که آمد نبرده سواری دلیر
به هرای زرین سیاهی به زیر.
فردوسی.
از فراوان دیدن هرای زر امروزگشت دیده اندر چشم هر بیننده ای زرّ عیار.
فرخی.
سلطان یک سواره گردون به جنگ وی بر چرمه تنگ بندد و هرا برافکند.
خاقانی.
نصرت که دهد به بدسگالت هرا که برافکند خران را.
خاقانی.
ز حد بیستون تا طاق کسرا جنیبتها روان با طوق و هرا.
نظامی.
تکاور ده اسب مرصع فسارهمه زیر هرای گوهرنگار.
نظامی.
به هرا یکی مرکبش درکشیدز سر تا کفل زیر زر ناپدید.
نظامی.
|| آواز مهیب مانند آواز سباع و وحوش. ( برهان ) : ز هرای اسبان و آواز کوس
همی آسمان بر زمین داد بوس.
فردوسی.
نه آوای مرغ و نه هرای ددزمانه زبان بسته از نیک و بد.
فردوسی.
مرا بیدار مانده چشم و گوش و دل که چون یابم به چشم از صبح برقی یا بگوش از وحش هرایی.
ناصرخسرو.
بر در مرقد سلطان هری ز ابلق چرخ مرکب داشته را ناله هرا شنوند.
خاقانی.
هرا. [ هَُ رْ را ] ( اِ ) درخشیدن. || ترس و بیم. ( برهان ). مانند هُرِه دردلهره. ( از حاشیه برهان چ معین ). || آواز مهیب مانند آواز وحوش و سباع در افغانی هورا و هرابه فتح اول. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
نه آوای مرغ و نه هرای دد
زمانه زبان بسته از نیک و بد.
فردوسی.
مرا بیدار مانده چشم و گوش و دل که چون یابم به چشم از صبح برقی یا بگوش از وحش هرایی.
ناصرخسرو.
هرا. [ هَِ ] ( اِ ) فروریختن و آواز و صدای فروریختن. ( برهان ).
هرا. [ هََ ] ( اِخ ) هرات. ( برهان ). رجوع به هرات شود.
هرا. [ هَِ ] ( اِخ ) به عقیده یونانیها ربةالنوع زمین بوده. ( ایران باستان پیرنیا، حاشیه ص 594 ). هرا بزرگترین ربةالنوع های المپی است. وی دختر ارشد کرونوس ورئا و بنابر این خواهر زئوس می باشد که مانند تمام خواهران و برادرانش - بجز زئوس - بوسیله کرونوس بلعیده شد ولی بر اثر حیله های متیس و قدرت زئوس به زندگی بازگشت و در نقطه دوری بوسیله اوسیان و تتیس پرورش یافت. سپس وی به همسری زئوس درآمد و چهار فرزند بوجود آورد. هرا که زن رسمی بزرگترین خدایان بود حمایت زن ها و شوهرها را به عهده داشت و در عین حال به سختگیری و انتقام جویی مشهور بود بطوری که حتی زئوس می بایست فرزندان خود را از دسترس او دور نگهدارد تا از خشم او در امان باشند. وی در مسابقه زیبایی از آفرودیت و آتنا شکست خورد. ( از فرهنگ اساطیر یونان و روم صص 372 - 375 ). این زن در افسانه های یونان کهن شهرت بسزایی دارد. رجوع به مأخذ شود.