیره کین چش چو خونین اسره ریجی دیره سرباستانه اچ ته دارم خود نواجی کو وربختی چو کیجی معنی پارسی: "دیرگاهی ست که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی ست که این چشم اشک خونین ریزد، دیرگاهی ست سر به آستان تو دارم، خود نمی گویی که بدبخت چه کسی هستی؟" با سپاس
درود ُ سپاس متاسفانه سخن گفتن با افراد عامی که روش اندیشیدنِ شان سطحی و عامیانه است، فرجام روشنی به دنبال نخواهد داشت، من اینجا برای اثبات سخنم، با روشهای دانشی و خرد ورزانه استدلال می کنم و اسناد تاریخیِ دست اول را برای گفته ام پیش می کشم، آنگاه طرف می آید و از کتاب استان شناسی فرزندش که منبع دست چهارم هم به حساب نمی آید برای من دلیل می آورد! ... [مشاهده متن کامل]
سنگ نبشته ها و نقاشیهای عاشیق ها!!! اصلن شما می دانید به چه چیزی می گویند سنگنبشته؟ و فرق آن با سنگ نگاره در چیست؟ ابتدا مفاهیم بنیادین و کاربرد نامها و واژگان را فرا بگیرید سپس دُر افشانی کنید. سنگ نگاره ها یعنی نقاشیهای کنده شده روی سنگ در همه جای جهان و از جمله ایران در لرستان، آزربایجان، در تِیمره ( بین خمین و گلپایگان ) ، اطراف بیرجند و . . . به فراوانی دیده می شوند ولی در جهان تنها پانترکان هستند که از این نگاره ها نتیجه دلخواه تاریخی برای خودشان می گیرند؛ چرا؟ چون دستان خالی از سند و مدرک دارند و ادعاها و آرزوهای دور و دراز! اگر اینگونه نتیجه گرفتنهایشان به درد مراکز علمی و تاریخی و دانشگاهی نخورد، به درد مهندسی کردن ذهنها و اندیشه های خام و ساده لوحانه می خورد، به هرحال آنها هم به پایگاه اجتماعی نیاز دارند. به نظر، کسانی که در سنگ نگاره ها، جدایی گرز را از تار و تیر و کمان را از ویولون و آرشه باز نمی شناسند وشکارچی چارپایان را نوازنده دنیای وحوش می بینند یا که نه، خوب هم می شناسند و در اندیشه مهندسی ذهنها به سر می برند، نویسنده آن کتابهای استان شناسی هم شده اند! اصلن گیریم که آنچه در نگاره هاست همان ساز و تار و تار نوازانی باشند که شما می گویید، چگونه آنها را ترک و عاشیق یافتید؟ سوار گیتار عشق و خیالتان، مسافر زمان شده و به ملاقات آن نگارگران عاشیق شتافته اید که اینگونه بی گمان و استوار سخن می گویید؟ پیشینه ترکی در آذربایگان چند سده بیشتر نیست آنگاه شما عاشیق ترک از نگاره های چند هزار ساله بیرون می کشید؟ ( اول برادریتان را ثابت کنید بعد ادعای ارث کنید ) گاهی همراه با سنگ نگاره ها، سنگنبشته هم هست مانند تیمره و بیرجند که دارای سنگنبشته پهلوی هستند و در مورد بیرجند، نگاره و نوشته همزمان رسم شده اندکه روشنگری نگاره در نوشته آمده و اینجا می توان از آن نگاره برداشت تاریخی نمود ولی درباره مورد آذربایگان این امکان وجود ندارد. درباره آلمالیغ، می توانید این واژه را به