مشرف
/moSarraf/
مترادف مشرف: دیده ور، مجاور، مسلط، نزدیک، مراقب، مواظب، ناظر، مباشر | مفتخر، سرافراز، بلندپایه، آستان بوسی، شرفیاب
برابر پارسی: برفراز، جای بلند، فراتر
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: ناظر، بیننده، بلندی، نمایان، اشراف دارنده، در تصوف آن که خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
- مشرف ساختن ؛ مشرف کردن. ( ناظم الاطباء ).
- مشرف شدن ؛ سرافراز شدن. ( ناظم الاطباء ) : و به حضور آن عزیزان که... مشرف شدم. ( مجالس سعدی ).
به امیدی که با لعل لبت خواهد مشرف شد
می از کام صراحی رفته در پیمانه خواهد شد.
ملا نظمی ( از آنندراج ).
- مشرف کردن ؛ سرافراز کردن. سرافرازی دادن.( از ناظم الاطباء ).- مشرف گردانیدن ؛ بزرگ گردانیدن. بزرگ داشتن کسی را : و شریف آن کس تواند بود که خسروان روزگار وی را مشرف گردانند. ( کلیله و دمنه ). سلطان او را در مسند حکم بنشاند و به خلعت وزارت مشرف گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 364 ).
- مشرف گشتن ؛ بزرگی یافتن :
به پیغمبر عرب یکسر مشرف گشت و فر او
ز ترک و رومی و هندی و سندی گیلی و دیلم.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 269 ).
مشرف گشته ای تا تو گرامی گشته ای از حق مکرم بوده ای تا بوده ای وینها تو را در شان.
ناصرخسرو ( ایضاً ص 363 ).
|| کنگره دار. دندانه دار. دندانه دندانه. مضرس : مشرف الاوراق ؛ با برگهای کنگره دار. مشرف الورق ؛ با برگ کنگره دار. مانند برگ گزنه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): ورقة مشرف [ ای ورق ایریغارون ]. ( ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و لها [ لجاوشیر ] ورق... مستدیر مشرف ذوخمس شرف. ( ابن البیطار ایضاً ). وله [ لرعی الحمام ] ورق مشرف . ( ابن البیطار ایضاً ). ورقه [ ورق سقولوقندریون ] مشرف مثل الورق البسفایج.مشرف. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) جای بلند. ( غیاث ). بلندی زمین و جای بلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُشرِف و دزی شود.
مشرف. [ م ُ رَ ] ( ع اِ ) منظر بر بلندی. ( منتهی الارب ). منار وبرج و هر منظری که بر بلندی باشد. ( ناظم الاطباء ).
مشرف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) بلند. ( غیاث ): جبل مشرف ؛ کوه بلند و نمایان. ( منتهی الارب ). در اماکن به معنی بلند. ( از اقرب الموارد ). بالابرآمده. افراشته. بلند. رفیع. سرکوب. افراخته شده. بلندبرآمده و نمایان. ( از ناظم الاطباء ).
- جبل مشرف ؛ کوه بلند و نمایان. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
احمد بیک از اولاد خواجه سیف الملوک
فرهنگ معین
(مُ شَ رَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) شرف یافته ، بلندپایه شده .
فرهنگ عمید
۱. بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است.
۲. کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ورشونده.
۳. [قدیمی] ناظر خرج.
۴. [قدیمی] ناظر عمل.
دانشنامه عمومی
مترادف ها
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف
برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، فائق، مشرف
مشرف
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جاسوس
در بسیاری از متون ادبی کلاسیک ما مشرف در معنای جاسوس اراده شده است.
از جمله در تاریخ بیهقی, تاریخ جهانگشای جوینی, و. . .
در بسیاری از متون ادبی کلاسیک ما مشرف در معنای جاسوس اراده شده است.
از جمله در تاریخ بیهقی, تاریخ جهانگشای جوینی, و. . .
مشرف مسلط شدن بر چیزی
ریشه ی واژه ی #شرف ، #مشرف ، #تشریف #اشراف #اشرف در عربی #سرافرازی ، #سرافراز در فارسی ✅
شاید برایتان جالب باشد اما این واژه بن مستقیم از فارسی و بن قدیمی تر از ترکی دارد. ♦️
این واژه همان سرافرازی هست
... [مشاهده متن کامل]
سرافرازی - سرفرازی
سرف ( سه حروف برای بن شدن در عربی کافیست. )
س - ش تبدیل شونده هستند.
شرف - مشرف
مشرف کسی است که سرافراز است
برای مکان هم استفاده میکنند یعنی کسی که از بقیه بالاتر است و میتوان ببیند.
برای مشرف در ترکی از گوزلمچی - g�zləm�i و باخار - baxar را میتوان استفاده کرد. ♦️
سرافراز
حال با واژه ی *سر* کاری نداشته باشیم که تفاسیری طولانی دارد.
