تیشه

/tiSe/

مترادف تیشه: تبر، چکش لبه تیز

معنی انگلیسی:
hack, adze, chip - axe

لغت نامه دهخدا

تیشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) از ریشه تش به معنی... تبر... پهلوی تیشک و تِش ... طبری تاشَه ... ( حاشیه برهان چ معین ). افزار آهنی نجاران. ( فرهنگ فارسی معین ). افزاری که مرکب اسب از قطعه ای آهنین برنده و از دسته که بدان چوب را می برند و می شکافند. و تبر. ( ناظم الاطباء ). افزار آهنین که نجاران...دارند و... در عرف هند بسولا خوانند. سرش از پیش افکنده می باشد و از قفا بطور حلقه سوراخدار بود که دسته چوب در آن استوار کنند... ( آنندراج ) :
برگیر کلند و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی ، خارزنی گرد بیابان.
خجسته.
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
کجا زو تبر اره و تیشه کرد.
فردوسی.
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک و کشتشان ماک بود.
اسدی ( از یادداشت بخطمرحوم دهخدا ).
در خانه دین چون بری سازی
از فکرت تیشه ساز و دست اره.
ناصرخسرو.
نجار گوهرم که نجیبان طبع من
جز زیر تیشه پدر خویشتن نیند.
خاقانی.
ای عزیز مادر و جان پدر تا کی ترا
این بزیر تیشه دارد و آن بسایه دوکدان.
خاقانی.
تیشه در بیشه بلا بردی
هر سر شاخ بابزن کردی.
خاقانی.
رومیان هندوان پیشه او
چینیان ریزه چین تیشه او.
نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 59 ).
گرد عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشه ها ز بهر تراش.
نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 121 ).
حطب را اگر تیشه بر پی زنند
درخت برومند را کی زنند.
سعدی ( بوستان ).
ترا تیشه دادم که هیزم شکن
نگفتم که دیوار مسجد بکن.
سعدی.
همه اندر تراش چون تیشه
کی بماند درخت در بیشه.
اوحدی.
ندهد این بجز آن راد که چون تیشه بود
دور باد آنکه ترا شد سوی خود چون تیشه.
ابن یمین.
سر خویش چون تیشه افکنده پیش
نهی پیشش انگشت بر چشم خویش.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
|| افزار آهنی سنگ تراشان. ( فرهنگ فارسی معین ). افزار آهنین که... سنگ تراشان دارند... پاره آهنی باشد به شکل انگشت مردم که سر تیزی دارد و بی دسته بود و سنگ تراشان سنگ بدان کنند و آن را در عرف هندی یانکی گویند... ( آنندراج ) :
کانرا که تیشه رخنه کند فضل کان نهم بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شبیه چکش که دم آن پهن وتیزاست درنجاری بکارمیرود
۱- ( اسم ) افزار آهنی نجاران . ۲- افزار آهنی سنگتراشان . یا تیشه بر پای خود زدن. بر هم زدن کار و بار خود ضایع کردن کار خویش . یا تیشه بسوی خود زدن . حریص بودن طمع داشتن . یا تیش. فرهاد تیز کردن . شروع کردن به عشق ورزی .

فرهنگ معین

(ش ِ ) [ په . ] (اِ. ) ابزاری فلزی که نوک آن پهن و تیز است و در نجاری و سنگ تراشی به کار می رود. ،~ به ریشة خود زدن کنایه از: خود را به آستانه نابودی کشاندن .

فرهنگ عمید

آلتی دسته دار شبیه چکش با سرِ آهنی پهن و تیز که در نجاری، بنّایی، و سنگ تراشی به کار می رود.

