پیشینه اجماع

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شاید در نگاه نخست، به نظر آید بررسی تاریخ اجماع ، یا به طور کلّی، بی اهمّیّت است و یا در صورت اهمّیّت، سهمی اندک را بر دوش دارد. این نوشتار می کوشد، به دلیل های زیر ثابت کند اهمیت اجماع در سطحی بالا و به صورت کاربردی و حتی راهبردی نسبت به اجتهاد باید مورد توجه قرار گیرد.
شاید هیچ مقوله و بحثی، بسان اجماع به اختلاف های دامنه دار و پرهیاهو در فقه ، نینجامیده است. اجماع، به خلاف نام خود، فراز ونشیب های تاریخ فقه را با چالش هایی توان فرسا و جنجال برانگیز، آکنده است. به خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می آید، این اختلاف ها و ناسازگاری ها تنها به مرزبندی میان اخباریان و اصولیان نینجامیده است؛ بلکه حتی به شکل گیری دسته ها و گروه های جداگانه ای از خرده گیران، هواداران، ساکنان و یا سردرگمان، نیز در میان اصولیان، با برداشت های گونه گون از نقش اجماع، انجامیده است. می توان گفت: بیش تر ناسانی و جدایی دیدگاه ها، در بحث ها و مقوله های مهم فقهی، تنها در گستره ای به گستردگی درازای تاریخ، در خور مطالعه و پی گیری است؛ یعنی دامنه اختلاف ها و ناسازگاری ها، بیش تر در میان عالمانی که در قرن های گوناگون پخش شده اند، به چشم می آید و به طور معمول فقیهانی که همراه و هم سفر در کشتی یک قرن زندگی می کنند، نگاه هایی نزدیک به هم و مشترک را به نام عصر و دوران خود ثبت کرده اند. با این حال، سرنوشت اجماع به گونه دیگری رقم خورده است. اجماع، نه تنها در نگاهی کلان و تاریخی به دسته بندی ها و صف آرایی های علمی میان دوران های مختلف فقه انجامیده، که در درون هر عصر و قرن نیز، پرتلاش و پرتکاپو، شکاف و جدایی دیدگاه را بین عالمان دامن زده است. و این چنین پرونده بزرگی در تاریخ برای اجماع شکل گرفت. دقت های علمی بسیار بر درهم تنیدگی و سردرگمی هرچه بیش تر این مقوله افزوده است. گستردگی بحث اجماع، تا آن جا پیش رفت که شماری از عالمان را بر آن داشت تا در سده های گوناگون، در صدد مهار بحث های اجماع از راه نگارش رساله های ویژه برآیند؛ ولی از آن جا که اینان، تنها پرداختن به بحث های نظری و داوری های علمی را در کانون تکاپوها و تلاش های خود قرار دادند، نه تنها به مهار و سامان دهی ادبیّات اجماع کمکی نکردند، بلکه در عمل بر گستردگی و بی سامانی حوزه هیاهو برانگیز آن نیز افزودند. آماس و بارکردگی بحث های اجماع، اندک اندک و با گذشت زمان ، گونه ای دل زدگی و وارفتگی را در میان فقیهان سده پسین، پدید آورده است. تلاش عالمان سده پسین برای نادیده انگاری گستره اجماع در فقه، دستاورد خودباختگی آنان در برابر بحث های دراز دامن و گسترده، جنجال برانگیز و بی سامان اجماع است. این نادیده انگاری تا آن جا فراگیر شده است که اصولیان روزگار ما، در کتاب های اصولی خود، برخلاف نگارش های پیشینیان، تنها در چند سطر، و دست بالا، در یک یا دو صفحه به اجماع می پردازند.
← تقسیم بررسی ها و پژوهش های عالمان