افراز - افروختن - فراز
از آببیلماق ترکی هستند به معنی پریدن به صورت هاپپیلماق هم گفته میشود.
آب به معنی بالا در انگلیسی و زبان های جرمنیک به صورت up
آب در فارسی به معنی آب خوردنی است.
آب خوردنی در زبان های لاتین به صورت آقوا یا آپوا است.
آقوا در ترکی از آخماق - آقماق است به معنی جاری شدن به آب جاری ( نه به آب خوردنی ) ترکان اخ گویند در واژگان مشتق هم دیده شده است آبادانلیق - ائوه دانلیق - اوبا - ائو ( در سومری به صورت e )
آغماق در دیوان لغات ترک به معنی صعود کردن است واژه ی مشترک با آخماق بوده که مشتق شده است از تفسیر حرکت کردن معانی متفاوت گرفته اند. ♦️
از تفسیر جاری شدن ، روان شدن ، حرکت کردن آب سم آپوا یا آقوا را گرفته و از حرکت اشیا یا حیوان یا انسان به تفسیر صعود کردن و حرکت کردن گرفته است.
پس آببیلماق از آغماق به معنی صعود کردن است.
در زبان های جرمنیک به صورت آپ به معنی بالا و در لاتین به معنی آب خوردنی است.
به فارسی به صورت فراز - افروختن - افراز وارد شده است.
سرافرازی را مشتق کرده و به صورت شرف وارد عربی شده است.
به شرف در ترکی اوجالیق - باش اوجالیق و حتی اردم هم گویند اما اردم در اصل به معنی غیرت است غیرت و شرف را گاها یکی میدانند.
افروختن معنی اصلی آن خشمگین شدن است که از تفسیر جنب و جوش چنین معنی گرفته است و از آن معنی روشن کردن را گرفته است. ♦️
واژه ی آب به معانی مختلف معمولا در زبان های ترکی و هند و اروپایی مشترک است.
شاید برایتان جالب باشد اما این واژه بن مستقیم از فارسی و بن قدیمی تر از ترکی دارد. ♦️
این واژه همان سرافرازی هست
... [مشاهده متن کامل]
سرافرازی - سرفرازی
سرف ( سه حروف برای بن شدن در عربی کافیست. )
س - ش تبدیل شونده هستند.
شرف - مشرف
مشرف کسی است که سرافراز است
برای مکان هم استفاده میکنند یعنی کسی که از بقیه بالاتر است و میتوان ببیند.
برای مشرف در ترکی از گوزلمچی - g�zləm�i و باخار - baxar را میتوان استفاده کرد. ♦️
سرافراز
حال با واژه ی *سر* کاری نداشته باشیم که تفاسیری طولانی دارد.
افراز - افروختن - فراز
از آببیلماق ترکی هستند به معنی پریدن به صورت هاپپیلماق هم گفته میشود.
آب به معنی بالا در انگلیسی و زبان های جرمنیک به صورت up
آب در فارسی به معنی آب خوردنی است.
آب خوردنی در زبان های لاتین به صورت آقوا یا آپوا است.
آقوا در ترکی از آخماق - آقماق است به معنی جاری شدن به آب جاری ( نه به آب خوردنی ) ترکان اخ گویند در واژگان مشتق هم دیده شده است آبادانلیق - ائوه دانلیق - اوبا - ائو ( در سومری به صورت e )
آغماق در دیوان لغات ترک به معنی صعود کردن است واژه ی مشترک با آخماق بوده که مشتق شده است از تفسیر حرکت کردن معانی متفاوت گرفته اند. ♦️
از تفسیر جاری شدن ، روان شدن ، حرکت کردن آب سم آپوا یا آقوا را گرفته و از حرکت اشیا یا حیوان یا انسان به تفسیر صعود کردن و حرکت کردن گرفته است.
پس آببیلماق از آغماق به معنی صعود کردن است.
در زبان های جرمنیک به صورت آپ به معنی بالا و در لاتین به معنی آب خوردنی است.
به فارسی به صورت فراز - افروختن - افراز وارد شده است.
سرافرازی را مشتق کرده و به صورت شرف وارد عربی شده است.
به شرف در ترکی اوجالیق - باش اوجالیق و حتی اردم هم گویند اما اردم در اصل به معنی غیرت است غیرت و شرف را گاها یکی میدانند.
افروختن معنی اصلی آن خشمگین شدن است که از تفسیر جنب و جوش چنین معنی گرفته است و از آن معنی روشن کردن را گرفته است. ♦️
واژه ی آب به معانی مختلف معمولا در زبان های ترکی و هند و اروپایی مشترک است.
مشرف : بازرس ، رئیس اطلاعات
وان دگر مشرف ممالک بود
باج خواه همه مسالک بود
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 486 )
وان دگر مشرف ممالک بود
باج خواه همه مسالک بود
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 486 )
مدیر داخلی
تجزیه و ترکیب نمودن کلمه مشرَّف