واژه نامه بختیاریکا

زیر تیشِه
تکنا

دانشنامه عمومی

تیشه ( به انگلیسی: Hatchet ) ابزاری تک دسته با تیغهٔ نسبتاً تیز فلزی است که برای تراشیدن و قطع و شکافتن موادی مانند سنگ و چوب و آجر و خاک استفاده می شود. تیشه از گذشته های دور در صنایع دستی کاربرد داشته و با رواج ابزارهای ماشینی کاربرد تیشه کم تر شده است.
تیشه بسته به مواد و حرفه ای که با آن کار می شود چند گونه است:
• تیشه نجاری: این تیشه برای صاف کردن سطوح ناهموار چوب و شکل دادن به قطعه چوب به کار می رود. تبدیل کردن تنه درخت به تیر یکی از کاربردهای تیشه بوده است. در گذشته در صنعت کشتی سازی چوبی تیشه از ابزارهای بسیار رایج بوده است.
• تیشه بنایی: تیشه بنایی بیشتر برای شکستن و شکل دادن به آجر به کار می رفته است.
• تیشه حجاری: از این تیشه برای کندن سنگ و شکل دادن به قطعات سنگ و درآوردن نقش در کتیبه ها و حجاری استفاده می شده است.
• تیشه چاه کنی: این تیشه فلزی را که معمولاً نوک تیز است و گاه دسته چوبی ندارد مقنی ها برای کندن زمین و حفر چاه به کار می برند.
به گفته علی اکبر دهخدا ریشه واژه «تیشه» از زبان پهلوی است. [ ۱]
عکس تیشهعکس تیشه

تیشه (فیلم). تیشه ( انگلیسی: Hatchet ) فیلمی آمریکایی در سبک اسلشر و کمدی ترسناک به کارگردانی آدام گرین است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.
ژول دیوید مور
مرسدس مک ناب
جوئل مورای
ریچارد ریلی
رابرت انگلوند
جاشوآ لنرد
تامارا فلدمن
تونی تاد
• جان کارل بوشلر
عکس تیشه (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

تش

مترادف ها

ax (اسم)
تبر، تیشه، تبر زین، تبر دو دم

axe (اسم)
تبر، تیشه، تبر زین، تبر دو دم

hatchet (اسم)
تیشه، تبر کوچک

فارسی به عربی

فاس

پیشنهاد کاربران

واژه تیشه
معادل ابجد 715
تعداد حروف 4
تلفظ tiše
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: tīšak]
مختصات ( ش ِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی tiSe
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

بررسیِ واژگانِ "تَش، تاش، تاشیتَن، تاشیدن، تراشیدن، فرتاش، تیشه، تَشت و. . . " :
در زبانِ پارسیِ میانه " تاشیتَن:tāšitan" به چمهای زیر بوده است:
1 - بُریدَن، بُرِش دادن، جُدا کردنِ ناشی از بُریدن، فروشکافتن
...
[مشاهده متن کامل]

