مفید

/mofid/

مترادف مفید: سودبخش، سودمند، فایده بخش، موثر، نافع، نتیجه بخش

متضاد مفید: زیان آور، زیان بار، زیان بخش، مضر

برابر پارسی: سودمند، بارور، سودبخش، کارآمد

معنی انگلیسی:
advantageous, effectual, expedient, gainful, instrumental, positive, practicable, profitable, useful, efficacious, practical, salutary, serviceable, strategic, utilitarian

فرهنگ اسم ها

اسم: مفید (پسر) (عربی) (تلفظ: mofid) (فارسی: مفيد) (انگلیسی: mofid)
معنی: فایده دهنده، سودمند، دارای فایده، رساننده، ( در منطق ) دارای معنی در مقابلِ مهمل
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

مفید. [ م ُ ] ( ع ص ) فایده دهنده. ( آنندراج ). فایده دهنده. سودمند. بافایده. نافع. ( از ناظم الاطباء ). سودبخش. ( از محیط المحیط ) : آنگاه... انابت مفید نباشد. ( کلیله و دمنه ). هر کجا رأی پست بود شجاعت قوی مفید نباشد.( کلیله و دمنه ). این هر دو مقامه سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست ، اما عوام عجم را مفید نه. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4 ). اما با قضای آسمانی کوشش انسانی مفید نیست. ( لباب الالباب ). فرمود که هرچند نه قوت بازو مفید خواهد بود نه حصانت مکان منجح ، اما هم بارو را مرمت و عمارت واجب می باید داشت. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 135 ). امید به فضل و رحمت الهی چنان است که طالبان صادق را در استکشاف معالم طریقت... مفید و کافی بود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 9 ).
بشنو اندرزهای ابن یمین
گر مفید است زآن ملال مکن.
ابن یمین.
- مفید آمدن ؛ سودمند واقع شدن. فایده بخشیدن : فی الجمله چندانکه بگفت مفید نیامد. ( کلیله ودمنه ).
- مفید معنایی بودن ؛ افاده کردن آن معنی. رسانیدن آن معنی : پسوند «گر» در کلماتی ، از قبیل «دادگر» و «ستمگر» مفید معنی مبالغه است.
- نامفید ؛ بیفایده. ناسودمند. که فایده ای از آن عاید نشود : و علم بی عمل نامفید بود. ( سندبادنامه ص 4 ).
|| کسی که مال حاصل می کند و در جوانمردی خرج می کند. ( ناظم الاطباء ). || کسی را گویند که با نقل احادیث مشایخ به مردم فایده رساند. ( از انساب سمعانی ). || ( اصطلاح علم لغت و منطق ) در اصطلاح علمای لغت و منطق ، مقابل مهمل است. هر لفظ موضوع اعم از اینکه مفرد باشد یا مرکب مفید است.( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1115 ).

مفید. [ م ُ ] ( اِخ ) ( خواجه... ) عبدالجبار قزوینی. از علمای تشیع است. مؤلف کتاب النقض وی را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.

مفید. [م ُ ] ( اِخ ) عبدالرحمان نیشابوری. از علمای تشیع است. مؤلف کتاب النقض وی و برادرش ، ابوسعید محمد را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.

مفید. [ م ُ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) محمدبن النعمان بن عبدالسلام ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به ابن المعلم. محقق بزرگ ، کثیر التصانیف در اصول و کلام و فقه. در عکبرا به ده فرسنگی بغداد متولد شد و در همین شهر نشأت یافت و درگذشت. وی پیشوای امامیه در زمان خود بود و در حدود دویست تصنیف به او نسبت داده شده که از جمله آنهاست : «الارکان فی دعائم الدین » و «العیون و المحاسن » و «اصول الفقه » و «الکلام فی وجوه اعجاز القرآن » و «تاریخ الشریعة» و «الایضاح فی الامامة».و رجوع به روضات الجنات ص 563 و الاعلام زرکلی و اسمأالمؤلفین ج 2 ص 61 و شیخ مفید در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

ابن محمد ابن النعمان بن عبدالسلام ابوعبدالله . ملقب به شیخ مفید و معروف به ابن المعلم . ( و. عکبرا ( نزدیک بغداد ) ۳۳۶ - ف. ۴۱۳ ه.ق ).در زمان حیات رئیس فرقه امامیه بوده استدارای تصنیف های زیادی در اصول و کلام و فقه است . از جمله کتابهایش الارکان فی دعائم الدینالعیون و المحاسن نقض فضیله المعتزله اصول الفقه الکلام فی وجوه اعجاز القر آن الایضاح . میباشد
فایده دهنده، سودمند
( اسم ) ۱ - فایده دهنده سود بخش : [ اما با قضای آسمانی کوشش انسانی مفید نیست . ] (لباب الالباب . نف . ۲ ) ۲۳ - افاده کننده : [ نای نکره گاه مفید معنی تعظیم است . ] یا مفید فایده . آنچه که سودی برساند ( حشو است زیرا در [ مفید ] معنی فایده هست ) .
محمد بن النعمان بن عبد السلام مکنی به ابو عبدالله و معروف به ابن المعلم محقق بزرگ کثیر التصانیف در اصول و کلام و فقه .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) سودمند، با فایده .

فرهنگ عمید

فایده دهنده، سودمند.

جدول کلمات

سودمند

مترادف ها

available (صفت)
قابل استفاده، در دسترس، سودمند، مفید، موجود، دسترس پذیر

useful (صفت)
قابل استفاده، سودمند، مفید، فیض بخش، مثمر، بافایده

effective (صفت)
کاری، مفید، موثر، قابل اجرا، تاثیر پذیر

advantageous (صفت)
سودمند، با صرفه، مفید، نافع، خوشایند

beneficial (صفت)
سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده

helpful (صفت)
مفید، کمک کننده

fruitful (صفت)
مفید، بارور، میوه دار، زایا

beneficent (صفت)
سودمند، مفید، خیر، نیکو کار، منعم

off use (صفت)
مفید

profitable (صفت)
مفید، سودبخش، سوداور

utile (صفت)
مفید

فارسی به عربی

جید , ذو دور فعال , مثمر , مربح , مساعد , مفید

پیشنهاد کاربران

مجید علیائی
جواب . کارآمد
یعنی در بر گیرنده.
مثلا جمله *مفید این معنی است* یعنی در بر گیرنده این معنا یا مفهوم است
سودآور
دارای ثمره
سودمند
با سپاس از پارسی نگاران
پایبند
سود دار دارای سود
Off use

بپرس