هنگ

/hang/

مترادف هنگ: سپاه، فوک، لشکر، رزانت، سنگینی، وقار، توان، زور، قدرت، نیرو

معنی انگلیسی:
regiment, weight, power

لغت نامه دهخدا

هنگ. [ هََ ] ( اِ ) سنگینی و تمکین و وقار. ( برهان ). سنگ. ( حاشیه برهان چ معین ) :
ای زدوده سایه تو ز آینه ی ْ فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم و فرهنگ هنگ.
کسائی.
خداوندا ندیدم هیچ سالاری به سنگ تو
نه اندر کارها شاهی به آئین و به هنگ تو.
فرخی.
شجاعت از هنر و بازوی تو گیرد نام
مروت از سپر و همت تو گیرد هنگ.
فرخی.
ای رئیس مهربان این مهرگان خرم گذار
فرّ و فرمان فریدون ورز با فرهنگ و هنگ.
منوچهری.
مردمان زمانه بی هنرند
زانکه فرهنگشان ندارد هنگ.
مسعودسعد.
پر و بال از تو یافته رادی
فرّ و هنگ از تو یافته فرهنگ.
سنایی.
- بهنگ ؛ باهنگ. باوقار. متین :
یاری بودی سخت به آئین و بهنگ
همسایه تو بهانه جوی و دل سنگ.
فرخی.
|| در زبان پهلوی ، هنگ = فهم و معرفت. ( حاشیه برهان چ معین ). دریافت و فهم و ادراک و فراست و هوش. ( ناظم الاطباء ). دانایی و هشیاری. ( برهان ) :
که او را سپارم به فرهنگیان
که دارد سر مایه و هنگ آن.
فردوسی.
یکی پیلتن دیدم و شیرچنگ
نه هوش و نه دانش ، نه رای و نه هنگ.
فردوسی.
برادر شد، آن مرد هنگ و خرد
سرانجام من هم بر این بگذرد.
فردوسی.
جهان به خدمت او میل دارد و نشگفت
که خدمتش طلبد هرکه هوش دارد و هنگ.
فرخی.
هوش و هنگت برد به گردون سر
که بدین یافت سروری هوشنگ.
ناصرخسرو.
گرت هوش است و هنگ دار حذر
ای خردمند از این عظیم نهنگ.
ناصرخسرو.
- باهنگ ؛ باهوش. هشیار :
به منذر چنین گفت روزی جوان
که ای مرد باهنگ روشن روان.
فردوسی.
- بهنگ ؛ باهنگ. باهوش :
همه به تیغ گرفته ست و از شهان ستده ست
شهان پردل جنگ آور بهوش و بهنگ.
فرخی.
|| غم خواری. ( ناظم الاطباء ). نگاه داشتن و غم خواری کردن. ( برهان ) :
بدو گفت شیده که این نیست هنگ
که ما زنده و تو درآیی به جنگ.
فردوسی.
|| ضرب و صدمه و آسیب. ( برهان ) :
وگرنه بیارای جنگ مرا
به گردن بپیمای هنگ مرا.
فردوسی.
|| زور و قوت و قدرت. ( برهان ). سنگ. ( حاشیه ٔبرهان چ معین ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زور، قدرت، سنگینی، وقار، وزن، شوکت، هوش، قصد
( اسم ) ۱- وزن مقدار. ۲- زور قدرت : زهنگ سپهدار و چنگ سوار نیامد دوال کمر پایدار گسست و بخاک اندر آمد سرش سواران گرفتند گرد اندرش . ( شا ) ۳- سنگینی ثبات وقار : گویند زسنگ و هنگ دوری دانی که نه جای سنگ و هنگست . ( انوری )
ذخیره توشه و قوت

فرهنگ معین

(هُ ) (اِ. ) ذخیره ، توشه .
(هَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - وقار، سنگینی . ۲ - قصد، اراده . ۳ - معرفت ، دانایی . ۴ - از تقسیمات ارتش که مرکب از سه گردان است .
(هِ ) (اِ. ) پیچش شکم ، شکم روش .

