وافی
/vAfi/
مترادف وافی: بس، بسنده، فراوان، کافی، مستوفا، مشبع، مکفی، باکفایت، سزاوار، لایق، باوفا
برابر پارسی: بسنده، کارآمد
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: لایق، شایسته، وفادار، با وفا، به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، بسیار، ( در قدیم ) کامل، تمام، ( اَعلام ) وافی با لوفیات: فرهنگ عربی از صَفَدی، در زندگینامه ی بزرگان، وفا کننده
برچسب ها: اسم، اسم با و، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
ایا رسم و اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا.
منوچهری.
ز آب تتماجی که دادش ترکمان آن چنان وافی شده ست و پاسبان.
مولوی.
بر عدم باشد نه بر موجود مست زآنکه معشوق عدم وافی تر است.
مولوی.
|| تمام. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کامل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رسان. ( منتهی الارب ). رسان. ( مؤلف ). بس. بسنده. شافی : خواندن بی معنی نپسندیی
گر خردت کامل و وافیستی.
ناصرخسرو.
وافی و مبارک چو دم عیسی ِ مریم عالی و بیاراسته چون گنبد اخضر.
ناصرخسرو.
اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود و رمزی در تقریر فضایل و مآثر وافی و شافی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 257 ).- درهم وافی ؛ درهم درست و کامل.
|| بسیار. ( مؤلف ). || باکفایت. لایق : امیر گفت مشرفی می باید بلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترااختیار کرده ایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 141 ). || پیمانه وافی ؛ پیمانه پر. ( ناظم الاطباء ). || میزان. عدل. درست. ( از اقرب الموارد ). || ( در اصطلاح عروض ) بیتی باشد که تجزیت بدان راه نیافته باشد یعنی هیچ از آنچه در اصل دائره باشد کم نکرده باشند. ( از المعجم ). || ( اِ ) یک درم و چهار دانگ. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یک درهم و چهار دانگ درهم و یا یک درهم و دو دانگ و یا معادل یک مثقال. ( مؤلف ).
وافی. ( اِخ ) ( مولانا... ) از شعرای همزمان امیرعلیشیر نوائی در قرن نهم که در ترجمه مجالس النفائس درباره وی چنین آمده است : «عطار است و فرزند شهر هرات است و در بیرون درب خوش میباشد وبه ملازمت آستان صاحبقران میرسد این مطلع از اوست :
آن چشمه حیات که یابند جان ازو
جز آب حسرتم نبود در دهان ازو.
وافی. ( اِخ ) نصربن احمدبن اسماعیل امیر معروف سامانی. رجوع به نصربن احمد سامانی و احوال و اشعار رودکی نوشته سعید نفیسی شود.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - وفا کننده بعهد . ۲ - بسنده کافی :(( اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود و رمزی در تقریر فضایل و ماثر وافی و شافی . ) ) ۳ - لایق باکفایت :(( امیرگفت : مشری می باید بلخ وتخارستان راوافی وکافی وترا اختیار کرده ایم . ) ) ۴ - پر ممتع : (( پیمان. وافی . ) ) ۵- درست کامل :(( درهم وافی ) ) . ۶ - بیتی باشد که تجزیت (تخریب ) بدان راه نیافته باشد یعنی هیچ از آنچه دراصل دایره باشد کم نکرده باشند . ) )
نصربن احمد بن اسماعیل امیر معروف سامانی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] وفاکننده به عهد، به سر برندۀ پیمان، کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند.
۳. [قدیمی] تمام و کامل.
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
وافی (۱)
تألیف فیض کاشانی، کتابی به عربی، از جوامع مهم حدیث شیعی. مشتمل بر احادیث کتب اربعه است با حذف مکررات و ترتیب خاص و توضیح اخبار و جمع بین اخبار مختلف. همچنین درخلال شرح و تبیین قسمتی از روایات، به احادیثی خارج از کتب اربعه استشهاد شده است. مؤلف اثر خود را در سه مقدمه و چهارده کتاب و یک خاتمه تبویب کرده که ابواب آن با شیوه و ترتیب فقها متفاوت است. او همچنین این اثر را تلخیص کرده که به نام الشافی در یک مجلّد بزرگ چاپ شده است. وافی بارها چاپ و شرح ها و تعلیقه هایی متعدد بر آن نوشته شده است.
تألیف فیض کاشانی، کتابی به عربی، از جوامع مهم حدیث شیعی. مشتمل بر احادیث کتب اربعه است با حذف مکررات و ترتیب خاص و توضیح اخبار و جمع بین اخبار مختلف. همچنین درخلال شرح و تبیین قسمتی از روایات، به احادیثی خارج از کتب اربعه استشهاد شده است. مؤلف اثر خود را در سه مقدمه و چهارده کتاب و یک خاتمه تبویب کرده که ابواب آن با شیوه و ترتیب فقها متفاوت است. او همچنین این اثر را تلخیص کرده که به نام الشافی در یک مجلّد بزرگ چاپ شده است. وافی بارها چاپ و شرح ها و تعلیقه هایی متعدد بر آن نوشته شده است.
wikijoo: وافی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
تمام
سلیم
وافی: بسنده، بسیار. نام کتابی از فیض کاشانی به اربی ست که در سه مقدمه و چعارده جلد در باره احادیث شیعه نوشته شده.
وافی: بسنده، بسیار. نام کتابی از فیض کاشانی به اربی ست که در سه مقدمه و چعارده جلد در باره احادیث شیعه نوشته شده.
وافی : یعنی کسی که بر عهدش وفادار باشد.
وافی : کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند.
وافی : وفادار ، باوفا ، وفاکننده به عهد ، فراوان ، بسیار ، تمام ، کامل ، بسنده ، کافی ، باکفایت، لایق.
وافی :واژه ایرانی وافی که از دو بخش : واف ( = تمام ، بسیار ) / ی ساخته شدهاست از ریشه واف گرفته شده که در لغتنامه سغدی به شکل wāf و به معنای بسیار زیاد ثبت شده است. بخش اول این واژه را در واژه ی " وافر " به معنی فراوان می توان دید .
... [مشاهده متن کامل]
منبع : An Introduction to Manichean Sogdian by Harvard University ( مقدمه ای بر ( لغات ) مانوی و سغدی ، تالیف دانشگاه هاروارد. )
... [مشاهده متن کامل]
منبع : An Introduction to Manichean Sogdian by Harvard University ( مقدمه ای بر ( لغات ) مانوی و سغدی ، تالیف دانشگاه هاروارد. )
در اوستا " ویسپ "