در زبان کوردی به معنی زنبور عسل می آید.
هنگ واژه ایست پارسی. هنگ یکی از یگان های راهکنشی است که معمولاً از دو یا چند گردان تشکیل می شود و به کسیکه آنرا فرماندهی میکند سرهنگ یا سرتیپ میگویند. در انگلیسی به آن Regiment میگویند. شمارِ سربازانِ یک هنگ بسته به کشور دگرگون است.
Regiment is a military unit. . . !
رشته پیامهایی درباره یِ نشانه یِ مصدریِ " - ختَن" :
( برایِ دیدنِ همگیِ پیامها به زیرواژه یِ " ختَن" یا " پیوستگی زبانهای اوستایی و پارسی" از همین تارنما مراجعه کنید. )
پیامِ شماره 1:
ریشه هایِ اوستاییِ پایان یافته با " - َ نگ : ang - " دارایِ کُنونه یِ انجامیده به " - َ نجَ:ənǰa/anǰa" و صفت مفعولی - گذشته انجامیده به " - ختَ:xta - " بوده اند.
... [مشاهده متن کامل]
1 - ریشه " هَنگ:hang" دارایِ کُنونه یِ " هَنجَ:hanǰa" و صفت مفعولی - گذشته یِ " هَختَ:haxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی واژه یِ " فرهنگ ( فر. هنگ ) " را داریم که از پیشوند " فر" به همراه ریشه " هنگ" ساخته شده است.
کارواژه یِ " فرهَختن/فرهنجیدن" با بُن کُنونی " فرهنج" را داشته ایم و داریم. ( کارواژه هایِ دیگری همچون : هَختن، آهَختن/آهنجیدن و. . . " هم هستند؛ "هَختن" به ریختِ " هیختن" نیز در زبانِ پارسی امده است. )
2 - ریشه اوستایی " درنگ:drang" دارایِ کُنونه " درنجَ:drənǰa" و صفت مفعولی - گذشته " درختَ:draxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی هم واژه یِ " درنگ" و هم واژه یِ " درنجیدن" را داریم.
3 - اکنون به واژه یِ " ایرنگ:erang" می پردازیم. ما واژگانِ " ایرَنگ، ایرنج، ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داشته ایم. به روشنی، این واژگان ریختاری بمانند 1 و 2 در بالا دارند. پس برپایه گزینه هایِ 1و 2 به شیوه ساختنی درمی یابیم که
"ایرَنگ" ریشه بوده است؛ " ایرَنجَ:eranǰa" کُنونه یا همان بُن کُنونی بوده است که در زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " ایرَنج" درآمده و صفت مفعولی - گذشته یِ آن ( به ریختِ اوستایی ) " ایرَختَ:eraxta" بوده است؛از همین رو، کارواژه یِ " ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کارواژه هایِ دیگری در زبانِ پارسیِ میانه بمانندِ
" آشیختَن" با بُن کُنونیِ " آشینج" ( پیشوندِ " آ " و ریشه " . . . " )
"ویشیختن/ویشینجیدن" با بُن کُنونیِ " ویشینج" ( پیشوندِ " وی" و ریشه " . . . " )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: گُشیختن/گُشینجیدن با بُن کنونی گُشینج )
" پَشیختَن/پَشینجیدن" با بُن کُنونی " پَشینج" ( پیشوندِ " پ" و ریشه " . . . " )
" سَختن/سَنجیدن" با بُنِ کُنونی " سَنج" ( از ریشه " سَنگ" )
" نیهَختن/نیهیختن" با بُن کُنونی " نیهَنج" ( پیشوندِ " نی" و ریشه " هَنگ" ( گزینه 1 در بالا ) )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: نِهَختن/نِهیختن با بُن کنونی نِهَنج )
ریختهایی بمانندِ گزینه هایِ 1 - 3 را دارند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشتها:
رویبرگهای 30 و 31 از نبیگ "فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
ستونهایِ 772 و 1745 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )
