مسند

/masnad/

مترادف مسند: اسنادداده شده، نسبت داده شده، محمول، محکوم به، مجموعه مدون احادیث | اورنگ، تخت، تکیه گاه، سریر، عرش، کرسی، بالش، پشتی، پیشگاه، جاه، مرتبه، مقام، خبر، محکوم به، محمول، مسند

متضاد مسند: مسندالیه |

برابر پارسی: تخت، جایگاه، تکیه گاه

معنی انگلیسی:
predicate, imputed, attributed, seat, throne, dignity, position, bench, office, [fig.] dignity

لغت نامه دهخدا

مسند. [ م ُ ن ِ ] ( ع ص ) آنچه سبب تکیه دادن میشود. || کسی که ایراد میکند و تقریر می نماید گواهی دیگری را. ( ناظم الاطباء ).

مسند. [ م ِ ن َ ] ( ع اِ ) هر چیز که بر آن تکیه کرده شود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بالش بزرگ. ( دهار ).

مسند. [ م ُ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) روزگار. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). دهر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). زمانه. ( آنندراج ). || اسنادشده. ( از منتهی الارب ). اسنادداده. || ( اصطلاح حدیث ) در اصطلاح محدثین ، حدیثی که آن را به گوینده وی برداشته باشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). حدیثی که آن را به گوینده وی اسناد دهند. ( ناظم الاطباء ). المسند من الحدیث ماأسند الی قائله ، أی اتصل اسناده حتی اًلی النبی ( ص )، و المرسل و المنقطع ما لم یتصل. ( تاج العروس ). || ( اصطلاح درایه ) در اصطلاح درایه ، مقابل مرسل است و عبارت از حدیثی است که تمامی رواة آن تا معصوم ذکر شده باشد. حدیثی است که تمامی رواة آن تا معصوم در هر طبقه مذکور و نام برده شده باشد و یکی از ایشان متروک الاسم نباشد، چه در اول سند باشد چه در آخر چه در وسط. حدیثی است که تمام روات آن بدون انقطاع تا صحابی ذکر شده و صحابی از رسول اﷲ ( ص ) اخذکرده باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آن است که سند او متصل باشد از راوی تا انتها. و بعضی دیگر گویندآن است که مرفوع شود تا نبی ( ص ). ( نفائس الفنون ).
- حدیث مسند ؛ حدیثی است که متصل وبی انقطاع ، واسطه یکی از دیگری تا پیغمبر ( ص ) روایت کرده اند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). حدیثی که اسناد آن را به گوینده داده اند، یعنی اسناد تا به او متصل است ، مقابل مرسل و منقطع. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). حدیث مسند خلاف مرسل است و آن حدیثی است که اسناد او به رسول اﷲ ( ص ) متصل است و آن سه قسم است : متواتر، مشهور و آحاد. ( از تعریفات جرجانی ص 143 ) :
چون نسیم از سر زبان دارد
فقه و تفسیر و مسند و اخبار.
فرخی.
مؤدب شوم یا فقیه محدث
کاحادیث مسند کنم استماعی.
خاقانی.
|| نام برخی کتب در حدیث ، مانند مسند احمدبن حنبل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کتابی که مرتب بر اسماء صحابه باشد، مقابل مصنف که مرتب است بر ابواب فقه. || آنچه سبب تکیه دادن میشود. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چیزی که به آن تکیه داده باشند چیزی را و چیزی که پشت به آن داده شود. || کسی که به آن پناه برده شود. ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - نام یکی از خط های عرب که در بین مردم یمن انتشار داشته .۲ - نام کتابی است در حدیث در بیست و چهار جلد و شامل سی هزار حدیث تالیف امام احمد بن محمد بن حنبل ( ف. ۲۴۱ ه.ق ) .
تکیه گاه، مقام و مرتبه، مساند جمع، اسنادداده شده، نسبت داده شده، حدیثی که به گوینده آن اسنادشود
( اسم ) ۱ - اسناد داده . ۲ - چیزی که بان تکیه شود . ۳- آنکه بدو پناه برده شود . ۴ - یکی از ارکان اصلی جمله و آن کلمهایست که مفهوم آنرا بمسندالیه نسبت داده باشند محمول محکوم به مثلا در جمل. هوا روشن است روشن مسند است. ۵- حدیثی که آنرا بگویند. وی اسناد دهند جمع:مساند مسانید . ۶ - مجموع. احادیث که بترتیب اسمائ صحابه مرتب باشد . مقابل مصنف . ۸ - پسرخوانده .
پوشانیده شده از چادر و لباس

