♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #pyramid به معنای یک چندوجهی با وجه های جانبیِ سه گوش که به شکلِ شیب دار بالا رفته و دارای رأسِ مشترک هستند؛ هرم
ا↙️
#دیماس ( dimās ) 👈 دیم ( رویه، وجه، رخساره ) اس ( ستاکِ برگرفته از ریشه ی نیاایرانیِ - as به معنای تیز، نوک تیز، سنگ )
... [مشاهده متن کامل]
( هم ریشه ها را پایینِ صفحه ببینید. )
🔺 نکته:
برای فهمِ بهترِ واژه ی دیماس آن را به صورتِ چندوجهیِ با وجه های ( دیم های ) جانبیِ نوک تیز مجسم کنید.
یا:
#کژدیم ( kazhdim ) 👈 کژ ( ناراست ) دیم ( رویه، وجه، رخساره )
🔺نکته:
برای فهمِ واژه ی کژدیم آن را به صورتِ چندوجهی با وجه های ( دیم های ) جانبیِ کج یا ناراست در ذهن تجسم کنید.
▪️مثال:
۱ - دیماسِ ( هرمِ ) جیزه بزرگ ترین دیماسِ مصر است که زاویه ی وجه های جانبیِ آن با زمین ۵۱ درجه است.
۲ - گروهی از بندبازها با ایستادن بر روی شانه های همدیگر یک دیماس ( هرم ) با ارتفاع ده متر ساختند و مردم نیز چند دقیقه برایشان کف زدند.
۳ - قاعده ی دیماس می تواند هر چندضلعی ای که می خواهد باشد ولی وجه های جانبیِ دیماس باید حتماً مثلث باشند.
🔺 توجه:
🔹 #pyramidal
or: #pyramidic
or: #pyramidate
🔹 #دیماسی
یا: #دیماس گون
▪️مثال:
۱ - شکلِ دیماسیِ ( هرمیِ ) درخت باعث می شد گردشگران از دور آن را با درختِ کاج اشتباه بگیرند.
۲ - قله ی دیماس گونِ ( هرمی شکل ) دماوند از صدکیلومتریِ آن مانندِ الماسی سپید در زمستان سر به آسمان کشیده است.
🔸 #pyrsmidalis دانش واژه ی زیست شناسی و جانورشناسی
🔸 #دیماسین
🔹 #pyramidalist هرم شناس
or: #pyramidologist
🔹 #دیماس شناس
🔸 #bipyramidal
🔸 #دودیماسی ( دودیماسی )
▪️مثال:
پژوهشِ دیسه شناختی نشان داد که شکل های گوناگونِ آن بلور سه تا هستند: کره ای، کاب دیس ( مکعبی شکل ) و دودیماسی ( دوهرمی )
🔹 #extrapyramidal خارجِ هرمی، دانش واژه ی پزشکی، زیست شناسی
🔹 #زتردیماسی ( زُتَردیماسی )
یا: #برون دیماسی ( بُرون دیماسی )
🔺 نکته:
برای دیدنِ توضیحِ پیشوندِ زُتَر بروید به: #پیشوندستان .