فرهنگ عمید

۱. واحدی در ارتش، مرکب از سه گُردان.
۲. [قدیمی] سپاه.
۱. هوشیاری، دانایی: ای همه سیرت تو هنگ و ثبات / چه کنم بی ثبات و بی هنگم (انوری: ۶۹۲ ).
۲. سنگینی: ز هنگ سپهدار و چنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی: ۱/۳۴۸ ).
۳. [مجاز] وقار، شوکت.
۴. زور، قدرت.
۵. قصد، آهنگ.

فرهنگستان زبان و ادب

{regiment} [علوم نظامی] یگانی راهکنشی که معمولاً از دو یا چند گردان تشکیل می شود

دانشنامه عمومی

هَنگ ( به فارسی افغانستان: غُند ) یکی از یگان های راهکنشی است که معمولاً از دو یا چند گردان تشکیل می شود. [ ۱] [ ۲]
هر هنگ معمولاً از ۲٬۰۰۰ تا ۴٬۰۰۰ سرباز تشکیل شده است. معمولاً ۲ تا ۴ گردان با هم یک هنگ و ۲ تا ۴ هنگ با هم یک تیپ تشکیل می دهند. فرمانده یک هنگ معمولاً درجهٔ سرهنگی دارد.
اصطلاح «هنگ» ظاهراً با روش پسین سازی از واژهٔ «سرهنگ» ساخته شده است، که آن در پارسی میانه «sarhang» و در پارسی باستان « - sara - θang*» بوده و همکردی از دو واژه: « - sara*» «سر» و « - θang√» «کشیدن، هنجیدن، آهیختن» لفظاً به معنای «پیش کشنده، پیش برندهٔ لشکر» است[ ۳] . این واژه در زبان های پارسی میانه و سغدی هم به معنای «سردار، سرور، فرمانده، سرهنگ» به کار می رفته است[ ۴] . چنانچه، در سپاه سامانیان و غزنویان سرهنگ سردار و فرمانده فوج را می گفتند. از این رو، از دیر باز «سرهنگ» را ساخته شده از دو واژه: «سر» ( سردار ) + «هنگ» ( «سپاه، لشکر»> پارسی میانه: hang «نیرو، زور» ) شمرده اند. چنانچه، فرهنگ «غیاث اللغات» به نقل از فرهنگ و واژه نامه های کهنتر «فرهنگ جهانگیری»، «برهان قاطع»، «فرهنگ رشیدی»، «بحر عجم»، «سرهنگ» را چنین تعریف کرده است: «کوتوال و وجه تسمیه آن که سر به معنی سردار و امیر و هنگ به معنی سپاه»[ ۵] . «فرهنگ آنندراج» نیز در تعریف «سرهنگ» آورده است: «سردار و پیشرو لشکر و سپاه، چه هنگ به معنی سپاه نیز آمده»[ ۶] .
اصطلاح «هنگ» را سال ۱۳۱۴ فرهنگستان زبان ایران با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش شاهنشاهی ایران، جایگزین اصطلاحات عربی «فوج» و فرانسوی «رژیمان» ( از فرانسوی: régiment ) کرد. همزمان واژهٔ «سرهنگ» نیز با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش به معنای «فرمانده هنگ» جایگزین درجهٔ «کلنل» ( از فرانسوی: colonel ) شد[ ۷] .
هنگ همچون یگان رزمی نخستین بار در سپاه هخامنشیان ( ٥٥٠ - ٣٣٠ تا میلاد ) پدید آمده و «هزاره» ( پارسی باستان: - hazāra* ) نامیده می شده و آن را «هزاربد» ( پارسی باستان: - hazārapati* ) فرماندهی می کرد[ ۸] . هزاره از ۱۰ سده ( پارسی باستان: - θata* ) تشکیل می شد و هزار سرباز را در بر می گرفت. هر هزاره یا هنگ برای خود درفش ( پارسی باستان: - drafša ) داشت[ ۹] . از این رو، در سپاه اشکانیان ( ۲۵۰ تا میلاد – ۲۲۴ میلادی ) ، که سازمان ردبندی دهدهی سپاه هخامنشیان را به کار گرفته بود[ ۱۰] ، هزاره «درفش» ( پارسی میانه: drafš ) نام گرفته و سردار آن «درفش سالار» ( پارتی: drafš - sālār ) خوانده می شد[ ۱۱] .
عکس هنگ