فرهنگ معین

(مَ نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تکیه گاه . ۲ - بالش بزرگ . ۳ - مقام ، مرتبه . ۴ - فرشی گرانبها که بالای اطاق می افکندند و بزرگان بر آن جلوس می کردند.
(مَ نَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - نسبت داده شده . ۲ - چیزی که به آن تکیه شود. ۳ - یکی از ارکان اصلی جمله .

فرهنگ عمید

۱. اسناد داده شده، نسبت داده شده.
۲. (ادبی ) = گزاره
۳. حدیثی که به گویندۀ آن اسناد شود.
۱. تکیه گاه.
۲. [مجاز] مقام و مرتبه. [قدیمی] نوعی بالش بزرگ.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مسند، از اصطلاحات علم حدیث بوده و به کتاب حدیثی اطلاق می شود که در آن روایات، به ترتیب صحابه جمع آوری شده باشد.
«مسند»، کتاب حدیثی است، که روایات در آن به ترتیب صحابه جمع آوری شده باشد؛ بدین معنا که روایات را بر اساس آخرین راوی که صحابی پیامبر و یا صحابی ائمه (علیه السّلام) است، (به صورت الفبایی یا غیر الفبایی) قرار داده باشند. جدید ترین مسندی که به این سبک تالیف شده، المسند الجامع است. یکی از ناموران معاصر علم الحدیث می نویسد: «اولین کسی که احادیث را بر اساس «مسند» جمع آوری کرد، «ابوداوود طیالسی» (متوفای ۲۰۴ هـ. ق) است، که دیگران از وی پیروی کرده اند.» بزرگترین مسانید، مسند امام «احمد بن حنبل» (متوفای ۲۴۱ هـ. ق) و شامل بیش از سی هزار حدیث است.
اعتبارات مسند
مسند (به فتح نون) اعتبارات سه گانه دارد:۱. اسناد، مصدر میمی است؛ مثل «مسند شهاب» و «مسند فردوس» که مراد، اسانید احادیث آنهاست.۲. کتابی است که روایات صحابه در آن گردآوری شده باشد؛ در این صورت اسم مفعول خواهد بود و از همین بخش است، احادیثی که به یکی از معصومان منتهی می شود؛ مثل مسند امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) و به آن مسانید یا مساند گفته می شود.۳. حدیث مسند که از اقسام حدیث مشترک خواهد بود.
عناوین مرتبط
اصطلاحات حدیثی؛ اصطلاحات برون حدیثی؛ اصطلاحات درون حدیثی؛ اصطلاحات رایج محدثان.