واژهٔ سرهنگ ساخته شده است، که آن در پارسی میانه �sarhang� و در پارسی باستان � - sara - θang*� بوده و همکردی از دو واژه: � - sara*� �سر� و � - θang√� �کشیدن، هنجیدن، آهیختن� لفظاً به معنای �پیش کشنده، پیش برندهٔ لشکر� است. این واژه در زبان های پارسی میانه و سغدی هم به معنای �سردار، سرور، فرمانده، سرهنگ� به کار می رفته است. چنانچه، در سپاه سامانیان و غزنویان سرهنگ سردار و فرمانده فوج را می گفتند. از این رو، از دیر باز �سرهنگ� را ساخته شده از دو واژه: �سر� ( سردار ) �هنگ� ( �سپاه، لشکر�> پارسی میانه: hang �نیرو، زور� ) شمرده اند. چنانچه، فرهنگ �غیاث اللغات� به نقل از فرهنگ و واژه نامه های کهنتر �فرهنگ جهانگیری�، �برهان قاطع�، �فرهنگ رشیدی�، �بحر عجم�، �سرهنگ� را چنین تعریف کرده است: �کوتوال و وجه تسمیه آن که سر به معنی سردار و امیر و هنگ به معنی سپاه�. �فرهنگ آنندراج� نیز در تعریف �سرهنگ� آورده است: �سردار و پیشرو لشکر و سپاه، چه هنگ به معنی سپاه نیز آمده�
... [مشاهده متن کامل]
اصطلاح �هنگ� را سال ۱۳۱۴ فرهنگستان زبان ایران با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش شاهنشاهی ایران، جایگزین اصطلاحات عربی �فوج� و فرانسوی �رژیمان� ( از فرانسوی: r�giment ) کرد. همزمان واژهٔ �سرهنگ� نیز با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش به معنای �فرمانده هنگ� جایگزین درجهٔ �کلنل� ( از فرانسوی: colonel ) شد
منابع.
حسن دوست، محمد ( ۱۳۹۳ ) . فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. جلد سوم: �ر - ق�، ص. ۱۷۰۹−۱۷۱۰ - ۱۷۲۲
قریب، بدرالزمان ( ۱۳۸۳ ) . فرهنگ سُغدی ( سغدی - فارسی - انگلیسی ) . فرهنگان.
غیاث اللغات. تعلیف غیاث الدین محمد بن جلال الدین بن شرف الدین رامپوری ( به سال 1242 هجری قمری ) با حواشی و اضافات، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1337 خرشیدی، جلد دوم، صاد – یا. – ص.
واژگان نظامی مصوب فرهنگستان ایران ( ۱۳۱۴–۱۳۲۰ ) ، فصلنامهٔ �گنجینهٔ اسناد�، زمستان ۱۳۷۳، شمارهٔ ۱۶، ص
فر مگه عربی است که شکوه معنی کنه ، فر اینجا معادل بر است یعنی بالا و هنگ یعنی کشیدن مثل لولهنگ که وسیله کشیدن ابه یا نهنگ که در قدیم به تمساح گفته میشد یهنی به پایین کشنده پس فرهنگ یعنی بر کشنده بالا برنده ،
گروه
پاسخ به رضا
واژه فارسی فرهنگ از دو بخش تشکیل یافته: فر : یعنی شکوه و عظمت ، وقار، دانایی و زیرکی. هنگ : هنجیدن، تراوش، تراویدن.
سغدی هم یکی از زبان های ایرانی است و هیچ ربطی به ترکان زردپوست آسیای میانه ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
ما زبان ترکی نداریم ترکی آمیخته ای از زبان های مردمان دیگر است مانند چینی روسی فرانسوی هندی فارسی عربی باید بدانید که خود واژه ترک یک واژه چینی است و مردمان زردپوست آسیای میانه از خود هیچ چیزی نداشته و زندگی خود را با تازش به مردمان همسایه خود پیش می بردند
فَرهنگ از سه بن فر هن گ تشکیل شده است. فَر واژه ای ترکی به معنای شکوه، درجه عالی و شاهی است. هَن واژه ای سُغدی به معنای اندیشه ( هَندیشه ( داشتن هن ) ) است. گ پسوندی ترکی است که بیشتر بین ازبکان رایج است و نسبت داشتن می دهد. فرهنگ یعنی دارای اندیشه والا که واژه ای ترکی - سغدی است.
