[ویکی فقه] جبر متوسط یا کسب، که عقیده ابوالحسن اشعری و عده کثیری از پیروان او (یعنی اشاعره) است.
به نظر ابوالحسن اشعری، فعل انسان منحصراً متعلَّقِ قدرتِ قدیمِ حق تعالی است و قدرت حادث انسان در ایجاد فعل هیچ گونه اثری ندارد.آنها صفت خلاقیت را از اخصّ صفات حق تعالی می شمارند و او را خالق همه اشیا، از جمله اعمال و افعال بندگان، می شناسند و تأکید می کنند که اطلاق خالق بر انسان، به هیچ نحوی، جایز نیست.به نظر ایشان، عاده اللّه بر این جاری شده که در بنده قدرت و اختیاری احداث کند و وقتی مانعی در بین نباشد، فعل مقدور را مقارن با آن قدرت و اراده ایجاد می کند.فعل بنده، احداثاً و ایجاداً، مخلوق خداوند است و در عین حال به توسط بنده کسب می شود.بنده خالق و موجِد فعل خود نیست، بلکه کاسب آن است.مقصود از کسب، صرفاً مقارنه قدرت و اراده حادث با خلق و ایجاد فعلی است که تنها به واسطه قدرت خداوند انجام می پذیرد ).قدرت حادث، مقارن فعل است نه سابق بر آن، و صلاحیت ضدین (مثلاً ایمان و کفر ، طاعت و معصیت یا فعل و ترک ) را ندارد، بلکه یا صلاحیت فعل دارد یا صلاحیت ترک.بدین ترتیب، این عقیده نیز جبر است و مخالفان این گروه حق دارند آن ها را جبری بنامند، منتهی عده ای در برابر جبرِ جهم بن صفوان ، این قسم را جبر متوسط نامیده اند البته در جبر و کسب اشعری تطوری پیدا شد و برخی از استادان کلام اشعری کوشیدند آن را به گونه ای تعدیل کنند.
تعدیل عقیده به جبر متوسط در پیروان اشعری
قاضی ابوبکر باقِلاّنی (متوفی ۴۰۲ یا ۴۰۳) تا حدودی از نظریه اشعری عدول کرد و با قبول این که قدرت حادث انسان، صلاحیت ایجاد ندارد بر این عقیده شد که قدرت خداوند به اصل فعل و قدرت انسان به احوال و اوصاف آن تعلق می گیرد، یعنی به طاعت بودن یا معصیت بودن آن.ابواسحاق محمدبن ابراهیم اسفراینی (متوفی ۴۱۷ یا ۴۱۸) از این نظر هم پایین تر آمد و اجتماع دو مؤثر (خدا و انسان) را بر اثر واحد جایز انگاشت و فعل را متعلَّقِ مجموع دو قدرت، یعنی قدرت قدیم خدا و قدرت حادث انسان، دانست و بدین ترتیب، برای قدرت انسان در ایجاد فعل تأثیری قائل شد.امام الحرمین ابوالمعالی جوینی (متوفی ۴۷۸) از این نظر هم عدول کرد و چنان که مشهور است به تأثیر قدرت حادث در ایجاد فعل معتقد شد به این صورت که قدرت انسان را متعلَّق قدرت قدیم خداوند و فعل انسان را متعلَّق قدرت حادث انسان دانست و وقوع و صدور فعل را از قدرت حادث بر سبیل ایجاب و امتناعِ تخلف معلول از علت انگاشت اما در کتاب الارشاد ، بر خلاف این قول اظهار نظر کرد و نوشت تمام حوادث به قدرت خدای متعال حادث شده است، چه قدرت بندگان به آن تعلق یابد چه قدرت خداوند به تنهایی تعلق گیرد.از مضمون این قول برمی آید که هر مقدوری برای هر قادری، مقدور خدای متعال است و او قادر بر آن و مخترع و منشی ء آن است.غزالی (متوفی ۵۰۵)، که «اقتصاد» را در اعتقاد واجب دانسته، حرکت بنده را نسبت به قدرتش کسب و نسبت به قدرت خدا خلق نامیده و چنین نتیجه گرفته است که حرکت بنده، خلقِ رَبّ است و وصف و کسبِ بنده، و قدرتِ بنده خلقِ ربّ است و وصف بنده ولی کسب بنده نیست. شهرستانی (متوفی ۵۴۸ یا ۵۴۹) نیز به توجیه نظریه جبر و کسب اشعری پرداخت و چنین اظهار کرد که خداوند سنّت خود را بر این جاری ساخته که در پی قدرت حادث یا تحت آن یا با آن، فعل حاصل را تحقق بخشد اما این درصورتی است که بنده آن را اراده کند و بدان رو آورد.بدین ترتیب، طبق توجیه شهرستانی، خداوند در صورتی فعل بنده را ایجاد و محقق می کند که بنده آن را اراده کند، یعنی بنده فعل را اراده می کند و خدا خالق آن فعل، برحسب اراده انسان، است؛ در نتیجه، از شدت و حدّت رأی اشعری کاسته می شود.
