[ویکی فقه] بسیار مختصر موضوع پژوهشم را برمی نمایم: پژوهش حاضر، درباره متن و راه کار فهم آن است.
این پژوهش دو نگرش را با هم می سنجد:۱. نگرش به متن به مثابه یک مجموعه زبانی بسته که تنها بر اساس سازوکارهای ظهور و دلالت ، فهم می شود و فقیه، بر حسب ظرفیتی که برای متن متصور است، از آن برای صدور فتوی استفاده می کند.۲. نگرشی که از ظاهر لفظ درمی گذرد و به تأمل در آن می پردازد تأمل بر اساس آن که متن، پدیده ای است که در الفاظ، شرایط پیدایش و تعامل با آن، تجربه ای نهفته وجود دارد. آن تجربه نیز فهمی می آفریند که نادیده گرفتن آن، پاره ای از ظرفیت متن را از میان می برد. چنین نگرشی، متن را پدیده می انگارد و فهم آن را متفاوت با فهم متن به مثابه مجموعه ای از ظواهر الفاظ برمی شمرد. این نوشتار، با وارد شدن به دنیای متن، چه این ورود از باب ظهور مداری باشد و چه از باب پدیده انگاری، به صورت توصیفی ـ تحلیلی، ویژگی های نظریه فقهیِ مترتب بر هریک از این دو دیدگاه را برمی رسد و به مقایسه میان آن دو می پردازد.پرده برگرفتن از معانی هر متن، متفاوت با روش رایج، بینش و روش شناسی متفاوتی را می طلبد وگرنه بهره گرفتن از یک روش، برای پرداختن به یک نوع منبع فقهی ـ تشریعی، ناگزیر به تولید یک گونه فقه می انجامد. آنچه مرا برآن داشت تا این موضوع را برگزینم نه دعوت به تعدد فقاهت که از تعدد قرائت های متون دینی برخاسته بلکه روشن ساختن پدیده ای به نام (اختلاف فتاوی) بود. پدیده ای که با وجود یکی بودن موضوع و منبع به سبب روش های مختلف فقها در قرائت متن و یا استفاده آنان از چند روش در استدلال و استنباط ، به وجود آمده است.از آن جا که تغییر روش های قرائت متون، به تغییر در فتاوی می انجامد، اکنون می سزد: بررسی این روش ها، میزان انعطاف متون از آن ها و فایده پایبندی متعصبانه به آن ها یا تساهل در برابر انحرافات روش شناختی که پاره ای را بر آن می دارد در تعامل با متون مختلف، برای آفرینش فقه های گوناگون در موضوعات متنوع، برای هر متن روشی را به کار گیرند. با توجه به آنچه گفتیم، اندیشه و بازنگری در شیوه استدلالمان، امری گریزناپذیر است. بویژه با پیشرفت های فراوان علوم انسانی ، زبان شناسی و روش های قرائت متن که با بحث ما پیوند عمیق دارد.این نوشتار که دو روش پیش گفته را در فهم فقهای بزرگوار ما از متون می سنجد، تنها کوششی است برای مطرح کردن این بحث در چارچوب تطبیقی که با چند نمونه آورده می شود.
متن به مثابه نوشتاری ظهورمند
متن به مثابه پدیده ای زبانی ـ اجتماعی، ظرفیت نهفته ای برای تولید معنی دارد. هر فقیهی در ورود به دنیای متن، برای استنباط، روش و شیوه ای خاص به کار می برد. البته استنباط، با دو مؤلّفه دیگر نیز پیوند دارد:الف. توانایی فقیه برای صید معانیب. قریحه او در به کارگیری ظرفیت نهفته متن.همه اینها برای پاسخ گویی به پرسش هایی است که واقعیت، فراروی او می نهد. البته نه این که قواعدی روش شناختی وجود نداشته باشد که متن را در بافت اجتماعی به کار گیرد بلکه این قواعد به مثابه رشته معنایی نهفته در متن وجود دارد، زیرا متن مجموعه ای زبانی است و سخن گویان آن زبان پیرو آن هستند. پیروی آنان نیز برای تضمین فرآیند استمرار (زبان) در پهنه اجتماع است، امّا این متن به اصوات سازنده الفاظ و کلمات آن قوام می گیرد که آن نیز بر حسب نظام های تفاهم عرفی است. نظام هایی که نباید متن مورد تعامل ، آن ها را از نظر دور داشته باشد، یا به هنگام ساخت و پیرایش این متن، شرایط آن نادیده گرفته شود.
متن به مثابه یک پدیده
تفاوت آشکاری است میان آن که تعامل فقیه با متن، تنها برای شناخت ظهور لغوی آن باشد، یا این که متن را چنان پدیده ای اجتماعی بنگرد. در حالت دوم، متن پدیده ای است اجتماعی که ساختار زبانی گذشته خود را پشت سر می گذارد و به روابط این ساختار با محیط تبادلی افقی اش ( عصر پیدایش متن) و محیط تبادلی عمودی اش (متن در طول زمان) پامی نهد. البته کاربست این نگرش ، اقدامی هیجان انگیز است و خواننده آگاه را بسیار برمی انگیزد. فقیهی با این نگرش، هرگز بر آن نیست که حتی جزئی ساده از این ظرفیت معنایی را واگذارد، زیرا می داند که معنی در متن، از اجزای اندام وار تشکیل شده است. گونه ای که هر گونه خللی در یکی از اجزای معنی، آن را به چیزی مبهم تبدیل می کند و ناقص کردن آن معنی را از افاده مقصود بازمی دارد. همان مقصود و مرادی که برای آن، معنی پدید آمده و بنا شده است تا به دلالت مطابقی ، به چیزی در خارج اشاره کند.