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ ( داشتن هن والا ) از تعالیم اصلی شمنیسم ترکان و بعدها مذهب بودایی آنها بوده است. زبان فارسی امروز حاصل پیوندهای دین بودایی سغدیها و ترکها در شهر بودا ( بخارا ) است که حتی پس از اسلام آوردن ترکها، ترکها همچنان زبان دینی فارسی دری را حفظ و گسترش دادند. جهانبینی فارسی ترکی است.
معنای امروزی هنگ = خیل / دسته / گروه/ اجتماع
معنای مترادف آن
سرهنگ = سرگروه
فرهنگ = شکوه و زیبایی گروهی ( شکوه اجتماعی ) آنچه جامعه بدان میبالد
هنجار = مجموعه هنگ = مجموعه سخت شده = مجموعه ساخته شده = منظور قوانین است اینک به ریشه یابی هنگ میپردازیم
... [مشاهده متن کامل]
هنگ به معنای سخت شده می باشد که در آهنگ ( تصمیم و اراده ) دیده میشه
هر چیزی که سفت و سخت شود کنایه از اراده فولادین دارد - پس سخت شدن یعنی جدی شدن و اراده کردن است => آهنگ یعنی بسیار سخت شده و مصمم یا تصمیم و اراده => هنگ یعنی سفت شده و سرهنگ یعنی سرسخت یا سر گروه ( هر چیزی که گروهی شود شکستنش سخت می شود )
آهن= سرسخت شده از ریشه آهنگ
=> هنگ = دسته = سخت شده = اراده وتصمیم = قوانین
همین هیخت ( تبدیل معنا ) هم در زبان عربی وجود داره مثلا در فعل طعم = مزه / طعام = غذا = طعمه = دام میبینید در هر جا به یه چیز اشاره داره ( مزه به دام رسیده ) در زبان ارایایی هم این دگرش معنایی هم وجود داشته و دارد که باید به ریشه یابی پرداخت و دلایل دگرش معنایی رو از نیاز زبان به افعال بیشتر جویا شد - همه زبان ها به بخش زیادی از واژه ها برای هر موضوعی نیاز دارند که این کنایه ها از یه ریشه به بزرگی زبان کمک میکنه
هنگ را هنج نیز میگفتند وهنج نیز ویژه پارسی است و از عربیگویی نیست -
و فردوسی فرهنگ را فرهنج نیز اورده - ودر پهلوی شهریاریگ را شهریاریج نیز میگفتند که شهریاری است و گوز هندوگ و جوز هندوگ و گوج هندوج میگفتند
همچنین هنگ کشیدن و بیرون اوردن
واژه هِنگ در زبان لری بختیاری به معنی آهنگ و موسیقی است
قوم
هنگ: با کسره "ه" . گیاه دارویی وحشی مشهور به" هنگ بدبو" بیشتر در ولایات هرات، بلخ، تخار و بدخشان افغانستان زرع میگردد. این گیاه بیشتر در کوه ها و تپه های به گونه طبیعی نیز میروید. کشور هندوستان بزرگترین خریدار هنگ افغانستان است.
در زبان لری وکردی به معنی زنبور عسل است. زنبور ، مگس
به حالتی گفته میشود که یک برنامه یا کل سامانه به ورودی ها پاسخ نمیدن
هَنگ - واژه انگلیسی ( hang ) -
معادل فارسیش: قُفل کردن، میخکوب شدن، سَنکوپ کردن، به حالت خلسه فرو رفتن، رد دادن!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)