نخواستم ز تمنا مگر که دستوری
نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی.
رودکی.
پشیمانی آید بفرجام زودگل آرزو را نشاید پسود.
فردوسی.
ز راه خرد هیچ گونه متاب پشیمانی آرد دلت را شتاب.
فردوسی.
بدو گفت کین بودنی کار بودندارد پشیمانی و درد سود.
فردوسی.
همه یاد کردند رزم فرودنبد جز پشیمانی و درد سود.
فردوسی.
بجای بزرگی و تخت نشست پشیمانی و رنج بودش بدست.
فردوسی.
سپهدار توران ز کردار خویش پشیمان شود هم ز گفتار خویش
پشیمانی آنگه نداردش سود
که برخیزد ازبوم آباد دود.
فردوسی.
مفرمای اکنون و تیزی مکن که تیزی پشیمانی آرد به بن.
فردوسی.
ز بیشی و از گردن افراختن وزین کوشش و غارت و تاختن
پشیمانی افزون خورد ز آنکه مست
بشب زیر آتش کند هر دو دست.
فردوسی.
پشیمانی از کار نیکی کراست که دل بر پشیمانی او گواست.
فردوسی.
دریغ آنهمه رنج و پیکار من پشیمانی آمد همه بار من.
فردوسی.
بسیجید و اندر عماری نشست پشیمانی و درد بودش بدست.
فردوسی.
عتاب و بدی کار آهرمنست پشیمانی و رنج جان و تنست.
فردوسی.
پشیمانی آنگه نداردت سودکه شمشیر من سر بکینه درود.
فردوسی.
تهمتن همی در عماری نشست پشیمانی و رنج بودش بدست.
فردوسی.
بخاقان یکی نامه ارژنگ وارنبشتند پر بو و رنگ و نگار
بپوزش کزان کرده هستم بدرد
دلی پر پشیمانی و باد سرد.
فردوسی.
همانگه پشیمانی آمد به پیش پر از غم شده دل ز کردار خویش.
فردوسی.
با همه زیرکی و رندی و کاردانی نخل این کار برآورد پشیمانی.
منوچهری.
ره نیابد بدو پشیمانی زانکه باشد بوقت خشم حلیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
بیشتر بخوانید ...