[ویکی فقه] در این مقاله موضوع شناسی در سیری تاریخی از نگاههای ابتدایی تا نظریّه های کاربردی بررسی می شود.
بی گمان هر حکم، در فقه شیعی یا فقه سنّی، موضوعی دارد. آنچه وجه جدا شدگی و برجستگی شیعه در این زمینه به شمار می رود، رویکرد به موضوع شناسی است که اکنون بر بحثهای فقهی و اصولی شیعه، سایه گسترده است.البته فقیهان شیعه نیز، در ابتدا به گونه ای آگاهانه به سمت موضوع شناسی گام بر نمی داشتند، امّا رفته رفته و در یک فرایند تکاملی، که کم تر کانون تحلیل و بررسی قرار گرفته است، رگه هایی از پژوهشهای موضوع شناسانه در اندیشه فقهی آنان ریشه دواند که کم کم، شایستگیها و تواناییهای نو و کارامدی را در روش شناسی استنباط به بار نشاند به دیگر سخن، در ابتدا، نگاههایی اثرگذار، امّا ناشناخته به موضوع شکل گرفت، آن گاه در بستر زمان، تا مرز بدل شدن به رویکردی آشکارا در فقه، پیش رفت و در فرجام، سازوکاری ویژه را برای شیعه در استنباط سامان داد.آنچه سبب شد تا فقه شیعه، به چنین جایگاهی دست یابد، تلاشی بود که فقیهان این جماعت، برای ایجاد همزیستی میان دو انگاره و باور به انجام رساندند.یک انگاره این که فقه؛ بویژه مکتب فقهی اهل بیت (علیهم السلام)، در همه زمینه ها و در رویارویی با همه پدیده ها و چالشها پاسخ گوست و دیگر این که بنابر سفارش امامان (علیهم السلام) عالمان هرگز نباید پای در عرصه حکم نهند و به دست کاری و حک و اصلاح آن، هر چند به بهانه اجتهاد، روی آورند!در واقع شیعه، میان شکافی ژرف از دو اندیشه حساس می زیست که هر یک به بخشی از حقیقت اشاره داشت، یکی اندیشه کمال و توان مندی فقه بود و دیگری اندیشه پرهیز از وارد شدن به حریم تشریع، با معنایی که اهل بیت(علیهم السلام) برای آن کرده بودند.اندیشه نخست، به برآوردن فرعها، از اصل دعوت می کرد که به اجتهاد نیازمند است و اندیشه دوّم به احتیاط فرا می خواند که روی خوشی به اجتهاد نشان نمی داد.میان این دو اندیشه و پیامدهای به ظاهر ناسازگار آنها، شیعه در رفت و برگشتی دراز و زمان بر به سر برد. در این مدّت و در این رفت و برگشت، به آنچه اندیشید، اجتهادی بود که هم تکیه آن فقه را بگستراند و پاسخ گو کند و هم، با این حال، به وادی تشریع فرو نیفتد. این دلمشغولی که بخشی از تاریخ فقه شیعه را شکل داد، سرانجام به بار نشست و شیعه را از تگنایی که با آن رو به رو گشته بود رهانید و به وادی گسترده و درنگ انگیز موضوع شناسی وارد کرد.
دو نکته
۱. برون رفت شیعه از تنگنایی که در آن گرفتار آمده بود، کم کم و در بستر زمانی دراز، رخ داد. در حالی که اهل سنّت از ابتدا راهی آسان را برای پرداختن به حکم مسائل جدید، برگزیده بودند که قیاس و استحسان باشد. قیاس و استحسان، پاسخ گویی فقه را هر چند کم دقت و پرا شتباه پایندان بود. این روش، از همان آغاز عرصه را به روی عالمان سنّی برای دست کاری در حکم، دگر کردن و گستراندن آن گشود.۲. رویکرد به موضوع شناسی در ابتدا، نه یک جریان عمومی و پیوسته که جریانی از هم گسسته و محدود به دقت پاره ای از فقیهان بود که گاه به گونه ای نه چندان شفاف شکل می گرفت؛ امّا اکنون این جریان، دیگر یک رویکرد پیوسته، و در بسیاری از زوایای خود، عالمانه، خود آگاهانه و موشکافانه شده است؛ هر چند که هنوز به کندی پیش می رود. مشکل این کندی از آن جهت است که در قالب یک فصل نمایان و زیر عنوان یک سرفصل اصولی مستقلّ، پیش نمی رود.در حقیقت، کم رمقی جریان موضوع شناسی، تا اندازه ای از نبود مهارتی سرچشمه می گیرد که علم اصول، همواره در زمینه عنوان دهی و سرفصل سازی در مطالعه های نوپیدای خود دچار آن بوده است؛ کاستی که دهها فرصت و امکان را برای باز تولید اندیشه ها و یا به ثمر رسانیدن آنها به کام خود فرو برده است.با ضعف عنوان سازی اندیشه های بسیاری یا راه زوال در پیش گرفته و یا در حاشیه بحثهای مربوط به عنوانهای کهنه اصولی، جای گرفته و به طور طبیعی، به بحثهایی روبنایی دگر شده اند. به یقین موضوع شناسی را، با توجه به اهمیت آن، در صدر فهرست این اندیشه ها باید نهاد.
