وامق


مترادف وامق: دلداده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مفتون

فرهنگ اسم ها

اسم: وامق (پسر) (عربی) (تلفظ: vāmeq) (فارسی: وامق) (انگلیسی: vamegh)
معنی: دوستدار، کنایه از شخص عاشق، ( اَعلام ) وامق طرفِ عشق عذرا در داستان وامق و عذرا که در زمان انوشیروان رواج داشته است، نام مردی که عاشق عذرا بود
برچسب ها: اسم، اسم با و، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

وامق. [ م ِ ] ( اِ ) یکی از اصطلاحات بازی نرد و آن داوی است که بر یازده کشند. ( از برهان قاطع ).
|| کنایه از عاشق :
جمال خلق لطیفش به صورت عذر است
بر آن جمال ندانم کسی که وامق نیست.
سوزنی.

وامق. [ م ِ ] ( ع ص ) دوست دارنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). نعت از مقه. دوستدار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

وامق. [ م ِ ] ( اِخ ) نام مردی که بر عذرا عاشق بود. ( غیاث اللغات ) :
ابر بارنده ز بر چون دیده وامق شود
چون به زیرش گل رخان چون عارض عذرا کند.
ناصرخسرو.
چو همت آمد هر هشت داده به جنت
چو وامق آمد هر هفت کرده به عذرا.
خاقانی.
خاقانی ایم سوخته عشق وامقی
عذرا نسیمی از بر عذرا به ما رسان.
خاقانی.
انده گسار من شد و انده به من گذاشت
وامق چه کرد زانده عذرا من آن کنم.
خاقانی.
حجله همان است که عذراش بست
بزم همانست که وامق نشست.
نظامی.
در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عذرا همیشه وامق است.
مولوی.
وامقی بود که دیوانه عذرائی بود
منم امروز و توئی وامق و عذرای دگر.
سعدی.
خطا گفتم به نادانی که چون شوخی کند عذرا
نمی باید که وامق را شکایت بر زبان آید.
سعدی.
کسی ملامت وامق کند به نادانی
عزیز من که ندیده ست روی عذرا را.
سعدی.
عذراصفت است چهره گل
چون وامق عاشق است بلبل.
ابن یمین.

فرهنگ فارسی

دوست، عاشق، نام عاشق عذراکه داستان عشق به عذراست
(اسم ) ۱ - ( بازی نرد ) داوی باشد که بریاده کشند. ۲ - یکی ازدورههای ملایم موسیقی قدیم .
یکی از اصطلاحات بازی نرد و آن واوی است که واوی است که بر یازده کشند . کنایه از عاشق

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) نام عاشق عَذرا.

جدول کلمات

دوست, عاشق, نام عاشق عذرا

پیشنهاد کاربران

وامق و عذرا از عشاق مشهور ادب پارسی هستند. داستان عشق این دو، سرچشمهٔ یونانی دارد.
پیشینه ادبی
ویرایش
عنصری ملک الشعرای دربار غزنوی، قدیمی ترین شاعر پارسی گویی است که در سدهٔ پنجم هجری، وامق و عذرا را در بحر متقارب به قالب مثنوی منظوم درآورده است. بیرونی منظومه عنصری را به عربی ترجمه کرده است. در سده های بعد دیگران نیز از جمله قتیلی بخارایی، شعیب جوشفانی، صلحی خراسانی، نامی اصفهانی به پیروی از عنصری منظومه های با همین عنوان سروده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

این داستان از یونانی به سریانی و بعدها در زمان خسرو انوشیروان به پارسی میانه برگردانده شده بوده است. تواریخ از دستور امیر عبدالله بن طاهر فرماندار خراسان در دوران عباسیان، برای به آب انداختن نسخه ای از آن اشاره می کنند.
اثر عنصری برای مدت ها، حتی به اذعان جامی، مفقود شده بود. تا اینکه در پاکستان محمد شفیع، ۳۷۲ بیت از این مثنوی را در چند برگ لابلای کتابی دربارهٔ وقف در قرآن، پیدا کرد و با ضمیمه کردن ۱۴۲ بیت دیگر از اشعار پراکنده که در فرهنگ ها آمده بود و سعید نفیسی آنها را در اختیار وی قرار داد، به طبع آن پرداخت. سعدی نیز در غزل ۶۱۳ خود از این داستان نام می برد.
چکیده داستان
ویرایش
عذرا، دختر پادشاهِ جزیره یِ شامس Samos۶] در معبد شهر، به جوان زیبارویی به نام وامق برمی خورد که از ترس نامادری خود به شامس گریخته است. به وساطت عذرا، وامق میهمان دربار ملک می شود؛ از او در بزمی پرسش ها می شود و توانایی های او را می سنجند. این دو دلباختهٔ هم می شوند. شبی از شدت عشق، وامق به نزدیکی سرای عذرا می رود، اما تنها آستان در را می بوسد و بر می گردد. آموزگار عذرا این خبر را به پادشاه می دهد و او برمی آشوبد میان این دو فراق می افتد. دشمنان به تاخت و تاز به شهر می پردازند، پادشاه کشته می شود و عذرا اسیر. عاقبت بازرگانی که حال عذرا را در می یابد، به او قول می دهد که او را به وصال وامق برساند. دیدار نخستینِ عذرا و وامق در معبد را عنصری اینگونه می سراید:
نگه کرد بدان روی وامق درنگ کزو خیره شد آن بت آرای گنگ
سر و زلف مشکین او چون گره فکنده بگل کرده بر بر زره
همی کرد عذرا به وامق نگاه یکی شاه دید از در و گاه
دل هر دو برنا برآمد بجوش تو گفتی تهی ماند جانشان ز هوش
ز دیدار خیزد همه رستخیز بر آید بمغز آتش مهر تیز

معنی اسم وامق در ثبت احوال
1 - دوستدار، کنایه از شخص عاشق؛ 2 - ( اَعلام ) وامق طرفِ عشق عذرا در داستان وامق و عذرا که در زمان انوشیروان رواج داشته است.
معنی اسم وامق در لغت نامه دهخدا:
...
[مشاهده متن کامل]

دوست دارنده، دوستدار
معنی اسم وامق در فرهنگ فارسی:
دوست، عاشق، نام عاشق عذرا که داستان عشق به عذراست

بپرس