مصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] ( ع ص ، اِ ) مرد سخت و قوی سینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخت سینه. ( مهذب الاسماء ). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || میش سیاه سینه سپیدبدن. ( ناظم الاطباء ). || اسب سابق و درگذرنده. || تیر ستبرسینه. || اولین تیر قمار که بی علامت و نشان باشد. || شیر بیشه. || گرگ. || مقدم داشته شده و در صدر واقعگشته و در اول و ابتدا آورده شده. ( از غیاث ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به پیشگاه نشانیده. بالانشین.
- مصدر به ؛ آغازیده به : «برو» فعل مصدر به باء است.
- مصدر ساختن ؛ مقدم داشتن. در صدر قرار دادن : مضمون این داستان یکی از فضلا که در آن مجلس حاضر بوده است و سخنانی که ذکر کرده شد به گوش خود شنیده ثبت کرده است و آن را به کریمه «ماشهدنا الا بما علمنا» مصدر ساخته و در آخر به این کلمات ختم نمود... ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 391 ).
- مصدر شدن ؛ در صدر واقع شدن و در اول و ابتدا آورده شدن. ( ناظم الاطباء ).
- مصدر کردن ؛ مصدر ساختن. مقدم داشتن. بدان آغاز کردن.
- || قرار دادن در صدر. نشاندن در پیشگاه :
گفتی از انبیا و امم هرکه رفته بود
حق کرده در حوالی کعبه مصدرش.
خاقانی.
مصدر. [ م َ دَ ] ( ع مص ) بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) بازگشت و انصراف. ( از ناظم الاطباء ).
مصدر. [ م َ دَ ] ( ع اِ ) محل بازگشت از حج. ج ، مصادر. ( ناظم الاطباء ). جای بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( آنندراج ). جای بازگشت. ( ناظم الاطباء ). جای صادر شدن. ( آنندراج ). || محل بازگشت ازآب. ( ناظم الاطباء ). || جای بیرون آمدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). محل برآمدن و محل صدور. || منشاء و اصل و بنیاد و سرچشمه و منبع. ( ناظم الاطباء ). اصل چیزی. منشاء. بنیان. ( از یادداشت مؤلف ).
- مصدر امری ( کاری ، شغلی ) شدن ؛ به کاری یا شغلی قیام داشتن. مأمور انجام کاری و وظیفه ای شدن.
|| سربازی که خدمت افسری ( صاحب منصبی ) کند. گماشته. || ( اصطلاح صرف ) اسمی که صفات و افعال آید از وی. ج ، مصادر. ( منتهی الارب ). کلمه ای که از آن افعال و صفات مشتق شود. ( از غیاث ). اسمی است که فعل از آن مشتق می شود و بیرون می آید. ( ازتعریفات جرجانی ). در صرف عربی مصدر را اصل کلام می دانند و گویند مشتقات چون افعال و صفات از مصدر مشتقند. مصدر کلمه ای است که دلالت بر حدوث فعل از فاعل و یاثبوت آن در فاعل کند ولی بر زمان دلالت نداشته باشد.بیشتر بخوانید ...