موقر
/movaqqar/
مترادف موقر: آرام، آزموده، باوقار، رزین، سنگین، متین، محترم، وزین
متضاد موقر: سبک
برابر پارسی: گرانسنگ، بزرگوار، ارجمند
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: عاقل و باوقار، آزموده، خردمند، بزرگوار، آراسته، دارای سنجیدگی در گفتار و کردار چنان که احترام دیگران را جلب کند، دارای وقار و متانت، متین، محکم و اثر گذار، ( در حالت قیدی ) با احترام و وقار
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
موقر. [ ق َ ] ( ع ص ) مرد با بار گران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خرما بابار ( شاذ است ). ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). خرمابن گرانبار. ( آنندراج ). موقرة. ( آنندراج ).
موقر. [ ق ِ ] ( ع ص ) مردباردار. ( ناظم الاطباء ). مرد با بار گران. ( منتهی الارب ). || خرمابن گرانبار. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). خرمابن باردار. ( ناظم الاطباء ). موقرة.
موقر. [ م ُ وَق ْ ق َ ] ( ع ص ) مرد آزموده خردمند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد آزموده خردمند که تجارب روزگار وی را مستحکم کرده است. آزموده. بزرگی داشته شده و مرد سنگین و بردبار و باوقار و باعظمت و بااحترام و بزرگوار و باشکوه. ( ناظم الاطباء ). آهسته. سنگین. بردبار. باوقار. ( یادداشت مؤلف ). آهسته. ( زمخشری ). سنگین و رنگین : مجلس موقر. باشکوه. باعظمت. ( ازیادداشت مؤلف ). مجلل. با شکوه و وقار :
گویی به فلان جای یکی سنگ شریف است
هرکس که زیارت کندش هست موقر.
ناصرخسرو.
|| باردار. بارکرده. به بار : سی سر استربار موقر به فرشهای فاخر و امتعه نادر و محمولات طبرستان. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 221 ).موقر. [ م ُ وَق ْق ِ ] ( ع ص ) بزرگی دارنده و دارای احترام و وقاردارنده. ( ناظم الاطباء ). || بزرگ دارنده و حکیم شمارنده. ( آنندراج ). آنکه بزرگ می خواند کسی را. بزرگ دارنده. || آنکه رام می کند ستور را. ( ناظم الاطباء ). آرام دهنده ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) احترام کرده شده بزرگ شمرده محترم . ۲ - ( صفت ) با و قار بزرگوار.
مرد آزموده خردمند ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
جدی، رسمی، گرفته، موقر، باتشریفات
بزرگ، با وقار، موقر، بلند مرتبه، عالی مقام، معزز، عالیجناب
هوشیار، سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو
سخت، بزرگ، مهم، بم، سنگین، خطر ناک، غمگین، موقر، مکدر
جدی، ارام، ملایم، متین، موقر
ارام، ثابت، متین، موقر
جذاب، موقر، خوش قیافه، شخصی، با شخصیت، خوش سیما
جدی، نجیب، موقر، فروتن در حال هوشیاری
مو قر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تعالی/
رِند/
رِند/
سنگین و رنگین. [ س َ ن ُ رَ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، باوقار. موقر.
صاحب وقار ؛ آهسته و بردبار.
ذوالقدر
متین