هندوستان

/hendustAn/

معنی انگلیسی:
india

لغت نامه دهخدا

هندوستان.[ هَِ ] ( اِخ ) هند. هندستان. کشور هند :
خورد خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
پیل آمد از هندوستان ، آورده طوطی بیکران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته.
خاقانی.
از نظاره موی را جانی که هر مویی مرا
طوطی گویاست کز هندوستان آورده ام.
خاقانی.
مدتی از نیل خم آسمان
نیل گری کرد به هندوستان.
نظامی.
آن شنیدستی که در هندوستان
دید دانایی گروهی دوستان.
مولوی.
رجوع به هند شود.

هندوستان. [ هَِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 46 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

در فرس هخامنشی هیندوش در شاهنامه فردوسی هند ( با فتح اول ) با پرند قافیه آمده است . یکی نامه دارم من از شاه هند نوشته زمشک سیه بر پرند سرزمین هندوستان به شبه قاره ای که امروز شامل دو کشور هند و پاکستان است اطلاق می شود که بصورت دو جمهوری [ هند ] و [ پاکستان ] تقسیم گردیده است. هندوستان به شکل شبه جزیره عظیمی است در جنوب آسیا و بشکل مثلثی است که قاعده آن در شمال دامنه هیمالیا و حدود تبت و راسش سیلان نیز ضمیمه آن است و مساحت آن بالغ بر ۳۹۶٠٠٠٠ کیلومتر مربع و اوضاع جغرافیائی طبیعی آن به شرح زیر است : ۱ - سلسله هیمالیا مانند قوس عظیمی شمال آنرا احاطه کرده . ۲ - شبه جزیره دکن که در حقیقت شبه جزیره هند را تشکیل می دهد . ۳ - جلگه گنگ که بین دو قسمت مزبور قرار گرفته . هندوستان میان ۵ درجه و ۳۵ درجه عرض شمالی واقع شه بنابراین قسمت اعظم آن در منطقه استوائی واقع است . آب و هوای آن در تابستان در شبه جزیره دکن بشدت گرم و مقدار زیادی رطوبت با خود حمل مینماید که با رسیدن به جبال عظیم و مرتفع هیمالیا سرد و منجمد شده و بشکل باران فرو میریزد بطوری که مرطوب ترین نواحی دنیا ناحیه [ چراپوانجی ] در گوشه شمال شرقی هند و دامنه هیمالیا میباشد و مقدار متوسط باران این ناحیه تا ۱۴ متر در سال میرسد . رودهای هندوستان براهماپوترا گنگ گداوری و سند میباشد . امروزه جمهوری هند که قسمت اعظم شبه قاره هندوستان را شامل می شود بطور رسمی بهارات خوانده میشود و ۶۳۹ میلیون نفر سکنه دارد . عضو کشورهای مشترک المنافع انگلیس است و پایتخت آن دهلی نو است . هند از ۲۲ استان و ۹ ناحیه که از طرف حکومت مرکزی اداره میشوند تشکیل شده است . از جمله استانهای نوزده گانه آن بمبئی مدرس پنجاب میسور را می توان نام برد . جمهوری هند از شمال شرقی به برمه و چین از شمال به تبت و نپال و از شمال غربی به پاکستان غربی محدود است . جمهوری بنگلادش شامل قسمتی از زمینهای شمال شرقی هند میباشد . شبه قاره هند در قسمت جنوبی تشکیل شبه جزیره ای را میدهد که بین دریای عمان و خلیج بنگال که هر دو از متفرعات اقیانوس هند است قرار گرفته است . از جمله منابع طبیعی آن معادن میکا منگنز زغال سنگ مس و آهن است . صنایع سنگین هند در جمشید پور ( آهن و فولاد ) بمبئی ( منسوجات ) و کلکته ( محصولات کنفی ) متمرکز است . زندگی اجتماعی مردم هند با وجود کوشش های دولت مرکزی بیشتر بر مدار نظام طبقاتی می چرخد . قدیم ترین تمدن شناخته شده در شبه قاره هند از زمانی در حدود ۴٠٠٠ سال قبل از میلاد می باشد. آریائیها در حدود ۱۵٠٠ ق م . از راه شمال غربی وارد هند شدند و تمدنی برهمنی پدید آوردند که کیش هندویی در بطن آن پدید آمد و سپس در قرن ششم ق م . کیش بودایی و جائینی از آن متفرع شد . نخستین امپراطوری هندویی امپراطوری مائوری بود ( ۱۸۴ ۳۲۵ ق م . ) که بعد از حمله اسکندر در شمال هند تشکیل شد . در قرن سوم ق م . با روی کار آمدن آسوکا کیش بودایی مذهب رسمی مملکت اعلام شد . در قرن یازدهم میلادی نفوذ مسلمانان با حملات محمود غزنوی به هند آغاز شد. اروپائیان در ۱۵۱٠ با گرفتن گو آ به هند رخنه کردند. در قرن هیجدهم که قدرت مهاراتها و سیخها رو به ضعف نهاده بود انگلیسها و فرانسویها مستعمراتی در هند دست و پا کردند. پیروزیهای رابرت کلایو قدرت بریتانیا را در هند بی معارض ساخت . نهضت استقلال طلبانه هندیان با رسیدن گاندی به مقام رهبری کنگره ملی هند اهمیت فوق العاده یافت . تمایل کنگره ملی برای وحدت سراسر هند با مخالفت جامعه اسلامی به رهبری محمد علی جناح روبرو شد و در نتیجه وقتی که هند در ۱۹۴۷ استقلال یافت کنگره ملی هند با بی میلی با تقسیم هند به دو قسمت هندوستان و پاکستان موافقت کرد. هندوستان در ۲۶ ژانویه ۱۹۵٠ جمهوری اعلام شد . جمعیت هندوستان بالغ بر چهارصد و چهل میلیون نفر است و بالغ بر ۱٠۶ زبان مختلف در هندوستان وجود دارد. امروزه زبان رسمی این کشور زبان هندی است . در هندوستان ادیان و مذاهب مختلف نیز رواج دارد که مهمترین آنها دین هندوئی ( شعبه ای از برهمائی ) و بودائی و دین اسلام است . قسمتی از مسلمانان هند را مهاجرین قدیم ایرانی تشکیل داده اند و علاوه بر آن عده ای از ایرانیان هنوز در هندوستان مذهب زردشتی دارند که بنام پارسیان هند معروف هستند . محصولات عمده کشاورزی هند : برنج ذرت ارزن گندم نیشکر ادویه چای پنبه جو کائوچو میباشد