پیشنهاد
بخشی از پژوهشهایی که در اصول برای بحثهای ملال آور زاید، هزینه شده و می شود، به موضوع شناسی واگذاریم، البته با عنوانی روشن و سرفصلی مستقلّ. باید بخشی از درس خارج را به این موضوع حساس ویژه کنیم که پرداختن به آن، هم با رویکرد فقه شیعی سازگارتر است و راهی اطمینان آور به شمار می آید و هم به بسیاری از بحثهای از هم گسسته و به پراکندگی دچار شده کنونی، سامانی درخور می بخشد. به دیگر سخن، هم نیاز استنباط از نوع شیعی آن است و هم راهی برای پرداختن به نیازهای شکننده زمان!بررسی تاریخ فقه نشان می دهد که هرگاه روح تطوّر در کالبد موضوع شناسی حلول کرده است و دگرگونی نو در شناخت موضوع پدیدار شده است. فقه و اندیشه های برآمده از آن نیز، در فرایند مثبت و سازنده قرار گرفته است.تاریخ فقه شیعه؛ یعنی تاریخ فقیهانی که از دل مفهومِ به ظاهر خشک انعطاف ناپذیر موضوع، به راهی نو دست یافته اند، راهی سرشار از پیچ وتابهای انعطاف بخش و شایستگیهای ارزش مند برای پاسخ گو کردن فقه.با این وصف، باید اعتراف کرد که گنجاییها و شایستگیهای موضوع شناسی، هنوز، ناشناخته مانده است.نوشتاری که پیش روی دارید، نگاهی تطبیقی و تاریخی را به موضوع شناسی از آغاز تا عصر حاضر، سامان می دهد و بستری جدید را برای مطالعه در این مسأله حسّاس و حیاتی پیش روی می گشاید.عصر حاضر را دوران طلایی موضوع شناسی باید بر شمرد؛ چه آن که در این عصر، دیدگاههای کارسازی از سوی فقیهان، بویژه دو شخصیت ژرف اندیش: امام خمینی و آیت اللّه سبزواری، درباره موضوع شناسی ارایه شده است؛ دیدگاههایی که می تواند در مسیر دگرگونیهای تاریخی قرار گیرد و به سامانی جدید و بنیادین، دگر شود.
مرحله های تاریخی موضوع شناسی
...
بی گمان هر حکم، در فقه شیعی یا فقه سنّی، موضوعی دارد. آنچه وجه جدا شدگی و برجستگی شیعه در این زمینه به شمار می رود، رویکرد به موضوع شناسی است که اکنون بر بحثهای فقهی و اصولی شیعه، سایه گسترده است.البته فقیهان شیعه نیز، در ابتدا به گونه ای آگاهانه به سمت موضوع شناسی گام بر نمی داشتند، امّا رفته رفته و در یک فرایند تکاملی، که کم تر کانون تحلیل و بررسی قرار گرفته است، رگه هایی از پژوهشهای موضوع شناسانه در اندیشه فقهی آنان ریشه دواند که کم کم، شایستگیها و تواناییهای نو و کارامدی را در روش شناسی استنباط به بار نشاند به دیگر سخن، در ابتدا، نگاههایی اثرگذار، امّا ناشناخته به موضوع شکل گرفت، آن گاه در بستر زمان، تا مرز بدل شدن به رویکردی آشکارا در فقه، پیش رفت و در فرجام، سازوکاری ویژه را برای شیعه در استنباط سامان داد.آنچه سبب شد تا فقه شیعه، به چنین جایگاهی دست یابد، تلاشی بود که فقیهان این جماعت، برای ایجاد همزیستی میان دو انگاره و باور به انجام رساندند.یک انگاره این که فقه؛ بویژه مکتب فقهی اهل بیت (علیهم السلام)، در همه زمینه ها و در رویارویی با همه پدیده ها و چالشها پاسخ گوست و دیگر این که بنابر سفارش امامان (علیهم السلام) عالمان هرگز نباید پای در عرصه حکم نهند و به دست کاری و حک و اصلاح آن، هر چند به بهانه اجتهاد، روی آورند!در واقع شیعه، میان شکافی ژرف از دو اندیشه حساس می زیست که هر یک به بخشی از حقیقت اشاره داشت، یکی اندیشه کمال و توان مندی فقه بود و دیگری اندیشه پرهیز از وارد شدن به حریم تشریع، با معنایی که اهل بیت(علیهم السلام) برای آن کرده بودند.اندیشه نخست، به برآوردن فرعها، از اصل دعوت می کرد که به اجتهاد نیازمند است و اندیشه دوّم به احتیاط فرا می خواند که روی خوشی به اجتهاد نشان نمی داد.میان این دو اندیشه و پیامدهای به ظاهر ناسازگار آنها، شیعه در رفت و برگشتی دراز و زمان بر به سر برد. در این مدّت و در این رفت و برگشت، به آنچه اندیشید، اجتهادی بود که هم تکیه آن فقه را بگستراند و پاسخ گو کند و هم، با این حال، به وادی تشریع فرو نیفتد. این دلمشغولی که بخشی از تاریخ فقه شیعه را شکل داد، سرانجام به بار نشست و شیعه را از تگنایی که با آن رو به رو گشته بود رهانید و به وادی گسترده و درنگ انگیز موضوع شناسی وارد کرد.