2 - به وجود آوردن، آفریدن، خلق کردن، ایجاد کردن، ساختن
همانگونه که پیداست، " تاشیتَن/تاشیدن" ساخته شده از بُنِ کُنونیِ " تاش - : - tāš " و نشانه یِ مصدریِ " یتَن/یدَن" بوده است.
اکنون به ریشه واژه یِ " تاش - " در زبانِ اوستایی می پردازیم:
در زبانِ اوستاییِ کهن و جوان واژه یِ " تَش:taš " را به چمهایِ
1 - بُرش دادن، بُریدن، درست و به اندازه بُرِش دادن ( zuschneiden )
2 - بُریدن به قصدِ شکل دهی به چیزی، بُریدن برای دستیابی به شکل و ریختِ خواستنی ( zurecht. schneiden ) ( با چیزهایی همچون چاقو و تبر )
( برای اندریافتِ بهترِ این فِتاد ( مورد2 ) ، پیکرتراشانی را به یادآورید که برای دستیابی به پیکره یِ خواستنیِ خود سنگی را تراش می دهند یا باغبانهایی که برای دستیابی به دیسه یِ ( =شکلِ ) خواستنیِ خود شمشادها را هرس می کنند. همین فتادِ 2 آشکار می سازد که چگونه واژگانِ " بُریدن، تراشیدن" با واژگانِ " ساختن، به وجودآوردَن، آفریدن"همبسته و مرتبط می شوند. )
( برایِ فتادهایِ " 1" و " 2" می توانید به " وَندیدادِ اوستا ( V. 13. 30 ) رجوع کنید. )
3 - تراشیدن ( schnitzen )
4 - ساختن، به وجود آوردن، فرآوَردَن، دُرُست کردن، ایجاد کردن ( verfertigen )
5 - ساختن، شکل بخشیدن، ریختارمند کردن، پیکر دادن، گونه دادن ( gestalten )
6 - آفریدن، خلق کردن، به وجود آوردن ( schaffen )
برایِ نمونه در یَسنِ اوستا ( Y. 51. 7 و Y. 44. 6 ) آمده است: ( به واژه ای که میانِ ". . . " آمده است، بنگرید. )
به من ارزانی بدار، اِی که گاو را " آفریدی" و آب و گیاهان را . . . .
( برایِ دیدنِ نمونه های بیشتر از چمهایِ 5، 4، 3 و6 به یَشتِ اوستا ( Yt. 19. 52 ) ، یَسنِ اوستا ( Y. 29. 6، Y. 31. 11، Y. 49. 9 Y. 10. 10 و. . . ) و . . . ( F. 18 ) رجوع کنید. )
" تَش:tāš " با پیشوندها:
با "اَوی: avi ": به بُره های کوچکتر فروشکافتن ( =تقسیم کردن ) ، به تکه چوبهای کوچکتر فروشکافتن ( =تقسیم کردن ) .
" تَش" با پیشوندِ " هانم/هم" نیز در یَشتِ اوستا ( Yt. 10. 143 ، Yt. 5. 120 ) و یَسنِ اوستا ( Y. 57. 10 ) آمده است. " تَش" با پیشوندِ " هانم/هم" به چمِ " ( باهمدیگر ) ساختن، ساختمان کردن".
برای نمونه در وَندیدادِ اوستا ( V. 5. 2 ) آمده است:
" او درخت را می اندازد ( =به زمین می افکند ) و آنرا به پارَک ( =قطعه ) هایی فرومی شکافد و بدنبالِ آن ( =در ادامه ) به تکه چوبهای کوچکتر. "
نکته: " تَش" با پیشوندِ " اَوی" برایِ فروشکافتنِ چوب به قطعه هایِ کوچکتر برایِ دستیابی به هیزم بکار می آمده است.
واژه یِ " تَشَ: taša" در زبانِ اوستاییِ جوان و واژه یِ "تیش: tēš " در زبانِ پهلوی و واژه یِ " تیشه" در زبانِ پارسیِ کُنونی همگی به چِمِ " تبر" می باشند و به همین واژه یِ " تَش: taš " برمی گردند.
( نکته: کارِ " تبر"، " جداکردن و فروشکافتن" است. )
همچنین واژه یِ " تَشَن:tašan " در زبانِ اوستاییِ کهن و جوان به چمِ " آفریننده، خالق، سازنده" به همین واژه یِ " تَش: taš " بازمیگردد. ( در اینباره به چمِ 6 در بالا بنگرید. )
واژگانِ "تَشتَ:tašta " و "تاشتَ:tāšta " در اوستایی به چمِ " ساخته، پیکریافته، اندام یافته" بوده اند و به روشنی این واژگان "صفت مفعولی" هستند که اگر بخواهیم آنرا به زبانِ پارسیِ کُنونی بازگردانیم، واژه یِ " تاشته، تاشیته، تاشیده" از کارواژگانِ "تاشتَن، تاشیتَن، تاشیدن" را بدست خواهیم آورد.
نکته:در زبانِ اوستایی واژه یِ " تَشتَ :tašta " همچم و همریشه با با واژه یِ " تَشت" در زبانِ پارسی کُنونی است و همریشه با واژه یِ " Tasse " ( =فنجان ) در زبانِ آلمانی است و با واژه یِ " Schale " در زبانِ آلمانی به چمِ " جام/کاسه" هم معنا می باشد. این واژه اوستایی " تَشتَ :tašta " در این معنا به روشنی با فتادهایِ 4 و5 در بالا همبسته ( =مرتبط ) است؛چراکه چیزهایی همچون " تَشت، کاسه و. . . "، چیزهایی " ساخته شده، پیکریافته" هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بررسیِ دستورزبانیِ کارواژه یِ " تَش:taš " در زبانِ اوستایی:
کُنونه یِ ( =زمانِ حال ) : " تَشَ:taša ، تاشَ: tāša " بوده است.
زمانِ گذشته ساده ( یا Aorist ) : " تاش:tāš " بوده است.