دانشنامه عمومی

هندوستان ( هندی: हिन्दुस्तान، اردو: ہندوستان، Hindustān ) نامی است فارسی برای هند که در معنای گسترده تر برای سرتاسر شبه قاره هند به کار می رفته و بعدها در زبان هندوستانی ( هندی - اردو ) به عنوان یک نام بومی به کار گرفته شد. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
پس از چندپارگی هند، کاربرد این نام در فارسی به عنوان مترادفی برای کشور هند امروزی و در برخی زبان های اروپایی به عنوان نام تاریخی کشور هند ( جمهوری هند ) ادامه پیدا کرد. [ ۴] [ ۵] [ ۶]
در معنای دوم، هندوستان یک اصطلاح ویژهٔ جغرافیایی در زبان های انگلیسی و هندی است که برای نامیدن سرزمین های جلگه سند و گنگ در شمال هند به کار گرفته می شود. [ ۷] اگرا و دهلی پایتخت های هندوستان بوده اند. بیشتر در دورهٔ گورکانی/تیموری بر حوزهٔ قلمرو آنها هندوستان گفته می شد. [ ۷] [ ۸]
هندوستان یک واژهٔ پارسی است. هند بر گرفته از کلمه سند است و «ستان» یا «استان» یا «استت» معنی ناحیه و سرزمین می دهد. [ ۹] فارسی باستان Hinduš. زبان اوستایی suffix - stān ( cognate to Sanskrit "sthān", = "place" ) [ ۱۰]
امروزه در پاکستان و ایران و افغانستان و بعضی جمهوری های شوروی سابق، به جمهوری هند هندوستان هم گفته می شود.
حکومت هند جمهوری فدرال است که هر کدام از ۲۵ ایالت آن مجلس مقننه خود را دارد.
پارلمان فدرال دارای دو مجلس است. یکی شورای ایالات ( راجیاسابها ) با ۲۵۰ عضو که ۱۲ نفر منتصب رئیس جمهور و ۲۳۸ نفر منتخب مجالس ایالات هستند.
یک سوم این شورا هر دو سال بازنشسته می شوند. مجلس دیگر پارلمان مجلس خلق است که ۵۴۲ عضو آن برای دوره ای پنج ساله با رأی تمامی افراد بالغ انتخاب می گردند و ۲ عضو که انتصاب می شوند.
رئیس جمهور را که دوره ریاستش پنج سال است هیئت انتخاباتی متشکل از پارلمان فدرال و مجالس ایالات برمی گزیند.
رئیس جمهور، نخست وزیر - که از پشتیبانی اکثریت مجلس برخوردار است - و شورای وزیرانی را انتصاب می کند که هر دو به مجلس پاسخگو هستند.
احزاب مهم سیاسی عبارتند از:
حزب کنگره ( I ) • جاناتادال ( حزب خلق ) • حزب بهاراتیا جاناتا ( حزب خلق هند؛ هندوی راست گرا ) • حزب کمونیست هند – مارکسیست • حزب کمونیست هند و تعدادی گروه بندیهای منطقه ای.
از نظر تاریخی به دشت گنگ و فلات زیر رشته کوه های هیمالیای غربی و منطقهٔ رود یمنا هندوستان گفته می شده است. [ ۱۱] [ ۱۲] امروزه عبارت هندوستان در سرود ملی و سرودهای نظامی هند برای وطن پرستی به کار می رود.
عکس هندوستانعکس هندوستان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مترادف ها

