نائل

/nA~el/

فرهنگ اسم ها

اسم: نائل (پسر) (عربی) (تلفظ: nā’el) (فارسی: نائل) (انگلیسی: nael)
معنی: ویژگی آن که به موقعیتی دست یافته است یا چیزی را دریافت کرده است
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

نائل. [ ءِ ] ( ع اِ ) ( از «ن ی ل » ) عطیه. ( اقرب الموارد ). نصیب. ( ناظم الاطباء ).

نائل. [ ءِ ] ( ع ص ) ( از «ن ی ل » ) آن که می یابد و حاصل میکند و میرسد به چیزی. ( ناظم الاطباء ). رسنده. یابنده. || رسیده. ( ناظم الاطباء ). دریافته.
- نائل آمدن به ؛ رسیدن به. موفق شدن. دریافتن. به دست آوردن. تحصیل کردن.
- نائل شدن ؛ دریافتن و رسیدن. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) ( از «ن ول » ) عطا. ( مهذب الاسماء ). دهش.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بخشش. ( شمس اللغات ). || ( ص ) عطادهنده. ( مهذب الاسماء ). عطاکننده. ( شمس اللغات ). || ( مص ) نال الرجل نائلا؛ جوانمرد و بسیار عطا گردید آن مرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

نائل. [ءِ ] ( اِخ ) ابن قیس. یکی از سرداران سپاه معاویةبن ابی سفیان در جنگ با علی بن ابیطالب. در حبیب السیر ج 1 ص 545 نام وی در جمع سران سپاه معاویه ذکر شده است.

نائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن مطرف بن رزین بن انس السلمی. از رواة احادیث نبوی است. در المصاحف ص 104. حدیثی از او نقل شده است.

نائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن فروةالعبسی یکی از شجاعان دیار شام به روزگار حکومت مروان و از سرشناسان قوم خویش بود. به سال 122 هَ. ق. هنگام قیام زیدبن علی در عراق ، نائل در کوفه بود و به جنگ زید شتافت. نصربن خزیمه ( از طرفداران زید ) به مقابله او برخاست با هم جنگیدند و هر دو از پای درآمدند. از ( الاعلام زرکلی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - رسیده .۲ - بمقصودرسیده .
بن فروه العبسی یکی از شجاعان دیار شام بروزگار حکومت مروان و از سرشناسان قوم خویش بود بسال ۱۲۲ ق هنگام قیام زید بن علی در عراق نائل در کوفه بود و بجنگ زید شتافت .

پیشنهاد کاربران

نائل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
پریاب paryāb ( پارتی )
نائل :مقصود از آن کسی است که به هدف خود می رسد
بدست آوردن/ دست پیدا کردن/ دست یافتن
رسیده ، موفق شدن

بپرس