مزید
/mazid/
مترادف مزید: اضافی، افزونی، زیادت، بسیاری، فراوانی، زیادتی، زیادی ، افزودن، زیاد کردن، زیاد، افزون
متضاد مزید: قلت
برابر پارسی: افزونی، بیشی، فراوانی
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: زیاد شونده، زیاد، افزون، افزونی، زیادی، بسیاری، فراوانی، ( به مجاز ) باعث افزونی
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
دولت و حشمت و اقبال تراست
بکمالی که بر آن نیست مزید.
سوزنی.
به طول اختبار و اعتبار به مزید قربت و رتبت مخصوص گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 436 ).جمالش را که بزم آرای عید است
هنر اصلی و زیبائی مزید است.
نظامی.
چون خلیفه دید و احوالش شنیدآن سبو را پر ز زر کردو مزید.
مولوی ( مثنوی ص 58 ).
در لب و گفتش خدا شکر تو دیدفضل کرد ولطف فرمود و مزید.
مولوی.
گرم زان مانده ست با او کو ندیدکاله های خویش را ریح و مزید.
مولوی.
...که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. ( گلستان ). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... و تفرج بلد... و مزید مال و مکنت. ( گلستان ).هل من مزید گوید هر دم جحیم از آنک
خواهد ز جسم دشمن او هر زمان مزید.
قاآنی ( دیوان چ معرفت ص 393 ).
- دعا برمزید دولت کسی کردن ؛ دعا بر مزید عمر کسی کردن. افزونی عمر کسی را خواستن.- مزیداً علی ماسبق ؛ بیش از پیش. افزون بر آنچه بود.
- مزید انتفاع ؛ افزونی سود. اضافه شدن نفع : قبل از ایام محاصره اصفهان ، محمدعلی بیک معیرالممالک به جهت توفیر سر کار دیوان اعلی ، و مزید انتفاع سر کار خاصه به خدمت شاه سابق عرض و یک دانگ از وزن عباسی را کم نمود. ( تذکرة الملوک چ 2 دبیرسیاقی ص 23 ).
- مزید بر علت ؛ افزون بر سبب. کنایه از گرفتاریی که علاوه بر گرفتاری قبل عارض شود.
- مزید مقدم ؛ حرفی که در ابتدای کلمه ای درآرند. پیشاوند. پیشوند. پیش آوند جزء پیوندی که پیش از کلمه واقع شود. مانند «نا» و «بی » در «ناپاک » و «بی پول » همچنین مزید مقدم هائی که در اول افعال پیشوندی در می آیند مانند «بر، باز، فرو، فرود، فراز، در، اندر».که با فعل ساده «آمدن » فعل های پیشوندی ذیل را میسازند «برآمدن ، بازآمدن ، فروآمدن ، فرودآمدن ، فراز آمدن ، در آمدن ، اندر آمدن ». بدیهی است که معنی افعال پیشوندی از معنی فعل ساده آنها جداست. رجوع به «نا» و «بی » و «بر» و «باز» و «فرو» و «فرود» و «در» و «اندر» و «فراز» شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) افزون شدن . ۲ - ( مصدر ) زیاد کردن . ۳ - (اسم ) افزونی زیادتی : از باری عزاسمه مزید عمر و سلطنت می خواهند . ۴- ( اسم ) افزون کرده شده زیاده شده : و در آن بر دو سبب و دو وتد و دو فاصله مزیدی نه . ۵ - حرف مزید . آنست که حرف خروج بدان پیوندد و آنرا از بهر آن مزید خوانندکه اقصی غایت حروف قافیت در اشعار تازی حرف خروجست و چون در قوافی عجم حرفی بر آن زیادت شود آنرا مزید خوانند . یا بر مزید . اضافه شونده افزون : ایزد ... این حضرت وزارت ... نگاه دار ادو مکاره ... بعید ... و دولت متواتر و بر مزید . یا مزید موخر . پسوند پساوند . یا مزید مقدم . پیشوند پیشاوند .
گران کننده نرخ
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) زیادشونده، بسیار.
۳. (صفت ) [مجاز] مایۀ افزونی.
۴. (اسم ) (ادبی ) در قافیه، حرفی که در قافیه پس از خروج واقع می شود.
۵. [قدیمی] مزایده.
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
مثال ها.
مزیدبرعلت. .
بامزیدتشکر. . .
مزیدنعمت. . .
زیاده. . .
افزایشی. .
مشدد. . .
مثل تشدیدبرعلت.
مزیدبرعلت. .
بامزیدتشکر. . .
مزیدنعمت. . .
زیاده. . .
افزایشی. .
مشدد. . .
مثل تشدیدبرعلت.
آیا با کلمه قربانی می توان نوشت جمله ی مانند
با دادن قربانی های مزید ….
با دادن قربانی های مزید ….
مزید و زیاد هم خانواده یکدیگر هستند و به همین خاطر معنی های مرتبطی با هم دارند، زیاد که معنی افزایش را می دهد. الحال می توانیم به معنی مزید نیز پی ببریم. برای مثال شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی در فرازی از
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مقدمه ی گلستان خویش می گوید :{ به شکر اندرش مزید نعمت}. که مفهوم این عبارت این است که شکر کردن خداوند سبب افزایش و زیاد شدن نعمت می شود. بنابراین مزید یعنی : زیاد، افزون و. . .
افزونی. . . . زیادی. . بسیاری. . . فراوانی