india (اسم)
هندوستان

فارسی به عربی

هند

پیشنهاد کاربران

هندوستان ؛ هندسه ، اندیسه ، اندیشه ، اندوختن ، . . .
hand ؛ اَند ، اندازه ، هندسه ، اندیسه ، اندیشه ، اندوختن و. . .
اندیشه ؛ اندیسه ، هندیسه ، هندسه ، هندوستان ، هِند ، هَند ، hand
درک بهتر این مفهوم در متن تحلیل شده زیر تبیین شده است ؛
...
[مشاهده متن کامل]

فلسفه ی پیدایش و ایجاد این کلمه در فرهنگ واژگان و دریای لغات از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در متن زیر از تمام زوایا بررسی و تحلیل و تبیین شده است ؛
هندسه ؛ کلیدواژه ی هندسه با ریخت هِندیسه به معنی اَندیزْ نمودن و دیز نمودن و دیزاین نمودن به معنی علم به هم رساندن و به هم جور کردن چیزها می باشد.
روند تغییر ریخت کلمه ی هندسه به صورت هِندیسه قابل تبدیل به کلمه ی اندیشه می باشد.
منشعب از کلماتی مثل اندازه ، اندیشه ، اندوختن که دارای ریشه ی ثلاثی ( ن د ز ) می باشد.
بن واژه ی ریشه ثلاثی کلمه ی اندازه دو حرف ( د ز ) می باشد.
ریشه ی کلمه ی هندسه دو حرف ( د س ) می باشد
کلمه ی دِسه با ریخت دِزه به معنی دوز شدن و دیز شدن چیزها و رسیدن آنها به همدیگر با عمل دیزاین نمودن می باشد.
اندازه ؛ با توجه به وجود حرف مصوت تعالی بخش ( آ ) با ذات آوایی تعالی گونه ای که در مفهوم کلمات ایجاد می کند در میان ساختمان کلمه ی اندازه مرتبط با کلمه ی دوز شدن و دیزاین به معنی مقدار و میزان فاصله ها یا مقدار جدا بودن یا مقدار لقّی.
ولی در کلمه ی دوز و دیز و دیزاین مفهوم مقدار به هم رسیدن و مرتبط شدن و متصل شدن و جور کردن چیزها به همدیگر با توجه به وجود مصوت حرف ( ی ) در میان ساختمان این کلمه می باشد.
دوز ؛ دوخته شدن ، به هم دیز شدن مثل دوز شدن مهره ها در بازی دوز دوز . مصوت ( او ) در کلمه ی دوز نماد وجود یک جریان فعال و نماد وجود یک عمل جاری در مفهوم این کلمه می باشد مانند رود سود صعود فرود اوج موج و. . .
در قانون مُصَوِّت ها دو کلمه ی داز و دیز دو مفهوم از هم باز بودن و به هم وصل بودن و به هم رسیدن یا زیاد و کم بودن فاصله معنی می دهد.
مثل دو کلمه ی قال و قیل که مفهوم کلمه ی قال اشاره به مقدار زیاد صدا و کلمه ی قیل اشاره به مقدار کم صدا دارد.
عینیت و انطباق کلمه ی قال با مدل صدور آوای این کلمه به گونه ای است که هنگام صدور آوا دهان همانند یک شیپور، صدا به تعالی و به اوج می رساند ولی در مورد کلمه ی قیل مدل صدور آوا به صورت طبیعی به گونه ای است که صدا دارای قدرت و شدت کمتری از صوت می باشد.
در واقع قانون مصوت ها در کلمات زیادی در ابعاد کاربردی مختلف قابل مشاهده و اعمال شدن است
مثل کلمه ی زیک و زاک یا قیل و قال یا زیپ زاپ یا بیر بار یا بارود با ریخت باروت و برید یا داز و دیز و. . .
بر همین مبنا تفاوت دو کلمه ی اندازه و اندیشه در مورد کلمه ی اندازه اشاره به مقدار پراکنده بودن و جدا بودن و در مورد کلمه ی اندیشه اشاره به مقدار مجتمع بودن و جور شدن چیزها و به هم مرتبط کردن مفاهیم مفهوم می رساند.
یعنی کلمه ی اندیشه با معنی تفکر در واقع علم جور شدن و مرتبط کردن و به هم رساندن مفاهیم به یکدیگر می باشد .
فلسفه ی کلمه ی اندیشیدن این مفهوم را به ما می رساند که اندیشیدن با مفهوم جور شدن منجر به اندوختن می شود.
پس با این تفاسیر مفهوم کلمه ی هندسه به معنی علم به هم جور نمودن چیزها می باشد و مفهوم کلمه ی اندازه علم مقدار فاصله ها می باشد.
و مفهوم کلمه ی اندیشه به معنی تفکر جهت اندوختن می باشد.
