موناد

دانشنامه عمومی

موناد (فلسفه). موناد ( انگلیسی: monad ) ، لایبنیتس این واژه را به جواهر بسیطی اطلاق کرده است که اشیاء از ترکیب آنها به وجود می آید. اساس این جواهر یگانه، آگاهی و ادراک است.
لفظ موناد ( مناد ) ( Monade ) ، اصلاً یک لفظ یونانی است، ( Monas ) , ( Monados ) و به معنی وحدت است. افلاطون آن را به مثال ( ایده ) اطلاق کرده است و بعضی افلاطونیان قرن دوازدهم میلادی آن را از این جهت که واحد و بسیط است، به خدا، اطلاق کرده اند.
موناد در فلسفه لایبنیتس عبارت است از جوهر فرد روحانی ای که حد وسط بین جواهر جسمانی و صور عقلی است. جوهر بسیط مونادها از آگاهی برخوردارند و جامع بین وحدت و کثرت هستند. از ویژگی های موناد حالات شعور و حیات و فاعلیت است. فاعلیت موناد دارای دو جنبه داخلی و خارجی است. اشتها از لحاظ خارجی همان نیروی طبیعی است و از لحاظ داخلی، اراده است. [ ۱]
«این مونادها ذرات حقیقی جهان هستند. » مناد گرایی نظریه کسی است که معتقد است جهان مرکب از مونادها است، یعنی مرکب از جوهرهای فردی که تابع یک اصل روحانی درونی وحدت آفرین است.
در نظر لایبنیتس موناد جوهر بسیطی است که اصلاً اجزاء ندارد. چیزی که اصلاً دارای اجزاء نباشد، بسیط مطلق نامیده می شود. موناد را می توان اصل نامادی نیرو دانست.
طبق تفسیر رئالیستی یا از منظر فلسفه طبیعت، موناد ها هر چند غیر مادی اند، ولی حاصل ترکیب آنها جهان عینی مادی خواهد بود و آنها را می توان اجزا یا عناصر این جهان دانست. کانت مایل است که مونادولوژی را به معنای مابعدالطبیعی یا ایده آلیستی تفسیر کند. [ ۲]
«هر چیزی که در حقیقت و ماهیتش بسیط باشد، اجزاء مقوم ندارد. »[ ۳]
جز موناد و ادراک های آن چیزی وجود ندارد، و در نتیجه اشیاء فقط تصورات است، اما اصالت تصور مطلق نیست، برای این که افزون بر صور، جوهرهای روحی هست که پایه و دسته کننده مونادها است، پس آن را مذهب اصالت روحی باید خواند. [ ۴]
عکس موناد (فلسفه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:مونادولوژی