همین دیسه ای که هست در گوگل جستجو کنید. بلاهت هم حدی دارد، نام شهرها و محله ها را مردم آن شهر ومحله و به زبان خودشان می گذارند ( بجز موارد بسیار اندک ) و ایرانی بودن نام شهرها در آذربایگان و شروان، نشانه تبار ایرانی آنهاست. نه اردبیل دشتی هموار است نه سراب به سیئیرمک ربطی دارد، ارومیه نیز در هزاره های گذشته نشستگاه آشوریان بود و از برای چسبیدگی این شهر به دریاچه، اور میاه ( شهر آب ) نامیده شد که رفته رفته به ارومیه دگردیس شد. آثاری ( کتابهایی ) که در بالا نام بردم، بنمایه هاییست که در بخشی از آنها کوچ ترکان به ویژه سلجوقها را به فرارود و ایران بازگو می کند، معلوم هست که به دنبال چه چیزی دنیا را زیر و رو کردید؟ ادعایی شاخدار از کاربر بالا:" در دیوان لغات الترک مناطق ثبت شده زمین های ترک هستند یعنی زمین هایی که ترک نشین هستند که در کشور ما بلاد الاکراد ( کردستان ) و فارس و. . . نیز از مناطق تورک نشین ثبت شده که کاملا درست است" خودت هم فهمیدی چه گفتی؟ اگر کردستان زمین ترک بود یا ترک نشین بود، کاشغری بجای ارض الاکراد می نوشت ارض الاتراک، به جای خراسان هم می نوشت ارض الترکستان و. . . ، مگر از هرجایی که یک قبیله ترک رد شده سرزمین ترکان می شود؟ در آن نقشه از هند و سیستان تا حجاز و مصر و حبشه و روس و روم هم هست، همه زمینهای ترک هستند؟ درواقع این نقشه جهان شناخته شده آن روز است که کاشغری از روی نقشه هایِ همانندی که پیشتر به دست جغرافیدانان مسلمان رسم شده بود کشیده است. نکته ی دیگری که هست اینست که پانترکان در آذربایگان و آناتولی خود را از تیره غزان می دانند، اگر واقعن اینگونه بود کاشغری "بلاد الغزیه" را در دل آذربایگان یا آناتولی قرار می داد نه هزاران فرسنگ دورتر در سمت شمال خاوری یا دستکم در این دو نقطه هم می نوشت ولی نبودن نام هیچ یک از تیره های ترک مانند قشقایی در کوستهای گوناگون ایران از جمله آذربایگان، این را می نمایاند که کاشغری هم جایگاهی برای ترکان در هیچ کجای ایران قائل نبود. درباره اصطلاحات عرفانی شاعران ماننداصطلاحات ترک، هندو، رومی، حبشی و . . . که در اشعار مولانا یا نظامی ودیگران یافت می شود بایسته است تفسیر و ترجمان آن را به عهده استادان فن و عرفان که از زبان عارفان آگاهی دارند بگذارید. مولانا: گه ترکم و گه هندو، گه رومی و گه زنگی/ /از نقش تو است ای جان، اقرارم و انکارم/ که البته همه این اصطلاحات ترک و هندو و . . . چه در این بیت و دیگر ابیات، استعاره است و معناشناس می خواهد نه ظاهربین. درباره چکامه ها و شعرهایی هم که از شاعران آذربایگان در بالا گذاشته ام، آنجناب می فرمایند دلیل بر صدق داشتن ندارد! من نمی دانم پس چه چیزی برای آنها دلیل صدق بودن دارد؟ شاید نتیجه گیری از روی باد شکم از تصاویر گنگ سنگ نگاره های هزاران سال پیش دلیل صدق بودن دارد! ولی 1 ) سخن ابن مقفع در سده یک هجری که آذربایگان را پهلوی زبان دانسته، دلیل صدق ندارد، 2 ) مسعودی مورخ سده 4، پس از نام بردن از بلاد ایران ( ازجمله آذربایجان و دیگر جاها ) می گوید که همه این بلاد سرزمین واحدی بوده و یک پادشاه و یک زبان داشته اند جز اینکه در برخی واژگان تفاوتهایی بوده، مانند دری، پهلوی، و دیگر زبانهای ایرانی. 3 ) اصطخری جغرافیدان سده 4، زبان آذربایجان را الفارسیه معرفی کرده. 4 ) ابن حوقل در سده4 : زبان آذربایجان ارمنیه و فارسی ( نام عمومی همه زبانهای ایرانی ) است. 5 ) مقدسی ( اواخر سده4 ) ، ایران را 8 اقلیم دانسته و زبان همه آنها را به نام عمومی فارسی معرفی می کند و می افزاید فارسی آذربایجان در حروف به فارسی خراسان شبیه است. 6 ) یاقوت حموی در سده 7، زبان آذربایجان را الآذریه می نامد، که فهمش برای دیگران مقدور نیست. 7 ) حمداله مستوفی ( ابتدای سده 8 ) : زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان، پهلوی کامل ست، زبان گشتاسفی ( منطقه ای بین اردبیل و باکو]، پهلوی وابسته به گیلانیست. 8 ) اولیا چلبی ( ابتدای سده 12 ) جهانگرد عثمانی: زبان ارباب معارف در تبریز فارسیست و زبان بیشتر زنان مراغه پهلویست، او زبان مردم نخجوان را نیز پهلوی، دهقانی و پارسی معرفی می کند. با سپاس از رویکردتان
ابزاری برای کوبیدن میخ و یا اشیای دیگر
درود ُ سپاس جنابh. m turk! از سر واژه چکش گذشتید و جستاری را نشانه رفتید که گفتمانی دراز ولی روشنگر را نیاز دارد، اینکه ریشه نام آذربایگان چیست، قویترین دیدگاه "آتورپاتکان" است که در زمان تازش اسکندر به شاهنشاهی هخامنشی، ساتراپ ماد کوچک بود و آنجا را از لشکرکشی و ویرانی رهایی داد که همین، فرنودِ ( علت ) ماندگاری نامش بر آن دیار شد. ... [مشاهده متن کامل]
این نام ریشه در دین زرتشت و پارسی کهن دارد به معنای آذورباد یا آذربُد ( نگهبان آتش ) اگر بپنداریم که ایرانی بودن نام آذربایگان پیوندی با تبار مردم این سامان نداشته باشد، پس با نامهای کهن شهرها چه کنیم؟ تبریز، اردبیل ( آرتاویل ) ، زنجان، ارومیه ( آشوری:شهر آب ) ، شروان، شبستر، مغان، ماکو، باکو، مراغه، گنجه، شوشی، ارس، سراب، سهرورد، مرند، نخجوان ( ارمنی ) ، نفت چاله، آب شوران، دربند و و و حتا نام روستای گلستان در جمهوری باکو ( جایگاه امضای قرارداد گلستان ) ، البته اگر با روشهای شگفت آوری برای آنها ریشه ترکی نتراشید! که درین هنگام ناچار خواهید بود برای نام محله های شهرها هم ریشه ای دست وپا کنید، نامهای سرخاب، سیلاب، آبرسان، جمشیدآباد، حکم آباد، ششگلان، خیابان، بارنج، امیرخیز، بیلانکوه، باغ شمال، باغمیشه، نوبر و . . . در تبریز که بسیاری از آنها نامهایی کهن هستند از کجا آمده اند؟ هرچند در طول چند سده که از روامندی ترکی در تبریز وآذربایگان می گذرد، بطور طبیعی نامهای ترکی هم برای شهرها و روستاها و محله ها و. . . ساخته و بکار رفته است. - آیا کتاب کسروی می شود منبعی برای ویکی پدیا؟! حالا کسروی را خائن دانستیم با دکتر ارانی، دکتر ریاحی خویی، یحیی ذکا، زریاب خویی، دکتر طباطبایی، عبدالعلی کارنگ، استاد شهریار، پروفسور اقرار علیُف و. . . چه کنیم؟ همه را خائن بدانیم؟ همه هم که فرزندان آذربایگان، شاید از دیدگاه شما آنها هم از ویکی پدیای فارسی خط می گرفتند! این استادان و فرزانگان هرگز زبان ترکی خود را انکار یا زیر سوال نمی بردند ولی به همان سان در برابر واقعیت تاریخ نیز گارد متعصبانه نمی گرفتند و اسناد و بنمایه های تاریخی زبان آذری را پنهان نساخته بلکه با شناساندن آن، گذشته آذریان را به آنها می شناساندند. و اگر زبان آذری یا تاتی ( پهلوی آذربایگان ) هنوز دستور زبان یا آواشناسی تعریف شده ای ندارد پس باید نتیجه بگیریم که این زبان هرگز نبوده؟! خب هنوز همتی درین کار نشده، البته کمبود منابع هم دلیل دیگریست، به هر روی زبان آذری، زبانی رسمی و ادبی نبود و خودِ همین نکته نیز در از بین رفتن معدود منابع نوشتاری آن هم بی تاثیر نبوده. ولی با نگرش به سخنان تاریخنگاران و جغرافیدانانِ بسیاری که تا سده یازدهم هجری، زبان پهلوی ( آذری ) را در آذربایگان گزارش می کنند و همان معدود نوشته ها و شعرهای پهلوی بازمانده از ادیبانی مانند همام تبریزی ( سده 7 ) ، شیخ صفی الدین اردبیلی ( سده 8 - 7 ) ، اوحدی مراغه ای ( سده 8 - 7 ) ، مغربی تبریزی ( سده 8 ) مهان کشفی ( سده 9 از نمین اردبیل ) ، ماما عصمت ( سده 9 از اسکو ) و . . . و کتابهایی مانند سفینه تبریز که دارای قطعاتی به زبان پهلوی ست و دیوان روحی انارجانی که به زبان مردم تبریز در سده یازدهم است، دیگر شکی نمی ماند که زبان پهلوی تا دستکم چهار سده پیش زبان روامند در آذربایگان بود. از سوی دیگر هیچ سند و مدرکی مانند سنگنوشته، کتاب، شعر حتا نقل قول هم به ترکی در گذشته ی پیش از صفوی در آذربایگان وجود ندارد ولی سنگنوشته های پهلوی ساسانی در شهر های دربند و مشکین شهر وجود داشته اند که شوربختانه مورد دوم به خاطر نگه نداری! از میان رفته است. اینها مدرک قابل استناد است نه چیزهایی که شما می گویید، آخه تصویر یک نوازنده با سازی که هر چیزی می تواند باشد، ثابت کننده چیست؟ و پیوند قافلانتی با آلماتی در چیست؟ شهر آلماتی تا چند سده پیش آلمالیغ نامیده می شد و آلماتی نام نوین آن است. و اگر از ثبت شدن کوچ ترکان به ایران در کتابهای تاریخی و شکایت از وضعی که بوجود آورده بودند می پرسی، می توانی در این منابع بررسی کنی: زین الاخبار گردیزی، تاریخ بیهقی، مجمع التواریخ، زبده النصره ونخبه العصره، جامع التواریخ یا تاریخ رشیدی و. . . از شاعرانی مانند انوری ابیوردی، قطران تبریزی، خاقانی شروانی، بدر شروانی و دیگران نیز می توان نام برد که ویرانیها و کشتارهای ترکان را به نظم در آورده اند، بدر شروانی شاعر سده 8 و 9 ه متولد شماخی: گر شماخی شد خراب از ترکمانان غم مخور/ مکه هم گشت از جفای لشکر مشرک خراب گر ز راه آن ددان دوری گزیدی عیب نیست/ آدمی باید که خود را دور دارد از کلاب از سگ دیوانه ی کف کرده باید احتراز/ بد بود گر دامنی آلوده سازد از لعاب قطران تبریزی: اگر بگذشت از جیحون گروه ترکمانان را / ملک محمود کاو را بود زابل کان در سنجر زمانی تازش ایشان به شروان اندرون بودی/ زمانی حمله ایشان به آذربایگان اندر نبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن/ نبود از حمله ایشان کسی بر حال خود سرور قطران در ستایش امیری از امیران آذربایگان و عدل او سروده است: گرچه داد ایران را بلای ترک ویرانی/ شود از عدلش آبادان چو یزدانش کند یاری و قصیده معروف و طولانی انوری ابیوردی ( سده 6 ه ) که پس از ترکتازی غزان در خراسان سروده شده است با این بیت آغاز می گردد: به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر/ /نامه اهل خراسان به بر خاقان بر و قصه دردناک ویرانی خراسان و کشتار مردمش بدسن غزان و درد و رنج بازماندگان را بازگو می کند. به زبان پهلوی هم این جمله در صفوه الصفا: پیر ذهتاب تبریزی، اسکندر حاکم قراقوینلو را خطاب کرده می گوید: " اسکندر، رودِم کُشتی، رودت کُشاد!" اسکندر٬ پسرم کُشتی ٬ پسرت کشته باد! ( رود به چم پسر، هنوز در زبانهای لری و لارستانی وجود دارد. درباره کتابهای دده قورقود و لغات الترک: در دده قورقود که به نظر پژوهشگران، در آناتولی شرقی و سده پانزدهم م به صورت نوشتاری درآمده، نام شهرهای آذربایجان اگر هم باشد، ثابت کننده چیزی نیست وسخنی از تبار و زبان مردمان آنها به میان نیامده. دردیوان لغات الترک هم کجا آذربایگان را ترک معرفی کرده؟ آستیگمات دارید؟ در نقشه لغات الترک، سرزمین آذربایگان ( ارض آذربادکان ) جزئی از سرزمین ترکان نیست و از جایگاه قبایل ترک که در نقشه به نامهای بلادالغزیه ومسکن و مساکن قفجاق و فیاتی؟ تتار نامیده شده اند، جدایی و فاصله بسیار دارد، درحالیکه نزدیک و چسبیده به ارض الاکراد و ارض الدیالمه وطبرستان و ارض الخراسان وارض العراقین ثبت شده، رویهم رفته آذربایگان را با کوست ( منطقه ) های پیرامونش، یک سرزمین به حساب آورده، یعنی به زیان این ادعاهای شما نقشه را کشیده. و اینکه از نیاکانتان شنیده اید که ترک هستید، خب طبیعیست پس از چهارصد سال که از جایگزینی ترکی بجای پهلوی می گذرد، پدرانتان خودشان را ترک بدانند ولی پدرانِ قرنها پیشتان که چنین نظری هرگز نداشتند.