هنگ (راسک). هنگ روستایی در دهستان مورتان بخش پارود شهرستان راسک استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۷۰۰ نفر ( ۱۵۲خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس هنگ (راسک)

هنگ (زیست شناسی). هَنگ ( به انگلیسی: Legion ) در آرایه شناسی زیستی یک رتبه آرایه شناختی غیراجباری در درون سلسله مراتب آرایه شناسی لینه ای است که پایین تر از رده و بالاتر از هم زادان قرار دارد. هنگ از گروهی راسته های متشابه تشکیل شده است که در رتبه بندی برخی پرندگان و پستانداران کاربرد دارد.
ممکن است هنگ ها در یک بالاهنگ دسته بندی شوند یا خود به زیرهنگ و فروهنگ تقسیم شوند. [ ۱]
عکس هنگ (زیست شناسی)

هنگ (ساز). ساز هنگ، هندپن، پنتام یا هنگ درام، گونه ای ساز کوبه ای در طبقه ی خودصداها است، که برای نخستین بار در سال ۲۰۰۰ ( میلادی ) به دست یک خانم و آقای آلمانی به نام های فلیکس رونِر و سابینا شِرر در شهر برن در کشور سوئیس ساخته شد. سازندگان نامِ «هنگ» را روی این ساز گذاشته اند و درباره ی استفاده از نامِ «هنگ درام» در زبان انگلیسی ابراز ناخرسندی کرده اند اما امروزه بیش تر مردم این ساز را با همین نام تجاری می شناسند.
هنگ نوعی ساز است که در دستهٔ سازهای خودصدا تقسیم بندی می شود یا به طور واضح تر ساز هنگ درام یک ساز کوبه ای و ملودیک می باشد. اسم کمپانی اصلی تولید کنندهٔ این ساز PANArt Hangbau AG است. [ ۱] این شرکت همچنان تولیدات خاصی به غیر از هنگ درام در برنامه کاری خود دارد.
گفته می شود قبل از ابداع ساز هنگ درام، سازهای دیگری به نام SteelPan با بدنه کاملاً فلزی و ساختار ابتدایی حدود ۱۷۰۰ میلادی در آفریقا و آمریکای جنوبی و بعد از آن از گالن های فلزی ( گالن هایی با ظرفیت ۵۵ گالن ) خالی ساخته شده که در جشن ها و مراسم طرفداران پر و پا قرصی داشته است و به نوازندگان آن ” پن ایست ” ( Panists ) گفته می شود.
ساز هنگ از دو قسمت کاملاً جداگانه فلزی ساخته شده. قوس بالایی و پایینی. قوسِ بالایی که نت ها بر روی این قوس چیده شده و به آن «طرفِ دینگ» ( Ding Side ) گفته می شود. طرف دیگر قوس زیرین می باشد که دارای یک سوراخ بزرگ در مرکز آن است، این قسمت را گو ( Gu Side ) می نامند.
نت اصلی ساز هنگ درام یا «دینگ»، پایین ترین نت از نظر اکتاو صدایی یا به عبارتی بم ترین صدا را تولید می کند؛ که معمولاً ارتباطی با ساختار گام یا همان Scale ( ساختار نت ها ) ندارد؛ و دیده شده است که با مجموعه نت های ثابت برای دو ساز مختلف، دینگ با نت متفاوتی ساخته می شود. در روش نوشتاری نت ها، نت دینگ با یک علامت از باقی نت ها جدا می شود. مثلاً
D / A C D E F G A
این مثال نشان می دهد که، نت اصلی یا همان دینگ شامل نت D یا در فارسی «ر» RE می باشد.
هر نت بر روی ساز هنگ درام دارای فضای مشخصی است که به آن Tone Field هم گفته می شود. معمولاً به فرم دایره یا بیضی ست. تحقیقات جدید در زمینهٔ فرم نت ها این را نشان می دهد که فرم بیضی برای Tone Field نت های هنگ درام، نتیجه بهتری در زمینه انتشار، حجم و پایداری صدا ی هنگ درام ایجاد می کند. همچنین امکان بیشتری در ایجاد افکت های صوتی را فراهم می کند؛ که در این موارد بیشتر توضیح خواهیم داد. به دست آوردن اندازه صحیح تن فیلدها برای ایجاد آن روی بدنه ساز بسیار دقیق و حساس است و هر سانتی متر از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
عکس هنگ (ساز)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