پیشنهاد کاربران

موناد : شاید" مینو " باشد که فارسی است چونکه مانا و ماندنی خواهد بود.
Monas با تلفظ موناز جمع Mona میباشد و در زبان یونانی به معنای واحد ها یا آحاد. واحد های حسابی، هندسی و فیزیکی به ترتیب اعداد به ویژه عدد یک ، نقاط بی بعد هندسی و اتم های دموکریت. مسائل قدیمی از قبیل دو گانگی های " بدن - روان " و تن - جان" و سه گانگی "ماده - روح - روان " هنوز بطور روشن حل نگردیده اند. به عنوان مثال تعریف و نقش یا وظیفه این پدیده ها چیست ؟ آیا به هنگام مرگ بدن به اصطلاح مادی، روح از جدا و قبض میگردد توسط یک موجودی به نام عزرائیل، ملک الموت یا فرشته ی مرگ یا روان از آن جدا میشود و یا جان شیرین از دماغش بیرون می پرد و جهان به اصطلاح مادی و گذرا یا دار فانی را ترک میکند و با عجله بسوی جهان معنوی و جاودانه یا دار باقی می شتابد؟ نفس مجرد یا من چیست و چه نقش و وظیفه ای را عهده دار میباشد؟ هوش، آگاهی و خود آگاهی چیستند و فهم و عقل چه کاره اند؟ احساس و فکر و خیال و تصور چگونه تولید میشوند؟ خاطره چیست، ریشه و علت رویا کدام است ؟ بهر حال خود من معتقدم که واژه یونانی موناز شاید در اصل و ریشه به زبان فارسی بوده به معنای نازِ من و یا موی ناز . به زبان تمثیل همان تار ها، مفاهیم، اعداد، عناصر ساده و تجزیه ناپذیر، فردیت های مستقل بنیادی و متافیزیکی که دنیای فیزیکی از آنها آفریده شد. از دیدگاه لایب نیر خدا، موناد کل و بیکران و بینهایت می باشد و موناد های جزئی و کثیر یا فراوان گوناگون اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر وی اند. در مقایسه از دیدگاه افلاطون خدا یعنی ایده ی ایده ها یا برترین ایده ی خوب و زیبا. لایب نیز در فکر و خیال خود، موناد ها را واحدهای بسته شده در خود تصور نموده که از ماده اولیه ( Materia prima ) که از جنس نور غیر فیزیکی ( یا اِتر ) آفریده شده و بدون در و پنجره میباشند، به این معنا که هیچ چیزی از بیرون وارد آنها نمیشود و هیچ چیزی از آنها به بیرون نفوذ نمیکند و هرکدام دارای یک مرکز هندسی می باشند به نام روان. گاهی اوقات هم بجای نور غیر فیزیکی یا ماده اولیه از کالبد های هندسی صحبت به میان میآورد. از دیدگاه امروز میتوان گفت که لایب نیز در میدان رقابت با اتم های دموکریت به اتم های هندسی یا متافیزیکی در درون و هم اندازه کالبد های اتم های فیزیکی باور داشته است. من خودم به نامیرائی نفوس مجرد یعنی من های نباتی و حیوانی و انسانی باور دارم که نقاطی هندسی اند در نفس مجرد یا من مطلق و بیکران خدای حقیقی و واقعی یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی تر، محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار. در مجموع میتوان گفت که فلسفه غرب از یونان باستان تاکنون نتوانسته در دوقطب ایده آلیسم و ماتریالیسم یک تصویر واحد و ساده و جهانشمول در مورد اتفاقات پس از مرگ در میدان رقابت با بینش ها و باور های آئین ها و ادیان و مذاهب باستانی ارائه دهد. مفاهیم بنیادی فلسفه غرب از قبیل کاتگوری ؛ ایده ؛ آل ؛ ایده آل یا آلِ ایده ؛ فنومن ؛ نئومن؛ نوومن تاکنون به روشنی و بطور حقیقی تعریف نشده و ریشه فارسی بودن و معنای اصلی آنها کشف نگردیده. به عنوان مثال کاتِ گوری به معنای کات، جعبه یا صندوق گوری یا قبری بوده، یعنی صندوق به خاک سپرده شده که حاوی یا در بر گیرنده یک گنج گرانبهاست و ظیفه خردمند، اندیشمند، متفکر، خیال پرداز و متصور کشف این گنج و معرفی آن در قدم اول بخود و در قدم بعدی به پیشگاه خاص و عام. منظور اینکه کلمه یا واژه ی فارسی کاتگوری در اصل و ریشه به معنای مقوله یا مفهوم نبوده، طوریکه افلاطون به پنج تائی بودن آنها باور پیده کرده و ارسطو به ده تا در شرح و توضیح هستی یا وجود و ماهیت بیکران. صندوق قوم یهود هم نبوده که در بر گیرنده دو لوح سنگی که بر روی هرکدام پنج امر به معروف و نهی از منکر نوشته یا حکاکی شده بوده باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

صرف نظر از پیشرفت های وسیع علمی و صنعتی و شناخت و تئوری های علمی، انسان در زمینه ی شناخت حقیقی خود و خدا هنوز در ابتدای راه قرار دارد و نه در میانه و یا ایستگاه های پایانی آن.
به قول حکیم عمر خیام :
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست
اورا نه بدایت و نه نهایت پیداست/
مطمئنن و یقنن در مورد انسان، بدایت یا اول این راه دایره وار، بابا آدم و ننه حوای حضرات موسا و ایسا و محمّد نبوده و نیستند.

"مُونا. ماندانا ، که نام دخترها هم هستند.
":موناد. در فرزانش لایبنیتس ونیز گوهر و گوهره وگُهر ویا جوهر. جوهره و جوهر. گوهران. جواهر. جوهری و گوهری.
لایب نیتس جواهر را موناد نامید، و انها را واحدهای نیروهای روانی تعریف کرد. اما مادی نیستند.
"لایبنیتس" در "مونادولوژی" دربارۀ واژه‎ای به نام "موناد" بحث می‎کند. موناد در واقع همان "جوهر" است اما ویژگیهایی که او برای موناد در نظر می‎گیرد متفاوت از ویژگیهایی است که دیگر فلاسفه به مفهوم جوهر نسبت
...
[مشاهده متن کامل]
می‎دهند. موناد واحدی است منفرد و بخش‎ناپذیر، بسیط است و اجزایی ندارد. مونادها بی‎نهایت هستند و مکانی را اشغال نمی‎کنند. بُعد یا امتداد ندارند و در واقع روحانی هستند. اجزای سازندۀ عالم از مونادها تشکیل شده است. در مواقع آن‎ها نقطه‎های فلسفی هستند و چون بُعد و امتداد ندارند بنابراین روحانی به حساب می‎آیند. خداوند موناد است، همانطور که نفس هر انسان هم موناد است.

بپرس