چنانچه بخواهیم روند جریان سیال مفاهیم مشترک در آبراه حروف برای ایجاد کلمات با ریشه ی کلمه ی اندازه و اندیشه را دنبال کنیم به کلمات بسیار زیادی خواهیم رسید که مفهوم جور شدن و مقدار فاصله و فصل و وصل چیزها به همدیگر در همه ی این کلمات وجود دارد مثل ؛
( دست دوست داس دسیسه دَیّوس دیزی دوز دِز دِژ دزد و. . . )
داس ؛ فلسفه ی وجودی کلمه ی داس جهت نامگذاری برای این ابزار دروگری بر مبنای جدا نمودن ساقه از ریشه می باشد
همچنین فلسفه ی کلمه ی دسیسه و دیاثت به عنوان یک عمل زشت از جهت تفرقه افکنی و جدایی اندازی بین افراد می باشد.
اما در مورد کلمه ی دیز در ساختمان کلمه ی دیزاین بر مبنای به هم رساندن و جور نمودن چیزها به یکدیگر می باشد.
با تفاسیری که ذکر شد در یک تعریف خلاصه از علم هندسه اگر بخواهیم از کلمات با بار موازی یک تعریف برای کلمه ی هندسه داشته باشیم علم هندسه علم اتحاد و متحد نمودن و زیب نمودن و زیبایی آفریدن می باشد. و اگر هم از طریق یک کلمه ی هم خانواده با کلمه ی هندسه یک تعریف خیلی خلاصه تر بگوییم علم هندسه یعنی علم اندیشه به معنی علم دسته نمودن مفاهیم.
همچنین در پایان مطلب کلمه ی هند که نام کشور هندوستان مرتبط با کلمه ی هندسه می باشد و کلمه ی هَند با نگارش hand به معنی دست دقیقاً مرتبط با کلمه ی دست که به عنوان عضوی از اعضای وجودی ما با کاربری داز نمودن و دوز کردن و دیز نمودن و دیزاین کردن می باشد.
یعنی اگر بخواهیم از ترکیب تمام کلمات هَند هِند هندسه هندوستان اندازه داز دوز دیزاین دست دوست یک کلمه ی ترکیبی کامل ایجاد کنیم که تمام این کلمات در اون وجود داشته باشد کلمه ی هندست یک کلمه ی کامل می باشد.
لازم به ذکر می باشد از زاویه ی قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در ابعاد کاربردی مختلف به دلیل محل و نقطه ی مشترک صدور آوای حروف ، حرف ( ه ) قابل تبدیل به حرف ( آ ) می باشد.
یعنی حتی کلمه ی اَند با نگارش and با ترجمه و بر گردان این کلمه به زبان فارسی به معنی ( وَ ) به عنوان یک حرف و کلمه ی ربطی باعث به هم مرتبط کردن دو بخش در یک جمله قابل مشاهده و رایج در مکالمات و نگارش ها است.
در زبان و لهجه و فرهنگ تات های خراسان شمالی دیز یعنی میزان یعنی همه چی روی ردیف و روال خود قرار داشتن و درست بودن یعنی مناسب یعنی همه جوره تنظیم.
دیز و دیزی در غذاها و پخت و پز یک کهن واژه و یک کلیدواژه قدیمی است که به زمانه ما نیز رسیده و در زبان های مختلف در موقعیت های کاربردی مختلف در حال استفاده می باشد.
رد این کلمه رو در زبان انگلیسی هم میشه یافت مثل کلمه دیزاین که به مفهوم طراحی ترجمه شده است.
مثلاً چراغ قوه رو وقتی به سمتی که نیاز باشه تمرکز بیشتری باشه به طرف گفته می شود دیز بنداز یعنی میزان و تنظیم نگه دار.
یا وقتی غذا همه چیش روبراه باشه گفته می شود همه چیش دیزه.
بازی دوز هم وقتی سه تا مهره باهم هم ردیف می شوند اصطلاحاً می گن دوز شد.
شبدیز هم اینجا یعنی هم ردیف رنگ شب شدن یعنی مانند شب یعنی اسب مشکی.
دست ؛ این کلیدواژه ی حکیمانه از اون دست کلماتی است که پیشوند بسیاری از کلمات دیگر است.
و در ابعاد و زوایای مختلف معنا و مفهوم ایجاد می کند و دارای کاربری های مختلف در جایگاه های کاربردی مختلف می باشد.
کلمات هم خانواده و هم ریشه با کلمه ی دوست عبارتند از ؛
( دست دوست است تِست تُست تِز دوز دیزاین دیزی اندازه دزد دستگاه )
