[ویکی فقه] ابن عربی ، در میان نظریات و اندیشه های بنیادی خود، دارای بسیاری اندیشه ها، ملاحظات و نظریات توجه انگیز، در بسیاری از زمینه های دیگر است که آن ها را در ۵۶۰ باب فتوحات ، فصوص و بسیاری از نوشته های کوچک تر خود - که متأسفانه بیشتر آن ها هنوز هم منتشر نشده است - پراکنده است .
ابن عربی چنان که خود می گوید - و پیش تر بدان اشاره شد - باورها، نظریات و اندیشه های ویژه خویش را در یکجا گرد نیاورده و عرضه نکرده است .
← علت
از ویژگی های ابن عربی یکی این است که وی به «ظاهر و باطن » شرع، هر دو باور داشته است . با وجود این ، بسیاری کسان در طی قرن ها به این جنبه باورهای او توجه نداشته اند.این نکته را در آن جا می توان روشن تر یافت که می گوید: خدا همه انسان را مخاطب کرده و برای ظاهر او، در برابر باطنش ، یا برعکس ، ویژگی ننهاده است ، اما انگیزه ها بیش تر انسان ها را به شناخت ِ ظواهر احکام شرع ، کشاند و آنان از باطن آن احکام غافل شدند، جز اندکی از مردمان - که همان اهل «طریق الله » اند - که در ظاهر و باطن آن احکام ، بحث کردند و هیچ حکمی را، شرعاً مقرر نکردند، مگر آن که دیدند که آن حکم را پیوندی با باطن ایشان است .با همه احکام شرایع ، بدین گونه روبه رو شدند و خدا را با آن چه ظاهراً و باطناً برای ایشان مقرر کرده است ، پرستیدند.اما در این میان ، گروه سومی پدیدار شدند که هم گمراه شدند و هم گمراه کردند.احکام شریعت را گرفتند و در باطنشان ، آن ها را دگرگون ساختند و هیچ حکمی از شریعت را در ظواهر بر جای ننهادند. این گروه «باطنیان » نام دارند و دارای مذاهب گوناگونند.در این جا ابن عربی به ابو حامد غزالی و کتاب المستظهری او در رد باطنیان اشاره می کند و می گوید: سعادت با اهل ظاهر است که در برابر و نقیض اهل باطنند، اما همه سعادت بهره گروهی است که جمع میان ظاهر و باطن کرده اند.ایشان همان عالمان به خدا و به احکام اویند.سپس ابن عربی می افزاید که او به این اندیشه بوده است که اگر خدا به او عمر دهد، کتاب بزرگی بنویسد و همه مسائل شرع را در آن ، در مواضع ظاهری آن ها، بیان کند و چون آن مسأله شرعی را در ظاهر حکم به تمامی بررسی کرد، در کنار آن ، حکم ِ مسأله را در باطن انسان نیز قرار دهد تا حکم شرع در ظاهر و باطن دیده شود، زیرا اهل ِ «طریق الله »، هر چند همین هدف و مقصد را دارند، اما خداوند به همه ایشان چنان فهمی نداده است که میزان آن حکم را، در باطن خود بشناسند.
ابن عربی ، محمد، ج۱، ص۳۳۴، الفتوحات المکیة، بولاق ، ۱۲۹۳ق .
از سوی دیگر، جای شگفتی نیست که عارفی با ابعاد وجودی و ساختار عاطفی - اندیشه ای ابن عربی ، گاه گاه ادعاهایی یا خودستایی هایی داشته باشد، اما مسلم این است که وی به هیچ روی ادعای پیامبری نداشته است ،
ابن عربی ، محمد، ج۳، ص۴۵۶، الفتوحات المکیة، بولاق ، ۱۲۹۳ق .
...
ابن عربی چنان که خود می گوید - و پیش تر بدان اشاره شد - باورها، نظریات و اندیشه های ویژه خویش را در یکجا گرد نیاورده و عرضه نکرده است .
← علت
از ویژگی های ابن عربی یکی این است که وی به «ظاهر و باطن » شرع، هر دو باور داشته است . با وجود این ، بسیاری کسان در طی قرن ها به این جنبه باورهای او توجه نداشته اند.این نکته را در آن جا می توان روشن تر یافت که می گوید: خدا همه انسان را مخاطب کرده و برای ظاهر او، در برابر باطنش ، یا برعکس ، ویژگی ننهاده است ، اما انگیزه ها بیش تر انسان ها را به شناخت ِ ظواهر احکام شرع ، کشاند و آنان از باطن آن احکام غافل شدند، جز اندکی از مردمان - که همان اهل «طریق الله » اند - که در ظاهر و باطن آن احکام ، بحث کردند و هیچ حکمی را، شرعاً مقرر نکردند، مگر آن که دیدند که آن حکم را پیوندی با باطن ایشان است .با همه احکام شرایع ، بدین گونه روبه رو شدند و خدا را با آن چه ظاهراً و باطناً برای ایشان مقرر کرده است ، پرستیدند.اما در این میان ، گروه سومی پدیدار شدند که هم گمراه شدند و هم گمراه کردند.احکام شریعت را گرفتند و در باطنشان ، آن ها را دگرگون ساختند و هیچ حکمی از شریعت را در ظواهر بر جای ننهادند. این گروه «باطنیان » نام دارند و دارای مذاهب گوناگونند.در این جا ابن عربی به ابو حامد غزالی و کتاب المستظهری او در رد باطنیان اشاره می کند و می گوید: سعادت با اهل ظاهر است که در برابر و نقیض اهل باطنند، اما همه سعادت بهره گروهی است که جمع میان ظاهر و باطن کرده اند.ایشان همان عالمان به خدا و به احکام اویند.سپس ابن عربی می افزاید که او به این اندیشه بوده است که اگر خدا به او عمر دهد، کتاب بزرگی بنویسد و همه مسائل شرع را در آن ، در مواضع ظاهری آن ها، بیان کند و چون آن مسأله شرعی را در ظاهر حکم به تمامی بررسی کرد، در کنار آن ، حکم ِ مسأله را در باطن انسان نیز قرار دهد تا حکم شرع در ظاهر و باطن دیده شود، زیرا اهل ِ «طریق الله »، هر چند همین هدف و مقصد را دارند، اما خداوند به همه ایشان چنان فهمی نداده است که میزان آن حکم را، در باطن خود بشناسند.
ابن عربی ، محمد، ج۱، ص۳۳۴، الفتوحات المکیة، بولاق ، ۱۲۹۳ق .
از سوی دیگر، جای شگفتی نیست که عارفی با ابعاد وجودی و ساختار عاطفی - اندیشه ای ابن عربی ، گاه گاه ادعاهایی یا خودستایی هایی داشته باشد، اما مسلم این است که وی به هیچ روی ادعای پیامبری نداشته است ،
ابن عربی ، محمد، ج۳، ص۴۵۶، الفتوحات المکیة، بولاق ، ۱۲۹۳ق .
...
wikifeqh: آراء_ابن_عربی