به نظر ابوالحسن اشعری، فعل انسان منحصراً متعلَّقِ قدرتِ قدیمِ حق تعالی است و قدرت حادث انسان در ایجاد فعل هیچ گونه اثری ندارد.آنها صفت خلاقیت را از اخصّ صفات حق تعالی می شمارند و او را خالق همه اشیا، از جمله اعمال و افعال بندگان، می شناسند و تأکید می کنند که اطلاق خالق بر انسان، به هیچ نحوی، جایز نیست.به نظر ایشان، عاده اللّه بر این جاری شده که در بنده قدرت و اختیاری احداث کند و وقتی مانعی در بین نباشد، فعل مقدور را مقارن با آن قدرت و اراده ایجاد می کند.فعل بنده، احداثاً و ایجاداً، مخلوق خداوند است و در عین حال به توسط بنده کسب می شود.بنده خالق و موجِد فعل خود نیست، بلکه کاسب آن است.مقصود از کسب، صرفاً مقارنه قدرت و اراده حادث با خلق و ایجاد فعلی است که تنها به واسطه قدرت خداوند انجام می پذیرد ).قدرت حادث، مقارن فعل است نه سابق بر آن، و صلاحیت ضدین (مثلاً ایمان و کفر ، طاعت و معصیت یا فعل و ترک ) را ندارد، بلکه یا صلاحیت فعل دارد یا صلاحیت ترک.بدین ترتیب، این عقیده نیز جبر است و مخالفان این گروه حق دارند آن ها را جبری بنامند، منتهی عده ای در برابر جبرِ جهم بن صفوان ، این قسم را جبر متوسط نامیده اند البته در جبر و کسب اشعری تطوری پیدا شد و برخی از استادان کلام اشعری کوشیدند آن را به گونه ای تعدیل کنند.
تعدیل عقیده به جبر متوسط در پیروان اشعری
قاضی ابوبکر باقِلاّنی (متوفی ۴۰۲ یا ۴۰۳) تا حدودی از نظریه اشعری عدول کرد و با قبول این که قدرت حادث انسان، صلاحیت ایجاد ندارد بر این عقیده شد که قدرت خداوند به اصل فعل و قدرت انسان به احوال و اوصاف آن تعلق می گیرد، یعنی به طاعت بودن یا معصیت بودن آن.ابواسحاق محمدبن ابراهیم اسفراینی (متوفی ۴۱۷ یا ۴۱۸) از این نظر هم پایین تر آمد و اجتماع دو مؤثر (خدا و انسان) را بر اثر واحد جایز انگاشت و فعل را متعلَّقِ مجموع دو قدرت، یعنی قدرت قدیم خدا و قدرت حادث انسان، دانست و بدین ترتیب، برای قدرت انسان در ایجاد فعل تأثیری قائل شد.امام الحرمین ابوالمعالی جوینی (متوفی ۴۷۸) از این نظر هم عدول کرد و چنان که مشهور است به تأثیر قدرت حادث در ایجاد فعل معتقد شد به این صورت که قدرت انسان را متعلَّق قدرت قدیم خداوند و فعل انسان را متعلَّق قدرت حادث انسان دانست و وقوع و صدور فعل را از قدرت حادث بر سبیل ایجاب و امتناعِ تخلف معلول از علت انگاشت اما در کتاب الارشاد ، بر خلاف این قول اظهار نظر کرد و نوشت تمام حوادث به قدرت خدای متعال حادث شده است، چه قدرت بندگان به آن تعلق یابد چه قدرت خداوند به تنهایی تعلق گیرد.از مضمون این قول برمی آید که هر مقدوری برای هر قادری، مقدور خدای متعال است و او قادر بر آن و مخترع و منشی ء آن است.غزالی (متوفی ۵۰۵)، که «اقتصاد» را در اعتقاد واجب دانسته، حرکت بنده را نسبت به قدرتش کسب و نسبت به قدرت خدا خلق نامیده و چنین نتیجه گرفته است که حرکت بنده، خلقِ رَبّ است و وصف و کسبِ بنده، و قدرتِ بنده خلقِ ربّ است و وصف بنده ولی کسب بنده نیست. شهرستانی (متوفی ۵۴۸ یا ۵۴۹) نیز به توجیه نظریه جبر و کسب اشعری پرداخت و چنین اظهار کرد که خداوند سنّت خود را بر این جاری ساخته که در پی قدرت حادث یا تحت آن یا با آن، فعل حاصل را تحقق بخشد اما این درصورتی است که بنده آن را اراده کند و بدان رو آورد.بدین ترتیب، طبق توجیه شهرستانی، خداوند در صورتی فعل بنده را ایجاد و محقق می کند که بنده آن را اراده کند، یعنی بنده فعل را اراده می کند و خدا خالق آن فعل، برحسب اراده انسان، است؛ در نتیجه، از شدت و حدّت رأی اشعری کاسته می شود.
wikifeqh: کسب_اشعری