از یک زاویه معنا و مفهوم اصلی ساختمان کلمه ی دست از است و هست و هستی آفرینی شکل گرفته است.
در واقع دست به عنوان عضوی از اعضای بدن نمادی از هستی آفرینی و خلاقیت و درک نمودن و فهمیدن و طرح و نقشه می باشد که هر تِز و طرحی را می توان با این عضو به منسه ی ظهور رساند و خلق کرد.
برای اینکه معنا و مفهوم این کلمه را از صندوقچه ی این کلمه بیرون بکشیم افزونه ی حرف ( د ) در ابتدای این کلمه از زاویه ی قانون و قواعد ایجاد کلمات و نزدیکی محل صدور آوای بعضی از حروف به همدیگر از ابزارهای کلامی قرار گرفته در دهان قابل تبدیل به حرف ( ت ) می باشد.
یعنی دست عضوی از اعضای بدن است که برای تِست کردن برای تُست شدن یعنی پخته شدن و فهمیدن برای دیزاین کردن و دیز کردن دارای کاربرد می باشد.
یعنی در فلسفه ی دوستی و رفاقت و دوست داشتن بر مبنای تِست شدن و تِست کردن است که دوستی و دوست شدن ایجاد می گردد.
این مطلب همیشه در سخنان عرفای ما هست که اگر خداوند بنده ای را دوست داشته باشد و ببیند او هم خدا را دوست دارد و برای اینکه ببیند بنده اش چقدر و تا کجا در پای کار دوستی برقرار است او را امتحان می کند.
و از یک زاویه ی دیگر مفهومی که کلمه ی دست ایجاد می کند مرتبط با کلمه ی دیزاین و دوز کردن به معنی طراحی و میزان کردن می باشد که در این رابطه کلمه ی دستگاه که واحد شمارش بسیاری از ماشین آلات در صنایع و ساختمان ها می باشد از مفهوم دیزاین و دوز شدن به معنی طراحی و تنظیم و میزان نمودن دارای بار معنایی می باشد.
کلمه ی دوز که در بازی دوز در قدیم الایام خیلی رایج بود وقتی سه تا مهره باهم در یک ردیف قرار می گرفت اصطلاح دوز شدن به کار برده می شد.
همچنین در شغل خیاطی این کلمه در اصطلاح دوخت و دوز مفهوم دیزاین و طراحی یک کلمه ی رایجی می باشد. به گونه ای که حتی کلمه ی اندازه نیز از کلمه ی دوز و دیزاین و دست منشعب شده است. یعنی دوخت و دوز به معنی دوز شدن دو سر پارچه به همدیگر.
به عنوان مثال در دیزاین داخلی منازل طوری هست که رنگ پرده و مبل و فرش باید به گونه ای باشد که رنگ بندی آنها دیز هم باشند و تناسب رنگ ها رعایت شده باشد.
کلمه و اصطلاح تِز دادن نیز منشعب از کلمه ی دست و دوز و دیز و دیزاین به معنی طرحی را ارائه دادن دارای مفهوم می باشد.
در فرهنگ و زبان و لهجه ی تات های خراسان شمالی نیز کلمه ی دیز یعنی میزان یعنی همه چی به هم جور بودن و روی ردیف و روال و درست بودن یعنی مناسب یعنی همه جوره تنظیم. دیز و دیزی یک کهن واژه و یک کلیدواژه قدیمی است. رد این کلمه رو در زبان انگلیسی هم میشه یافت مثل کلمه دیزاین که به مفهوم طراحی ترجمه شده است. مثلاً چراغ قوه رو وقتی به سمتی که نیاز باشه تمرکز بیشتری باشه به طرف می گویند دیز بنداز. در غذای دیزی نیز وقتی غذا همه چیش روبرا باشه و خوب تُست شده باشد یا پخته شده باشد اصطلاحاً گفته می شود همه چیش دیزه. شبدیز هم که نامی برای اسب های مشکی در فرهنگ ما ایرانی ها می باشد به طرح رنگ بدن اسب که مانند طرح رنگ شب باشد گفته می شود یعنی رنگ اسب هم ردیف رنگ شب شدن یعنی مانند شب یعنی اسب مشکی.
حتی کلمه ی دزد نیز مرتبط با کلمه ی دست و دیزاین به معنی طراح و نقشه کش که با یک نقشه قبلی و دیزاین شده این عمل ربودن و جدا نمودن مال از کسی تحت عنوان دزدی را انجام می دهد.
در صنعت نیز اصطلاح دوزینگ پمپ نیز وجود دارد که این نوع از پمپ ها یک جریان با دوز کم یعنی یک جریان با یک حجم دیز شده و دیزاین شده را پمپاژ می کند.