هنگ

مترادف ها

regiment (اسم)
خیل، هنگ، گروه بسیار

legion (اسم)
گروه، لژیون، هنگ، سپاه رومی

فارسی به عربی

جحفل

پیشنهاد کاربران

در زبان کوردی به معنی زنبور عسل می آید.
هنگ واژه ایست پارسی. هنگ یکی از یگان های راهکنشی است که معمولاً از دو یا چند گردان تشکیل می شود و به کسیکه آنرا فرماندهی میکند سرهنگ یا سرتیپ میگویند. در انگلیسی به آن Regiment میگویند. شمارِ سربازانِ یک هنگ بسته به کشور دگرگون است.
Regiment is a military unit. . . !
رشته پیامهایی درباره یِ نشانه یِ مصدریِ " - ختَن" :
( برایِ دیدنِ همگیِ پیامها به زیرواژه یِ " ختَن" یا " پیوستگی زبانهای اوستایی و پارسی" از همین تارنما مراجعه کنید. )
پیامِ شماره 1:
ریشه هایِ اوستاییِ پایان یافته با " - َ نگ : ang - " دارایِ کُنونه یِ انجامیده به " - َ نجَ:ənǰa/anǰa" و صفت مفعولی - گذشته انجامیده به " - ختَ:xta - " بوده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

1 - ریشه " هَنگ:hang" دارایِ کُنونه یِ " هَنجَ:hanǰa" و صفت مفعولی - گذشته یِ " هَختَ:haxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی واژه یِ " فرهنگ ( فر. هنگ ) " را داریم که از پیشوند " فر" به همراه ریشه " هنگ" ساخته شده است.
کارواژه یِ " فرهَختن/فرهنجیدن" با بُن کُنونی " فرهنج" را داشته ایم و داریم. ( کارواژه هایِ دیگری همچون : هَختن، آهَختن/آهنجیدن و. . . " هم هستند؛ "هَختن" به ریختِ " هیختن" نیز در زبانِ پارسی امده است. )
2 - ریشه اوستایی " درنگ:drang" دارایِ کُنونه " درنجَ:drənǰa" و صفت مفعولی - گذشته " درختَ:draxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی هم واژه یِ " درنگ" و هم واژه یِ " درنجیدن" را داریم.
3 - اکنون به واژه یِ " ایرنگ:erang" می پردازیم. ما واژگانِ " ایرَنگ، ایرنج، ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داشته ایم. به روشنی، این واژگان ریختاری بمانند 1 و 2 در بالا دارند. پس برپایه گزینه هایِ 1و 2 به شیوه ساختنی درمی یابیم که
"ایرَنگ" ریشه بوده است؛ " ایرَنجَ:eranǰa" کُنونه یا همان بُن کُنونی بوده است که در زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " ایرَنج" درآمده و صفت مفعولی - گذشته یِ آن ( به ریختِ اوستایی ) " ایرَختَ:eraxta" بوده است؛از همین رو، کارواژه یِ " ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کارواژه هایِ دیگری در زبانِ پارسیِ میانه بمانندِ
" آشیختَن" با بُن کُنونیِ " آشینج" ( پیشوندِ " آ " و ریشه " . . . " )
"ویشیختن/ویشینجیدن" با بُن کُنونیِ " ویشینج" ( پیشوندِ " وی" و ریشه " . . . " )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: گُشیختن/گُشینجیدن با بُن کنونی گُشینج )
" پَشیختَن/پَشینجیدن" با بُن کُنونی " پَشینج" ( پیشوندِ " پ" و ریشه " . . . " )
" سَختن/سَنجیدن" با بُنِ کُنونی " سَنج" ( از ریشه " سَنگ" )
" نیهَختن/نیهیختن" با بُن کُنونی " نیهَنج" ( پیشوندِ " نی" و ریشه " هَنگ" ( گزینه 1 در بالا ) )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: نِهَختن/نِهیختن با بُن کنونی نِهَنج )
ریختهایی بمانندِ گزینه هایِ 1 - 3 را دارند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشتها:
رویبرگهای 30 و 31 از نبیگ "فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
ستونهایِ 772 و 1745 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