🔸 #to_pyramid به شکلِ هرم ساختن
🔸 #دیماستن
یا: #دیماسیدن
🔺 نکته:
ستاکِ حالِ دیماستَن می شود: دیماس . ( بسنجید با: ریستن ( ریسیدن ) —� ریس . )
🔹 #pyramidally
🔹 #دیماسی وار
یا: #دیماسیانه
🔸 #pyramidoid
or: #pyramoid
🔸 #دیماس سان
یا: #دیماس وار
🔹 هم ریشه های دیگرِ جزءِ دومِ دیماس در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 آسمان ➖ - asan
فارسی باستان 👈 سنگ ➖ - asan
فارسی میانه 👈 آسمان ➖ asmān
بلخی 👈 صخره، سنگ ➖ asagge
آسی 👈 سنگِ بلور، کوارتز ➖ z�nqa
فارسی 👈 آسمان، سنگ، سنگک ( تگرگ )
سانسکریت 👈 لبه، گوشه، انتها ➖ - acri
سانسکریت 👈 لبه، انتهای چیزی ➖ asrih
یونانی 👈 در انتها، در بالاترین نقطه ➖ akros
یونانی 👈 قله، ستیغ ➖ akme
لاتینی 👈 تیز، تلخ ➖ acer
ولزی 👈 گوشه، لبه، مرز، انتها ➖ ochr
آلمانی 👈 گوشه ➖ eck
پورواهندواروپایی 👈 تیز ، نوکدار، سنگ ➖ - ak
🔺نکته:
برای دیدنِ فعل هایی دیگر از این ریشه بروید به:
#to_become_acute , #to_finish , #to_finalize
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی
هرم: بسیار پیر شدن
( ( گرو را هرم دست خدمت ببست
ترا بر کرم همچنان دست هست ) )
اگر او آن قدر پیر شد که دیگر نمی توانست خدمتی انجام دهد، ولی از تو هنوز بزرگی و کریمی برمی آید.
پیر
گویش تهرانی هُرم
حرارت، گرمی، تابش، تابش گرما
در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن
ahrāftan، ahrām
واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است!
( ( گرچه واژه "هرم" برگرفته شده از: اسطوره یونان"هِرمِس" هم هست و بخاطر تندیس هایی که از او درست می کردند! ) )
... [مشاهده متن کامل]
معنی: بالا رفتن، صعود، ارتقا، پیشرفت، یکه تازی، جولان دادن، پیشرو، پیشگام - رشد، نمو، گُوالِش -
به آرامش رسیدن، آرامیدن -
رحلت، مردن، هجرت کردن، به جهانی دیگر و پسین رفتن
بُن مایه: فرهنگ کوچک زبان پهلوی:
نویسنده: دیوید نیل مکنزی - برگداننده: مهشید میرفخرایی
تتلو
گله سرخه لبایه تویه دمنوشه و اروم می کنه هرمه هوایه تو منو
هرم�حرارت
فرتوت
پیشنهاد من :
� کوهه � ؛ مانند کوه
اشکال هندسی:
circle = دایره
ellipse = بیضی
square = مربع
rectangle = مستطیل
rectangular prism / cuboid = مکعب مستطیل
triangle = مثلث
right triangle / right - angled triangle = مثلث قائم الزاویه
... [مشاهده متن کامل]
scalene triangle = مثلث مختلف الاضلاع
isosceles triangle = مثلث متساوی الساقین
equilateral triangle = مثلث متساوی الاضلاع
rhombus = لوزی
parallelogram = متوازی الاضلاع
trapezium / trapezoid = ذوزنقه
cube = مکعب
cone = مخروط
cylinder = استوانه
prism = منشور
pyramid = هرم
sphere = کُره
polygon = چند ضلعی
regular polygon = چند ضلعی منتظم
pentagon = پنج ضلعی
hexagon = شش ضلعی
heptagon = هفت ضلعی
octagon = هشت ضلعی
nonagon = نه ضلعی
decagon = ده ضلعی
درود بر همه دوستان و به ویژه دوست گرامی ای که واژهٔ زیبای همچکاد را برای هِرَم پیشنهاد داد. نکته ای که می خواستم بگویم این است شاید خود واژه هِرَم از اصلی ایرانی گرفته شده باشد. از این رو چنین می گویم که در پارسی میانه کارواژه ای داریم به نام ‹اهرامیدن/اهرافتن› که به معنای بالا بردن و بلند کردن است. شاید واژه هِرَم هم با این واژه، همریشه باشد.
