گر از مقابله تیر آید از عقب شمشیر
نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد.
سعدی.
- در مقابله ؛ در برابر. در مقابل : آن ملاعین گرم درآمدند و نیک نیرو کردند خاصه در مقابله امیر. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 117 ). زن گفت ای ظالم... بنگر تا فضل ایزد... بینی در مقابله جور و تهور خویش. ( کلیله و دمنه ). از خصایص ذکر آن است که ما را در مقابله ذکر خویش نهاده است ، گفت : فاذکرونی اذکرکم . ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 351 ). و در مقابله این نعمتها برخویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکویی فرماییم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 132 ). سلطان در مقابله آن ، اضعاف آن تقدیم فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 320 ). مضرت بسیار در مقابله منفعتی اندک نهد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 77 ).کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال.
( گلستان ).
- مقابله کردن ؛ روباروی شدن و روباروی ایستادن. ( ناظم الاطباء ).- || برابر کردن و مواجه نمودن. ( ناظم الاطباء ). در مقابل گذاشتن :
ضمیر پاک تو با دفتر ضمایر خلق
اگر مقابله کردی مهندس تقدیر
بسان عکس در آیینه منتقش دیدی
در او تصور خلق از نقیر و از قطمیر.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| مقایسه. ( ناظم الاطباء ). مطابقه. تطبیق : باید که بیننده تأمل کند احوال مردمان را، هرچه از ایشان او را نیکو می آید بداند که نیکوست و پس حال خویش را با آن مقابله کند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 102 ). || معاوضه. مبادله. ( از ناظم الاطباء ).- مقابله به مثل کردن ؛ تلافی کردن. بدی یا نیکی کسی را بعینه عوض دادن.
- مقابله روا داشتن ؛ تلافی کردن. عوض کردن : گمان نمی باشد... که شتر به سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. ( کلیله ودمنه ).
- مقابله کردن ؛ عوض کردن. تلافی کردن : بازرگان ملاطفت پیرزن را به شکر و مواعید خوب مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 307 ). بازرگان گمان برد که این مرد در باب او عنایتی کرده است و شفقتی نموده آن را به منتهای بسیار مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 33 ). یکی از حواریان سؤال کرد که ای پیغمبر خدای این الفاظ شنیع را به ثنا و محمدت چرا مقابله کردی. ( جوامع الحکایات عوفی ).بیشتر بخوانید ...