معصوم

/ma~sum/

مترادف معصوم: بی گناه، پارسا، پاک جامه، پاک دامن، عفیف، خطاناپذیر

متضاد معصوم: اثیم، گناهکار

برابر پارسی: پاک، یگناه، پارسا، پرهیزکار، بیگناه

معنی انگلیسی:
cherubic, childlike, guiltless, immaculate, impeccable, lamblike, lily-white, sinless, innocent, chaste

فرهنگ اسم ها

اسم: معصوم (پسر، دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: maesum) (فارسی: معصوم) (انگلیسی: maesum)
معنی: بی گناه و پاک، در امان، محفوظ، ( در ادیان ) پیامبر اسلام ( ص )، دخترش فاطمه ( س ) و هریک از دوازده امام شیعه، ( در ادیان ) پیغمبر اکرم ( ص ) دخترش فاطمه ( س ) و هریک از دوازده امام شیعه
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

معصوم. [ م َ ] ( ع ص ) نگاه داشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
از بد روزگار معصوم است
به بر شهریار محترم است.
مسعودسعد.
عرصه مملکت از غیر حدثان و فتن آخر زمان معصوم و محروس به محمد و عترته. ( المعجم چ دانشگاه ص 22 ).
- معصوم المال ؛ آنکه مال او را نتوان برد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معصوم شدن ؛ در امان بودن. امان یافتن :
معصوم کی شوند ز طوفان لفظ من
کز نوح عصمت الا فرزند و زن نیند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 176 ).
|| بازمانده شده ازگناه. ( غیاث ) ( آنندراج ). بی گناه و نگاه داشته شده از گناه. ( ناظم الاطباء ). بری از گناه. بی گناه. پاک. ج ، معصومین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : آدمی معصوم نتواند بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ). هیچکس از معصیت معصوم نیست. ( کیمیای سعادت ).
آن کس کو نیست خویشتن بین
معصوم خدای بین شمارش.
خاقانی.
گفتی... حورحسنا در صحبت رستم می آید رخش رخشان در جنیبت... یا زکریای متبتل است که با مریم معصوم می خرامد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 92 ).
ظاهرش گم گشت در دریا ولیک
ذات او معصوم و پابرجاست نیک.
مولوی.
از آن شاهد که در اندیشه ماست
ندانم زاهدی در شهر معصوم.
سعدی.
نشاید روی ازتربیت ناصحان بگردانیدن... و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن. ( گلستان ). هرگز دیده ای دست دغایی بر کتف بسته یا... پرده معصومی دریده... الا بعلت درویشی. ( گلستان ).
- چهارده معصوم ؛ نبی اکرم و فاطمه و دوازده امام شیعه اثنا عشریه علیهم السلام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به چهارده معصوم شود.
- طفل معصوم ؛ بچه و کودک زیرا هنوز گناهی از وی سر نزده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

چهارده معصوم
بازداشته شده ازگناه، کسی که درعمرخودگناه نکرده باشد
( اسم ) ۱ - نگاهداشته شده : عرص. مملکت از غیرحدثان و فتن آخر زمان معصوم و محروس بمحمد و عترته ... ۲ - بازداشته شده از گناه بیگناه .۳- پیامبران و امامان که ازگناه مبرا هستند جمع : معصومین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) بی گناه ، نگاه داشته شده از گناه .

فرهنگ عمید

۱. بازداشته شده از گناه.
۲. کسی که در عمر خود گناه نکرده باشد.

مترادف ها

innocent (صفت)
منزه، بی گناه، بی تقصیر، مبرا، بی ضرر، مقدس، معصوم

sinless (صفت)
بی گناه، معصوم

immaculate (صفت)
معصوم

فارسی به عربی

بریء , نظیف جدا ، لایحْطِی

پیشنهاد کاربران

پاک مانده، ناکرده گناه، پاک منش
به چم کسی که تا کنون گناهی انجام نداده است
Oppressed : مظلوم - مورد ستم واقع شده - ستم دیده
Innocent : معصوم - بی گناه / بی خطر / ساده لوح
Oppressor/Tyrant : ستمگر - ظالم
ریشه اصلی معصوم، عصم است که از ( عصمت= به معنی طاهر وپاکدامن و دورازگناه ) گرفته شده است. بنابراین معصوم فردیست که درهیچ شرایطی وهیچ زمانی گناه نمی کند. به دلایل ذیل:
الف: معصوم بطور ذاتی اصلاً گرایش به گناه ندارد زیرا نطفه خلقت اوپاک وطاهراست . ب: معصوم اطلاعات بسیارقوی از جهان واهداف خلقت آن دارد واز علم وآگاهی خود مانند یک سلاح محافظ ازخودش مراقبت می نماید. ج:ذات پاک وعلم دقیق به جهان قوه تشخیص بالایی به معصوم داده تا گناه برایش هیچ جذبه ای نداشته باشد واگر سرش هم برود هرگز گناه پذیر نمی شودوراه را ازچاه ازابتدا تا انتها به خوبی وبا دقت زیاد درک می کند. یادآوری: معصوم بالاجبار ازگناه بازداشته نشده است که اگراینگونه بوداطلاق کلمه معصوم براو غلط بودودرکلمه لفظ ممانعت ومنع از گناهان لحاظ میشد
...
[مشاهده متن کامل]

عصمتی. [ ع ِم َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصمة و عصمت. باعصمت. دارای عصمت و حفاظ. رجوع به عصمت و عصمة و عصمتیان شود.
بی گناه♧
. پاک. ♧
بازداشته شده از گناه♧

دو هم خانواده برا معصوم میخوام
infallible
پاکروان

بپرس