بعد زمانی
...
این پژوهش دو نگرش را با هم می سنجد:۱. نگرش به متن به مثابه یک مجموعه زبانی بسته که تنها بر اساس سازوکارهای ظهور و دلالت ، فهم می شود و فقیه، بر حسب ظرفیتی که برای متن متصور است، از آن برای صدور فتوی استفاده می کند.۲. نگرشی که از ظاهر لفظ درمی گذرد و به تأمل در آن می پردازد تأمل بر اساس آن که متن، پدیده ای است که در الفاظ، شرایط پیدایش و تعامل با آن، تجربه ای نهفته وجود دارد. آن تجربه نیز فهمی می آفریند که نادیده گرفتن آن، پاره ای از ظرفیت متن را از میان می برد. چنین نگرشی، متن را پدیده می انگارد و فهم آن را متفاوت با فهم متن به مثابه مجموعه ای از ظواهر الفاظ برمی شمرد. این نوشتار، با وارد شدن به دنیای متن، چه این ورود از باب ظهور مداری باشد و چه از باب پدیده انگاری، به صورت توصیفی ـ تحلیلی، ویژگی های نظریه فقهیِ مترتب بر هریک از این دو دیدگاه را برمی رسد و به مقایسه میان آن دو می پردازد.پرده برگرفتن از معانی هر متن، متفاوت با روش رایج، بینش و روش شناسی متفاوتی را می طلبد وگرنه بهره گرفتن از یک روش، برای پرداختن به یک نوع منبع فقهی ـ تشریعی، ناگزیر به تولید یک گونه فقه می انجامد. آنچه مرا برآن داشت تا این موضوع را برگزینم نه دعوت به تعدد فقاهت که از تعدد قرائت های متون دینی برخاسته بلکه روشن ساختن پدیده ای به نام (اختلاف فتاوی) بود. پدیده ای که با وجود یکی بودن موضوع و منبع به سبب روش های مختلف فقها در قرائت متن و یا استفاده آنان از چند روش در استدلال و استنباط ، به وجود آمده است.از آن جا که تغییر روش های قرائت متون، به تغییر در فتاوی می انجامد، اکنون می سزد: بررسی این روش ها، میزان انعطاف متون از آن ها و فایده پایبندی متعصبانه به آن ها یا تساهل در برابر انحرافات روش شناختی که پاره ای را بر آن می دارد در تعامل با متون مختلف، برای آفرینش فقه های گوناگون در موضوعات متنوع، برای هر متن روشی را به کار گیرند. با توجه به آنچه گفتیم، اندیشه و بازنگری در شیوه استدلالمان، امری گریزناپذیر است. بویژه با پیشرفت های فراوان علوم انسانی ، زبان شناسی و روش های قرائت متن که با بحث ما پیوند عمیق دارد.این نوشتار که دو روش پیش گفته را در فهم فقهای بزرگوار ما از متون می سنجد، تنها کوششی است برای مطرح کردن این بحث در چارچوب تطبیقی که با چند نمونه آورده می شود.
متن به مثابه نوشتاری ظهورمند
متن به مثابه پدیده ای زبانی ـ اجتماعی، ظرفیت نهفته ای برای تولید معنی دارد. هر فقیهی در ورود به دنیای متن، برای استنباط، روش و شیوه ای خاص به کار می برد. البته استنباط، با دو مؤلّفه دیگر نیز پیوند دارد:الف. توانایی فقیه برای صید معانیب. قریحه او در به کارگیری ظرفیت نهفته متن.همه اینها برای پاسخ گویی به پرسش هایی است که واقعیت، فراروی او می نهد. البته نه این که قواعدی روش شناختی وجود نداشته باشد که متن را در بافت اجتماعی به کار گیرد بلکه این قواعد به مثابه رشته معنایی نهفته در متن وجود دارد، زیرا متن مجموعه ای زبانی است و سخن گویان آن زبان پیرو آن هستند. پیروی آنان نیز برای تضمین فرآیند استمرار (زبان) در پهنه اجتماع است، امّا این متن به اصوات سازنده الفاظ و کلمات آن قوام می گیرد که آن نیز بر حسب نظام های تفاهم عرفی است. نظام هایی که نباید متن مورد تعامل ، آن ها را از نظر دور داشته باشد، یا به هنگام ساخت و پیرایش این متن، شرایط آن نادیده گرفته شود.
متن به مثابه یک پدیده
تفاوت آشکاری است میان آن که تعامل فقیه با متن، تنها برای شناخت ظهور لغوی آن باشد، یا این که متن را چنان پدیده ای اجتماعی بنگرد. در حالت دوم، متن پدیده ای است اجتماعی که ساختار زبانی گذشته خود را پشت سر می گذارد و به روابط این ساختار با محیط تبادلی افقی اش ( عصر پیدایش متن) و محیط تبادلی عمودی اش (متن در طول زمان) پامی نهد. البته کاربست این نگرش ، اقدامی هیجان انگیز است و خواننده آگاه را بسیار برمی انگیزد. فقیهی با این نگرش، هرگز بر آن نیست که حتی جزئی ساده از این ظرفیت معنایی را واگذارد، زیرا می داند که معنی در متن، از اجزای اندام وار تشکیل شده است. گونه ای که هر گونه خللی در یکی از اجزای معنی، آن را به چیزی مبهم تبدیل می کند و ناقص کردن آن معنی را از افاده مقصود بازمی دارد. همان مقصود و مرادی که برای آن، معنی پدید آمده و بنا شده است تا به دلالت مطابقی ، به چیزی در خارج اشاره کند.
بعد زمانی
...
wikifeqh: نظریات_فقهی