هنگهنگهنگ
واژهٔ سرهنگ ساخته شده است، که آن در پارسی میانه �sarhang� و در پارسی باستان � - sara - θang*� بوده و همکردی از دو واژه: � - sara*� �سر� و � - θang√� �کشیدن، هنجیدن، آهیختن� لفظاً به معنای �پیش کشنده، پیش برندهٔ لشکر� است. این واژه در زبان های پارسی میانه و سغدی هم به معنای �سردار، سرور، فرمانده، سرهنگ� به کار می رفته است. چنانچه، در سپاه سامانیان و غزنویان سرهنگ سردار و فرمانده فوج را می گفتند. از این رو، از دیر باز �سرهنگ� را ساخته شده از دو واژه: �سر� ( سردار ) �هنگ� ( �سپاه، لشکر�> پارسی میانه: hang �نیرو، زور� ) شمرده اند. چنانچه، فرهنگ �غیاث اللغات� به نقل از فرهنگ و واژه نامه های کهنتر �فرهنگ جهانگیری�، �برهان قاطع�، �فرهنگ رشیدی�، �بحر عجم�، �سرهنگ� را چنین تعریف کرده است: �کوتوال و وجه تسمیه آن که سر به معنی سردار و امیر و هنگ به معنی سپاه�. �فرهنگ آنندراج� نیز در تعریف �سرهنگ� آورده است: �سردار و پیشرو لشکر و سپاه، چه هنگ به معنی سپاه نیز آمده�
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح �هنگ� را سال ۱۳۱۴ فرهنگستان زبان ایران با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش شاهنشاهی ایران، جایگزین اصطلاحات عربی �فوج� و فرانسوی �رژیمان� ( از فرانسوی: r�giment‎ ) کرد. همزمان واژهٔ �سرهنگ� نیز با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش به معنای �فرمانده هنگ� جایگزین درجهٔ �کلنل� ( از فرانسوی: colonel‎ ) شد
منابع.
حسن دوست، محمد ( ۱۳۹۳ ) . فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. جلد سوم: �ر - ق�، ص. ۱۷۰۹−۱۷۱۰ - ۱۷۲۲
قریب، بدرالزمان ( ۱۳۸۳ ) . فرهنگ سُغدی ( سغدی - فارسی - انگلیسی ) . فرهنگان.
غیاث اللغات. تعلیف غیاث الدین محمد بن جلال الدین بن شرف الدین رامپوری ( به سال 1242 هجری قمری ) با حواشی و اضافات، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1337 خرشیدی، جلد دوم، صاد – یا. – ص.
واژگان نظامی مصوب فرهنگستان ایران ( ۱۳۱۴–۱۳۲۰ ) ، فصلنامهٔ �گنجینهٔ اسناد�، زمستان ۱۳۷۳، شمارهٔ ۱۶، ص

فر مگه عربی است که شکوه معنی کنه ، فر اینجا معادل بر است یعنی بالا و هنگ یعنی کشیدن مثل لولهنگ که وسیله کشیدن ابه یا نهنگ که در قدیم به تمساح گفته میشد یهنی به پایین کشنده پس فرهنگ یعنی بر کشنده بالا برنده ،
گروه
پاسخ به رضا
واژه فارسی فرهنگ از دو بخش تشکیل یافته: فر : یعنی شکوه و عظمت ، وقار، دانایی و زیرکی. هنگ : هنجیدن، تراوش، تراویدن.
سغدی هم یکی از زبان های ایرانی است و هیچ ربطی به ترکان زردپوست آسیای میانه ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

ما زبان ترکی نداریم ترکی آمیخته ای از زبان های مردمان دیگر است مانند چینی روسی فرانسوی هندی فارسی عربی باید بدانید که خود واژه ترک یک واژه چینی است و مردمان زردپوست آسیای میانه از خود هیچ چیزی نداشته و زندگی خود را با تازش به مردمان همسایه خود پیش می بردند

