پالو. ( اِ ) زگیل. ثُؤلُول. آژخ. ژخ. دانهای سخت چند عدس یا خردتر که بر اندام آدمی روید و درد نکند و پخته نشود. در بعض مواضع فارس و عراق گوک و بترکی گونیک و بزبان تبریز سگیل و بهندی مسه گویند. ( رشیدی ). گوگه :
ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی
همچون زبر چشم یکی محکم پالو.
شاکر بخاری.