دو نکته
۱. برون رفت شیعه از تنگنایی که در آن گرفتار آمده بود، کم کم و در بستر زمانی دراز، رخ داد. در حالی که اهل سنّت از ابتدا راهی آسان را برای پرداختن به حکم مسائل جدید، برگزیده بودند که قیاس و استحسان باشد. قیاس و استحسان، پاسخ گویی فقه را هر چند کم دقت و پرا شتباه پایندان بود. این روش، از همان آغاز عرصه را به روی عالمان سنّی برای دست کاری در حکم، دگر کردن و گستراندن آن گشود.۲. رویکرد به موضوع شناسی در ابتدا، نه یک جریان عمومی و پیوسته که جریانی از هم گسسته و محدود به دقت پاره ای از فقیهان بود که گاه به گونه ای نه چندان شفاف شکل می گرفت؛ امّا اکنون این جریان، دیگر یک رویکرد پیوسته، و در بسیاری از زوایای خود، عالمانه، خود آگاهانه و موشکافانه شده است؛ هر چند که هنوز به کندی پیش می رود. مشکل این کندی از آن جهت است که در قالب یک فصل نمایان و زیر عنوان یک سرفصل اصولی مستقلّ، پیش نمی رود.در حقیقت، کم رمقی جریان موضوع شناسی، تا اندازه ای از نبود مهارتی سرچشمه می گیرد که علم اصول، همواره در زمینه عنوان دهی و سرفصل سازی در مطالعه های نوپیدای خود دچار آن بوده است؛ کاستی که دهها فرصت و امکان را برای باز تولید اندیشه ها و یا به ثمر رسانیدن آنها به کام خود فرو برده است.با ضعف عنوان سازی اندیشه های بسیاری یا راه زوال در پیش گرفته و یا در حاشیه بحثهای مربوط به عنوانهای کهنه اصولی، جای گرفته و به طور طبیعی، به بحثهایی روبنایی دگر شده اند. به یقین موضوع شناسی را، با توجه به اهمیت آن، در صدر فهرست این اندیشه ها باید نهاد.
پیشنهاد
بخشی از پژوهشهایی که در اصول برای بحثهای ملال آور زاید، هزینه شده و می شود، به موضوع شناسی واگذاریم، البته با عنوانی روشن و سرفصلی مستقلّ. باید بخشی از درس خارج را به این موضوع حساس ویژه کنیم که پرداختن به آن، هم با رویکرد فقه شیعی سازگارتر است و راهی اطمینان آور به شمار می آید و هم به بسیاری از بحثهای از هم گسسته و به پراکندگی دچار شده کنونی، سامانی درخور می بخشد. به دیگر سخن، هم نیاز استنباط از نوع شیعی آن است و هم راهی برای پرداختن به نیازهای شکننده زمان!بررسی تاریخ فقه نشان می دهد که هرگاه روح تطوّر در کالبد موضوع شناسی حلول کرده است و دگرگونی نو در شناخت موضوع پدیدار شده است. فقه و اندیشه های برآمده از آن نیز، در فرایند مثبت و سازنده قرار گرفته است.تاریخ فقه شیعه؛ یعنی تاریخ فقیهانی که از دل مفهومِ به ظاهر خشک انعطاف ناپذیر موضوع، به راهی نو دست یافته اند، راهی سرشار از پیچ وتابهای انعطاف بخش و شایستگیهای ارزش مند برای پاسخ گو کردن فقه.با این وصف، باید اعتراف کرد که گنجاییها و شایستگیهای موضوع شناسی، هنوز، ناشناخته مانده است.نوشتاری که پیش روی دارید، نگاهی تطبیقی و تاریخی را به موضوع شناسی از آغاز تا عصر حاضر، سامان می دهد و بستری جدید را برای مطالعه در این مسأله حسّاس و حیاتی پیش روی می گشاید.عصر حاضر را دوران طلایی موضوع شناسی باید بر شمرد؛ چه آن که در این عصر، دیدگاههای کارسازی از سوی فقیهان، بویژه دو شخصیت ژرف اندیش: امام خمینی و آیت اللّه سبزواری، درباره موضوع شناسی ارایه شده است؛ دیدگاههایی که می تواند در مسیر دگرگونیهای تاریخی قرار گیرد و به سامانی جدید و بنیادین، دگر شود.
مرحله های تاریخی موضوع شناسی
...
wikifeqh: پیشینه_موضوع_شناسی