درود ُ سپاس پاسخ به کاربر بالا: بودن ریشه یک واژه در کارواژه ( فعل ) یک زبان، دست آویزی نیست برای بومی دانستن آن واژه در آن زبان، نمونه: 1 ) چون در پارسی از ستاک فهمیدن، کارواژه داریم، نمی توانیم بُن "فهم" را پارسی بدانیم مگر اینکه در بنمایه های کهنتر از دیگران، آن را بیابیم. ... [مشاهده متن کامل]
2 ) در ترکی استانبولی از بن "ظنّ" عربی، کارواژه "ظننِتمک ( zannetmek ) به چم گمان کردن، پنداشتن، ظن بردن و. . . ساخته شده، بر پایه شوندآوری ( استدلال ) شما باید ظن را ترکی بدانیم چون در کارواژه ی ترکی بوده! 3 ) در ترکی از بن گِرد ( گیرت پهلوی ) ، کارواژه " اگیرمک" به چم گرد کردن، خم کردن و. . . ساخته شده، پس باید گرد را هم ترکی بدانیم؟ با آنکه در بنمایه های دوهزار ساله پهلوی آن را می یابیم و اینچنین کارواژه هایی که از وامواژگان ساخته شده اند در ترکی بسیار فراوانند نمونه دیگرش کارواژه "چکوشمَخ" که از وامواژه چکش ساخته شده. پس این روش شوندآوری شما که بیگمان آن را از روی نوشته های دیگران آموخته اید، منطقی و گواهمند نیست. و درباره واژه چکش که در اوستا به دیسه چکوک و در جایگاه یکی از "رزم افزارها" از آن نام برده شده: در یشت های اوستا، فصل مهر، بند 130 در برگردان به پارسی امروزی می خوانیم: [در گردونه ی مهرِ فراخ چراگاه، هزار "چکش" دو تیغه پولادین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد. ] اکنون اگر شما بنمایه ای کهنتر از اوستا در دسترس دارید، بنمایید تا ما هم آگاه شویم. با درونشد گام به گام ترکان به آسیای میانه که از زمان محمود غزنوی آغاز و در زمان سلجوقیان پررنگ شد و سپس کوچ آنها به آذربایگان به طمع به دست آوردن ثروت و غنیمت در جنگ با کافران رومی و پشتیبانی که از سوی حکومتهای سلجوقی و ایلخانی و صفوی از آنها می شد با وجود کمینه ( اقلیت ) بودن مهاجران ترک نسبت به بومیانِ پهلوی زبان آذری، ولی رفته رفته زبان ترکی از حدود چهار سده پیش در آذربایگان به طورکامل جایگزین پهلوی گشت ولی ترکیی را بوجود آورد پر از واژگان پهلوی و حتا تا حدودی با ساختار صرفی و نحوی زبانهای ایرانی، به همینگونه در برخی بخشهای آسیای میانه نیز زبان ازبکی جایگزین زبانهای ایرانیِ سغدی وخوارزمی گشت ولی با بیشترین حد ممکن در اثرپذیری از آنها
واژه چکش واژه ای پارسی است: اوستایی: CHAKUSH پهلوی:CHAKUSH پروسی کهن:QUEKE نکته: واژه پارسی چوگان با واژه چکش از یک بُن و ریشه هستند. پسگشت ها: POKORNY :543 MACKENZIE : ( HAMMER ) 117 BUCK:596 - 597 فرهنگ واژگان هندواروپایی زبان پارسی رویه 226
واژه چکش در پهلوی به دیسه چکوچ و در اوستا به ریخت چکوک و در همین معنا وجود دارد و واژه ای پهلوی - پارسیست. وجود این واژه در ترکی مانند هزاران واژه دیگر پهلوی که حتا به کارواژه ها ( افعال ) ترکی هم وارد شده، نشانه دیگریست از روامندی زبان پهلوی در آذربایگان پیش از رواج ترکی در این دیار.
این لغت ، ترکی است .
در افغانستان و درگویش دری هزاره گی چکش را "اله غه" با فتح الف و لام وغین می گویند.
چکش یک کلمه ترکی است. از چاکیشماق ( برخوردکردن دوچیز به هم ) ، چاکیشما " به معنی تصادف و وارد شدن ضربه به هم. . چکش که ابزاری است در جهت ضربه وارد کردن به اجسام دیگر استفاده میشود و درست همان برخورد به شی دیگر " چاکیشما " را انجام میدهد به همین دلیل است که از کلمات تورکی به فارسی اسم گذاری شده. ... [مشاهده متن کامل]
. کلمه ی " چاکیش " به هم برخورد کردن و وارد شدن همراه با صدا به این نام مشهور است. چکش در فارسی به وضوح نشان می دهد که ریشه این کلمات در وهله اول تورکی هستند ودر وهله دوم با تغییر درتلفظ ونوشتاربه صورت چکش وارد فارسی شده است.