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
هندوان. [ هَِ ] ( اِخ ) در زبان پهلوی هندوکان به معنی هندوستان به کار رفته است. ( حاشیه برهان چ معین ) . از: هندو الف و نون نسبت. جای هندو. سرزمین هندو. هندوستان

منبع. لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

هندوستانهندوستانهندوستانهندوستان
Curryland
واژه �هند� ( و همچنین صورت های آن در زبان های غربی ازجمله India در انگلیسی ) برگرفته از زبان فارسی باستان است که به جای واژه سانسکریت �سیندو� ( Sindhu ) به کار می رفته و نام رودخانه سند بوده است. همچنین واژه �هندوستان� که به عنوان نام کامل این سرزمین در اغلب کشورها از جمله خود هند رواج دارد واژه ای فارسی به معنی �سرزمین هندوها� است. �
...
[مشاهده متن کامل]

هندوستان یک واژهٔ پارسی است. هند بر گرفته از کلمه سند است و �ستان� یا �استان� یا �استت� معنی ناحیه و سرزمین می دهد. Old Persian Hinduš. زبان اوستایی suffix - stān ( cognate to Sanskrit "sthān", = "place" ) امروزه در پاکستان و ایران و افغانستان و بعضی جمهوری های شوروی سابق، به جمهوری هند هندوستان هم گفته می شود.
منابع ها. https://www. britannica. com/place/Hindustan - historical - area - Asia
https://www. thefreedictionary. com/Hindustan
( Lipner 1998، صص. 7–8 )
https://www. theguardian. com/notesandqueries/query/0, 5753, - 21211, 00. html

هندوستان =عاشقان مرغ
نمی دونم چی میشه یکی بگه
هندوستان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "هندوستان " می نویسد : ( ( هندوستان در پهلوی، در ریخت هندوگان hindūgān نیز به کار رفته است. ) )
( ( ستوده ز هندوستان تا به چین
میان بتان در، چو روشن نگین ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴٠۴. )
- هندسان ؛ هندوستان :
گر ز جود تو نسیمی بگذرد بر زنگبار
ور ز خشم تو سمومی بروزد بر هندسان.
فرخی.
هندوستان یعنی کسانی که هن یا ( hen ) که در زبان انگلیسی مرغ میشود را دوست میدارند ، علاقمندان به مرغ، عاشقان مرغ
میتونه این هم باشه
indiouden
به معناییکی از اقوام هندی