گذشته دور ( Perfekt ) :" تَتَش:tataš " بوده است.
( PfPr ) : " تَتَشَ:tataša " بوده است.
زابه کُنیکی ( =صفت مفعولی یا PPFP ) :"تَشتَ:tašta " و "تاشتَ:tāšta " بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شاید بپرسید که " تاشیتَن/تاشیدن" و " تراشیدن" چگونه با یکدیگر پیوند پیدا می کنند؟
" تراش - ، تراشیدن" در زبانِ پارسی با واژه یِ" θwarəs" در زبانِ اوستاییِ کهن و جوان همریشه است. " θwarəs" در زبانِ اوستاییِ کهن و جوان به چمِ " بُریدن، آفریدن" بوده و همچم با " تَش:taš" در همین زبان بوده است؛ " θw " از زبانِ اوستایی دگرگون پذیر به " ت:t" در زبانِ پارسیِ میانه بوده است؛چنانکه در واژگانی همچون " θwaxš " ( اوستایی ) و " توخش. َ ک:tuxš. ak" دیده می شود. درباره یِ همپیوندیِ " تاش/تاشیدن" و "تراش/تراشیدن" در زبانِ پارسی و دو واژه یِ " تَش:taš " و " θwarəs" در زبانِ اوستایی باید گفت که ما واژگانِ بسیاری داشته ایم که با زدایِشِ آواییِ " ر" با یکدیگر پیوند می یابند: برای نمونه " کرش ( اوستایی ) /کِشیدن"، " کرشور ( اوستایی ) /کشور" و " تَرشنَ ( اوستایی ) /تشنه"، " گرسنه/گُشنه" و. . . .
در زبانِ آلمانی نیز دو واژه یِ " schneiden " ( بُریدن/جدا کردن ) و " schnitzen" ( تراشیدن ) از یک ریشه می باشند.
واژه یِ " تَرشوَه:taršvah" در اوستاییِ جوان بنابر دیدگاهِ ک. بارتولومه از پایه یِ " تَرش: tarš " برآمده از درهمآمیختگی ( =درهمرَویِ ) واژگانِ " تَش:taš" و " θwarəs" هست. بنابر نبیگِ " فرهنگ واژه هایِ اوستا" واژه یِ " تَرشوَنگه" به چمِ " سازنده، آفریننده، پدیدآورنده" آمده است. واژگانِ بالا با واژه یِ " تراشیدن" در زبانِ پارسی همبسته هستند.
اکنون به واژه یِ " فرتاش" می پردازیم:
این واژه همانگونه که آشکار است از پیشوندِ " فَر" و " تاش: ( بُن کنونیِ تاشیتَن ) " ساخته شده است.
پیشوندِ " فَر" برآمده از پیشوندِ " فرَ" در زبانِ اوستایی و پارسیِ میانه است که آشکارترین چمِ این پیشوند " پیش، جلو" می باشد و برابر با پیشوندِ " ver" در زبانِ آلمانی است. از آنجایی که یکی از نمودهای " پیش، فَر" در زبانِ پارسی " حضور، ظهور" می باشد ( بمانندِ واژگانِ " پیشگاه، پیش کشیدن و. . . " ) به روشنی دریافته می شود که پیشوندِ " فَر" بازنمایی کننده یِ " حضور، پیش" است. "تاشیتَن، تاش - " نیز همانگونه که در بالا گفته شد، به " آفریدن، ساختن، ایجاد کردن، به وجود آوردن" نِشانِش ( =دلالت ) دارد.
نکته بشیار ارزشمند:
این دیدگاه که " فرتاش" با " بودن/هستیدن" در زبانِ پارسی و "to be" در زبانهای اروپایی همسان است، آنچنان درست نمی باشد؛ زیرا "تاشیدن/تاشیتَن" در اینجا برابر با " بوجود آوردن، آفریدن، ایجاد کردن، ساختن" و برابر با واژگانِ آلمانیِ بالا ( فتادهایِ1 تا 6 ) بویژه " schaffen " و همچنین واژگانِ دیگری همچون " schoepfen " و " herstellen" است. "وجود" با " هست/بودن/هستیدن" یکی و اینهمان نیست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها:
رویبرگهایِ 625 تا 628 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
رویبرگهای 82 و 148 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" نوشته " دیوید مک کنزی"
ستونهایِ 644 تا 646 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

تیشهتیشهتیشهتیشه
این واژه از ریشه اوستایی تَش به معنای ساختن ، اندازه کردن، درست کردن، شکل دادن امده است.
تَشَ ، تیشه و تبر
تَشَن، افریننده، سازنده
تیشه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " تیشه" می نویسد : ( ( تیشه در پهلوی در ریخت تیشگ tišag بکار می رفته است. ـه ( =_َ ) در آن پساوند است ، می تواند بود که ستاک واژه ، تیش ، ریختی از " تیز " باشد و معنای بنیادین واژه ابزار تیز . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چو بشناخت ، آهنگری پیشه کرد ؛
گُراز و تبر ، ارّه و تیشه کرد . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 250. )

تیشه : وسیله ای است برای تخریب های سبک در ساختمان . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
تش

بپرس