فَرهنگ از سه بن فر هن گ تشکیل شده است. فَر واژه ای ترکی به معنای شکوه، درجه عالی و شاهی است. هَن واژه ای سُغدی به معنای اندیشه ( هَندیشه ( داشتن هن ) ) است. گ پسوندی ترکی است که بیشتر بین ازبکان رایج است و نسبت داشتن می دهد. فرهنگ یعنی دارای اندیشه والا که واژه ای ترکی - سغدی است.
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ ( داشتن هن والا ) از تعالیم اصلی شمنیسم ترکان و بعدها مذهب بودایی آنها بوده است. زبان فارسی امروز حاصل پیوندهای دین بودایی سغدیها و ترکها در شهر بودا ( بخارا ) است که حتی پس از اسلام آوردن ترکها، ترکها همچنان زبان دینی فارسی دری را حفظ و گسترش دادند. جهانبینی فارسی ترکی است.

معنای امروزی هنگ = خیل / دسته / گروه/ اجتماع
معنای مترادف آن
سرهنگ = سرگروه
فرهنگ = شکوه و زیبایی گروهی ( شکوه اجتماعی ) آنچه جامعه بدان میبالد
هنجار = مجموعه هنگ = مجموعه سخت شده = مجموعه ساخته شده = منظور قوانین است اینک به ریشه یابی هنگ میپردازیم
...
[مشاهده متن کامل]

هنگ به معنای سخت شده می باشد که در آهنگ ( تصمیم و اراده ) دیده میشه
هر چیزی که سفت و سخت شود کنایه از اراده فولادین دارد - پس سخت شدن یعنی جدی شدن و اراده کردن است => آهنگ یعنی بسیار سخت شده و مصمم یا تصمیم و اراده => هنگ یعنی سفت شده و سرهنگ یعنی سرسخت یا سر گروه ( هر چیزی که گروهی شود شکستنش سخت می شود )
آهن= سرسخت شده از ریشه آهنگ
=> هنگ = دسته = سخت شده = اراده وتصمیم = قوانین
همین هیخت ( تبدیل معنا ) هم در زبان عربی وجود داره مثلا در فعل طعم = مزه / طعام = غذا = طعمه = دام میبینید در هر جا به یه چیز اشاره داره ( مزه به دام رسیده ) در زبان ارایایی هم این دگرش معنایی هم وجود داشته و دارد که باید به ریشه یابی پرداخت و دلایل دگرش معنایی رو از نیاز زبان به افعال بیشتر جویا شد - همه زبان ها به بخش زیادی از واژه ها برای هر موضوعی نیاز دارند که این کنایه ها از یه ریشه به بزرگی زبان کمک میکنه

هنگ را هنج نیز میگفتند وهنج نیز ویژه پارسی است و از عربیگویی نیست -
و فردوسی فرهنگ را فرهنج نیز اورده - ودر پهلوی شهریاریگ را شهریاریج نیز میگفتند که شهریاری است و گوز هندوگ و جوز هندوگ و گوج هندوج میگفتند
همچنین هنگ کشیدن و بیرون اوردن
واژه هِنگ در زبان لری بختیاری به معنی آهنگ و موسیقی است
قوم
هنگ: با کسره "ه" . گیاه دارویی وحشی مشهور به" هنگ بدبو" بیشتر در ولایات هرات، بلخ، تخار و بدخشان افغانستان زرع میگردد. این گیاه بیشتر در کوه ها و تپه های به گونه طبیعی نیز میروید. کشور هندوستان بزرگترین خریدار هنگ افغانستان است.
در زبان لری وکردی به معنی زنبور عسل است. زنبور ، مگس
به حالتی گفته میشود که یک برنامه یا کل سامانه به ورودی ها پاسخ نمیدن

هَنگ - واژه انگلیسی ( hang ) -
معادل فارسیش: قُفل کردن، میخکوب شدن، سَنکوپ کردن، به حالت خلسه فرو رفتن، رد دادن!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس