واصف


برابر پارسی: ستاینده

معنی انگلیسی:
describer, praiser

فرهنگ اسم ها

اسم: واصف (پسر) (عربی) (تلفظ: vasef) (فارسی: واصِف) (انگلیسی: vasef)
معنی: ستایشگر، وفا کننده، به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی
برچسب ها: اسم، اسم با و، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

واصف. [ ص ِ ] ( ع ص ) صفت کننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ستایشگر. ( آنندراج ). ستاینده. ( ناظم الاطباء ). مدح کننده : واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک. ( گلستان ).

واصف. [ ص ِ ] ( اِخ ) احمد افندی بغدادی شاعر عثمانی. وی قسمتی از تاریخ عثمانی را نوشته و به سال 1221هَ. ق. درگذشته است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 6 ).

واصف. [ ص ِ ] ( اِخ ) اندرونی ، عثمان بک. شاعر عثمانی متوفی به سال 1240 هَ. ق. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 6 ).

واصف. [ ص ِ ] ( اِخ ) حسین افندی شاعر از مردم استانبول متوفی به سال 1104 هَ. ق. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 6 ).

واصف. [ ص ِ ] ( اِخ ) عبداﷲ افندی شاعر عثمانی متوفی به سال 1129 هَ. ق. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 6 ).

واصف. [ ص ِ ] ( اِخ ) مولوی معراج الدین از شعراست. برای آگاهی از شرح حال وی رجوع به «فرهنگ سخنوران » و «شمع انجمن » امیرالملک سید محمدبن حسن خان بهادر شود.

فرهنگ فارسی

وصف کننده، تعریف کننده، ستاینده
(اسم ) ۱ - صفت کننده : (( و واصفان حلی. جمالش بتحیر منسوب که ما عرفناک حق معرفتک . ) ) ۲ - مدح کننده ستاینده .
مولوی معراج الدین از شعر است .

فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِفا. )ستایش کننده ، وصف کننده .

فرهنگ عمید

۱. وصف کننده، تعریف کننده.
۲. ستاینده.

مترادف ها

descriptor (اسم)
توصیفگر، واصف

پیشنهاد کاربران

وصف کردن
ستایش کردن
تقلید کردن
لحن مرغان را اگر واصف شوی
بر مراد مرغ کی واقف شوی
✏ �مولوی�

بپرس