[ویکی اهل البیت] کلید واژه: مسند، مسند نویسی، مسندهای ائمه علیهم السلام، اصطلاحات حدیثی
واژه مُسْنَد اسم مفعول (صفت مفعولی) از اَسْنَدَ و جمع آن مَسانِد و مسانید است. به معنای "چیزی که به آن تکیه شود". چنانکه ابن منظور گوید: «هرچیزی که چیزی را به آن تکیه دهی، آن چیز مُسْنَد است». و به طور کلی چیزی که قابل اعتماد باشد، مسند نامیده می شود.
حدیثی را که دارای سند متصل به گوینده آن باشد (حدیث مسند) می گویند؛ بدین گونه که راوی بدون واسطه، حدیث را از راوی پیشین گرفته و نقل کرده تا به معصوم علیه السلام رسیده است.
از حدیث مسند به حدیث متصل، موصول و مُعَنعَن نیز تعبیر کرده اند؛ در برابر حدیث منقطع.
گاهی (مسند) وصف کتاب است و در این صورت به کتابی که در آن احادیث به ترتیب صحابه (یعنی: نخستین مرجع در اسناد حدیث پس از پیامبر) گرد آمده باشد. یا به مجموعه ای از احادیث نبوی که یک راوی آن ها را از آن حضرت نقل کرده باشد، اطلاق می گردد.
برخی از کتاب های مسند با این تعریف عبارتند از:
در اصطلاح قرن های متأخر مسند به کتابی گفته می شود که مشتمل بر احادیث یک امام علیه السلام باشد و ضرورتی ندارد که حتماً و تنها آن ها را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده باشد. مثلاً کتاب (مسند الامام الرضا علیه السلام) یا (مسند الامام الهادی علیه السلام)، (مسند الامام العسکری علیه السلام) و... این گونه کتاب ها به قصد گردآوری تمام احادیث یک امام نگارش یافته و مقصود آن نیست که تمام احادیث آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده باشد.
مسند امام علی علیه السلام

دانشنامه آزاد فارسی

مسند (حدیث). مُسْنَد (حدیث)
اصطلاحی در علم حدیث، به معنی حدیث یا روایتی که اِسناد آن کامل باشد. به عبارت دیگر سلسله راویان آن تا معصوم (پیامبر و ائمه) پیوسته و متصل باشد و نام تمام راویان در آن ذکر شده و هیچ گونه قطع یا سقطی در آن رخ نداده باشد. به این گونه احادیث روایت متصل یا موصول هم گفته می شود. ثقه بودن تمام راویان در احادیث مسند شرط نیست، و هرگاه تمام راویان ثقه هم باشند به آن حدیث صحیح می گویند. برخی از مسندهای مشهور عبارت اند از مسند احمد بن حنبل و مسند دارمی. نیز ← داریة الحدیث

مسند (دستور زبان). مُسْنَد (دستور زبان)
یکی از سه جزء اصلی جملۀ اسنادی (ربطی)، مسند است که آن کلمه یا گروه کلمات (← وابسته) در گزارۀ جمله می آید و مفهومِ آن به مسندالیه نسبت داده می شود، مثلِ «زبانی کنایی» در جملۀ «زبان فارسی زبانی کنایی است». مسند غالباً صفت است، اما اسم یا ضمیر هم گاهی نقش مسندی می گیرند، مثلِ «نام او حسین است»، «من فلانی هستم».

مترادف ها

post (اسم)
پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن

seat (اسم)
مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

bench (اسم)
نیمکت، مسند، کرسی قضاوت، جای ویژه

couch (اسم)
نیمکت، مسند، تخت

predicate (اسم)
خبر، مسند

فارسی به عربی

مقعد

پیشنهاد کاربران

الان کدوم تلفظ بمعنای نسبت داده شده و کدوم بمعنای سریر و اورنگ هست؟
مسند ( زبانشناسی )
Subject complement
مسند یعنی صفتی که به مفعول داده میشود
مثال :
آن گل زیبا است . مسند این جمله " زیبا" است
چهاربالش عزت. [ چ َ / چ ِ ل ِ ش ِ ع ِزْ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مسند جلال و شکوه :
در آن حرم که نهندش چهاربالش عزت
جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را.
سعدی.
رجوع به چهاربالش شود.
Predicate Nominative
زبانشناسی
لطفا وقتی یه کلمه برامون میاد معلوم باشه چه جوری تلفظ میشه مثلا مَسند یا مُسند؟
محمول، محکوم به، مجموعه

بپرس