وثوق

/vosuq/

مترادف وثوق: اطمینان، اعتقاد، اعتماد، ثقه، خاطرجمعی

برابر پارسی: استوار، استوانی

معنی انگلیسی:
confidence, reliance, certitude

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

وثوق. [ وُ ] ( ع اِمص ) ثقة. ( المنجد ). اعتماد. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) :
به وثوق حصانت قلاع و مناعت بقاع خویش جواب ابوعلی بازدادند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 338 ).
چون به وثوق ازدگران گوی برد
شاه خزینه به درونش سپرد.
نظامی.
|| پایداری. ( ناظم الاطباء ). استواری. ( غیاث اللغات ) ( تاج اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || باور. ( ناظم الاطباء ).
- وثوق داشتن ؛ باور داشتن و اعتماد داشتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

اطمینان داشتن بکسی، اعتماد، اطمینان

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) اطمینان داشتن به کسی .

فرهنگ عمید

اعتماد، اطمینان.

جدول کلمات

استواری

پیشنهاد کاربران

استواری، محکم بودن
اطمینان باور تازه این اسم توی سریال بچه مهندس به کار رفت فصل دو اسم خنده دار ولی سختیه🤣
معنای وثوق میشود:
اطمینان، اعتقاد، اعتماد
اطمینان، اعتقاد، اعتماد

بپرس