بسیاری از برخوردهای فقهی، نقدها، خرده گیری ها و اشکال های فقیهان نسبت به یکدیگر در زمینه اجماع، انجام گرفته و فراروی ماست. بحث اجماع، سرشار از تعبیرها و واژگان تند و کوبنده ای است که عالمان در برابر یکدیگر به کار گرفته اند، این نقد و اشکال ها، افزون بر آن که خود به ناسازگاری ها و اختلاف های فقهی انجامیده است و از این نظر نیازمند یک بررسی فقیهانه است، بازتابی ناخوشایند، به ویژه در سده های پسین داشته و شماری از فقیهان را به وادی ترس از خرده گیری و ناسازگاری با اجماع افکنده است. بی گمان اگر واژه های تند و کوبنده در ادبیات اجماع پدید نمی آمد، زمینه ای برای بروز دیدگاه های تند در برابر اجماع شکل نمی گرفت. این همه، حکایت گر تاریخی پررمز و راز در فقه است که از چگونگی اجماع سرچشمه گرفته است. رها کردن این تاریخ به حال خود، به معنای رها کردن فقه برای حرکت در مسیری سخت است که پایندانی نسبت به ادامه منطقی و درست آن وجود ندارد. آنان که دغدغه تاریخ شناسی فقه دارند، باید بدانند که کلید رمزگشایی از بخشی از این تاریخ دشوار و پیچیده، بررسی و پژوهش در پرونده اجماع است. به این ترتیب، باید زدودن بخشی از احتیاط های ناروای امروزیان را در فقه، به عنوان دلیل دوم بر بایستگی بررسی اجماع بیان داشت؛ مشکلی که با مطالعه تاریخ اجماع، به صورت منطقی و عالمانه، می توان نسبت به حل آن امیدوار بود.
مهم و کلیدی بودن کارکرد اجماع
در پس همه تلاش ها و هماهنگی ها و هم افقیهای پیشینیان در باب اجماع، می توان دیدگاه های جدای از هم و ناسازگار آنان را در سرچشمه ای مشترک به تماشا نشست، سرچشمه ای که به ما زمینه و توانایی می دهد تا از فراز تاریخی درهم، نقش و رسمی سازنده و راه گشا را به دست آوریم. بایستگی و مهم بودن این نقش در آن است که نقطه اشتراک و به هم رسیدن همه عالمان پیشین را در برابر اجماع نشان خواهد داد. سرچشمه ای که همگان در آرزوی نوشیدن جرعه ای از آن، مسیری را در فقه به نام رهیافت خود پیرامون اجماع رقم زده اند. در واقع، کلید درک اختلاف های پیش آمده درباره اجماع را می توان از آگاهی آنان از کارکرد و نقش گسترده و انکارناپذیر اجماع دانست که انگیزه و نقطه مشترک همه کسانی است که در مورد اجماع نظریه پردازی کرده اند. سرچشمه ای که آبشخور الهام انگاره ها، باریک اندیش ها، بینش های پردامنه و اندیشه برانگیز در باب و باره اجماع شده است. بنابراین، مهم و کلیدی بودن کارکرد اجماع، خود دیدگاهی همگانی و یگانه میان آنان بوده است. این کارکرد از دید بسیاری از عالمان پیشین، جایگاه ویژه داشته که گفته اند:اجماع ریشه های درخت فقه استعمود خیمه فقاهت، اجماع است. حتّی شماری بر این باورند که پیشینیان، بسیاری از احکام را به خاطر اجماعی و روشن بودن، ارایه نمی کرده اند. سید مرتضی ، میان دو مقوله اجماع و ضروری، پیوند و بستگی می دیده است. شاید بتوان این انگاره را ارایه داد که پیشینیان از آن جهت به اجماع بها و ارزش می دادند که در حال تجربه مرحله های شکل گیری فقه در دوران خود بودند و به گونه بهتری با چند و چون شکل گیری فقه از نزدیک آشنا می شدند. در حالی که عالمان امروز بر سر سفره پیشینیان نشسته اند. در نتیجه، کم تر می توانند از نقش حیاتی اجماع سر در بیاورند. بر این اساس، این پرسش را فقیهان روزگار ما، نباید نادیده انگارند که فقه موجود، بر پایه ی اجماع های پیشین، شکل گرفته است و اجماع های شکل گرفته در دوران های پیشین، بر اساس بینش ها و نگاه های فقیهان و عالمان همان روزگاران، معنی و وجود خارجی یافته است. بنابراین، جا دارد تا پرونده اجماع های روزگاران گذشته را مروری عالمانه و کنجکاوانه داشته باشیم. پس به همان دلیل که برای پیشینیان، بررسی اجماع به عنوان پایه فقه اهمّیّت داشته است، برای امروزیان نیز اهمّیّت می یابد.
پیوند راز گین میان اجماع منقول و اجماع محصّل
...

پیشنهاد کاربران

بپرس