... [مشاهده متن کامل]
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
هُرم/horm : ( ا. ) ۱ - توده ای از هوای گرم که از چیزی یا جایی منتشر شود: هرم آه فتاب حتی مرغ های دریا. . . را به سایه ی کشتی ها کشانده بود. ( فصیح ) . ۲ - آتش، شعله : مرد سلمانی. . . ته سیگار را با هُرم چراغ روشن کرد. ( گلاب دره ای )
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
انتشارات سخن
هُرم/ horm ( ا. ) : بُخار
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
تالیف: محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
هُرم / Horn : ( ا. ) بخار
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف: محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
هُرم/Horm : بُخار
مانند: ( ( من که پرنده نیستم. چگونه است بس، که دارم خشکنایی خود را در هُرم وامی هلم؟ دارم ترم می شوم. برف و آفتاب. دارم آب می شوم . آب می شوم. چه نیرویی! ) )
کلیدر
محمود دولت آبادی
سه تیغ=ستیغ= هِرَم
پیشنهاد میکنم از واژه ایرانی پیرامید و پیرامیدونه بهره ببرید
پیرامید=هرم
پیرامیدونه =اهرام
هرم horm ( اِ ) توده ای از هوای گرم که از چیزی یاجایی منتشر شود: آش داغ که هُرم از آن بر می خاست.
فرهنگ سخن ( حسن انوری )
هُرم گرما به زبان تهرانی
هوالعلیم
هُرم : حرارت ؛ گرمی ؛ تَف
هُرمِ هوا : گرمای هوا
هِرَم
گُمان میکنم که هِرَم واژه ای پارسی باشد با فَرنود زیر:
هِرَم دیسه ای اَندازِگانی است که سه بَر یا پَل یا پَهلو دارد
در گویش سمنانی هنوز به شماره ۳ که در گذشته سِرِه بوده و با گُذشت زمان وات"ر" می افتد ، هِره می گویند برای نمونه به سه شنبه : هِره شومبه گفته میشود .
... [مشاهده متن کامل]
با نگرش به شناسانش ( تعریف ) این دیسه ی اندازگانی و واژه ی هِره و پسوند نام ساز "اَم" که در لاتین برای نمونه um میگویند مانند : forum میتوان برآیند گرفت که این واژه پارسی است.
هر چند میتوان با واگویی سه هم واژه ای نو ساخت :
سه اَم ، سِرَم ، سه پَل ، سه وَر . . .
کوهگونه
هُرم، در گویش شهرستان بهاباد به معنای حرارت و گرمی است و مختص گرمای خورشید و آتش ندارد هرم بدن انسان یا سایر حیوانات خونگرم، هرم آب و غیره البته در مثال آب، هرم دارد یعنی آب خیلی کم گرم است به نحوی که از آب ولرم خنک تر است.
کوهوار
واژه هِرم . . . . ریشه ناپیدا
اقای بهرام سین . . . . واژه خوبی برای جایگزینی هِرم پیشنهاد دادید درد و بلایت بخوره توو سره فرهنگستان . . . . . واژه هم چَ یا چُکاد=همچکاد
اما واژه ���هُرم���هرم یا هرمیدن مانند و سونیک تابیدن . . . . . در چم گرما داشتن . . . . تابیدن است و یک واژه پارسی ریشه دار و کهن است و کم و بیش فراموش شده . . . .
... [مشاهده متن کامل]
نیاز به بازگویی است که واژه دگرگون شده ���حرمت ���نیز از همین واژه است گر چه پارسی نویسان چیره دست گذشته انرا به فرنودهای روشنی انرا با حای جیمی نوشته اند . . . . . وقتی یا وختی گفته میشود به حرمت وجودت . . . . . در چمار اینست که :به گرما یا به گرمی وجودت . . . . .
سپاس کوروش هو شیراز ادینه هفتم دیماه 2577پادمنش
هم تارک، همچکاد
از آنجا که تارک ها ( رئوس ) رویه های هرم در یک نقطه به هم می رسند، بنابراین واژه های "هم تارک" یا "همچکاد" برای هرم پیشنهاد می شود.
هرم . [ هُ ] گرمی ، گرمی آتش ، گرمی آفتاب
آسیای صغیر. نک هروم.
بر گرفته از ساینو ایرانیکا بر گردان مهرداد وحدتی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)