فرهنگ اسم ها
معنی: آورنده آیین مزدکی در زمان پادشاهی قباد که به دستور انوشیروان او و پیروانش را کشتند، ( = مژدک ) ( اَعلام ) مزدک: [قرن میلادی] پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین«دریست دین»، را که قبلاً توسط زردشت بونده ( بوندس ) پسر خرگان پی افکنده شده بود رواج داد، و در زمان پادشاهی قباد [حدود میلادی] دعوت خود را اظهار کرد و توانست او را به پذیرش آیین خود وادارد، بعدها اشراف و درباریان به سرکردگی انوشیروان، قباد را به ترک هواداری از مزدک واداشتند و مزدک را با بسیاری از پیروانش کشتند، ( = مژدک ) ( در اعلام ) پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین' دریست دین'، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی خردمند و آورنده آیین مزدکی
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
مَزدَک
(معروف به مزدک بامدادان) اندیشمند و مصلح ایرانی در روزگار پادشاهی قباد ساسانی (سلطنت ۴۸۸ـ۴۹۸م). تاریخ تولد و تبار او به درستی دانسته نیست. زادگاهش را نسا، استخر، و ماذرا (نزدیک کوت العمارۀ عراق امروز) نوشته اند. مزدک گسترندۀ آموزه های متفکری به نام زرادشت پسر خُرَّکان، ملقب به بوندَس (به معنی محرم) از مردم فسابور، که دو قرن پیش از او می زیست بود. زرادشت، که گاه او را «مزدک قدیم» نامیده اند، دین مانوی داشت و بدعت هایی در آن آورده بود. مزدک اندیشه های خویش را بر آن کیش افزود و نوآوری هایی کرد. او برخلاف مانی، ظلمت را فاقد آگاهی و اراده و کارهای آن را کورکورانه و اتفاقی می دانست، امّا نور را پدیده ای ایزدی و اهورایی و آگاه می شمرد که سرانجام بر تاریکی چیره خواهد شد. روحانیان آیین مزدک عنوان «اندرزگر» داشتند. مزدک شخصاً پرهیزگار بود و عقیده داشت که خوردن گوشت روانِ آدمی را تباه می گرداند و همچون مانی بر آن بود که مؤمنان برگزیده باید تا پایان عمر، مجرد زندگی کنند. آموزۀ اجتماعی و اقتصادی او بر پایۀ اشتراک استوار بود و می گفت که زر و زن باید در میان همگان مشترک باشد، تا فقر و فتنه از جهان برخیزد. قباد ساسانی کیش مزدک را پذیرفت و همین امر خشم موبدان و بزرگان کشوری و لشکری را برانگیخت. دشمنان مزدک قباد را از سلطنت خلع کردند و برادرش جاماسب را بر تخت نشاندند. قباد نزد هپتالیان گریخت و با یاری آنان بازگشت و دوباره پادشاه شد؛ امّا این بار دیگر از مزدکیان پشتیبانی نکرد. سرانجام خسرو انوشیروان، پسر سوّم قباد، که مردی زیرک و کاردان بود، با همدستی روحانیان و نجبا، مزدک و یارانش را به مجلس مناظره ای خواندند و فسادی را که رواج افکار او در پی می داشت یادآور شدند و حکم قتل دسته جمعی آنان را صادر و اجرا کردند. مزدک رشک، کین، خشم، نیاز و آز را مایۀ سیه روزی مردمان و پرهیز از آن را واجب می دانست. اندیشه های مزدک تا چند قرن پس از او دوام آورد و فرقه هایی چون کوذکیه، ابومسلمیه، ماهانیه و سپید جامگیه از این اندیشه ها جوانه زدند و در فارس، خوزستان، سغد، سمرقند و چاچ روئیدند. خرم دینان ری و آذربایجان، ازجمله بابک خرم دین نیز ملهم از افکار و اعمال مزدکیان بودند. متون دینی اوستایی متأخر مزدک و مزدکیه را لعن کرده و و آنان را زندیک (زندیق) خوانده اند.
(معروف به مزدک بامدادان) اندیشمند و مصلح ایرانی در روزگار پادشاهی قباد ساسانی (سلطنت ۴۸۸ـ۴۹۸م). تاریخ تولد و تبار او به درستی دانسته نیست. زادگاهش را نسا، استخر، و ماذرا (نزدیک کوت العمارۀ عراق امروز) نوشته اند. مزدک گسترندۀ آموزه های متفکری به نام زرادشت پسر خُرَّکان، ملقب به بوندَس (به معنی محرم) از مردم فسابور، که دو قرن پیش از او می زیست بود. زرادشت، که گاه او را «مزدک قدیم» نامیده اند، دین مانوی داشت و بدعت هایی در آن آورده بود. مزدک اندیشه های خویش را بر آن کیش افزود و نوآوری هایی کرد. او برخلاف مانی، ظلمت را فاقد آگاهی و اراده و کارهای آن را کورکورانه و اتفاقی می دانست، امّا نور را پدیده ای ایزدی و اهورایی و آگاه می شمرد که سرانجام بر تاریکی چیره خواهد شد. روحانیان آیین مزدک عنوان «اندرزگر» داشتند. مزدک شخصاً پرهیزگار بود و عقیده داشت که خوردن گوشت روانِ آدمی را تباه می گرداند و همچون مانی بر آن بود که مؤمنان برگزیده باید تا پایان عمر، مجرد زندگی کنند. آموزۀ اجتماعی و اقتصادی او بر پایۀ اشتراک استوار بود و می گفت که زر و زن باید در میان همگان مشترک باشد، تا فقر و فتنه از جهان برخیزد. قباد ساسانی کیش مزدک را پذیرفت و همین امر خشم موبدان و بزرگان کشوری و لشکری را برانگیخت. دشمنان مزدک قباد را از سلطنت خلع کردند و برادرش جاماسب را بر تخت نشاندند. قباد نزد هپتالیان گریخت و با یاری آنان بازگشت و دوباره پادشاه شد؛ امّا این بار دیگر از مزدکیان پشتیبانی نکرد. سرانجام خسرو انوشیروان، پسر سوّم قباد، که مردی زیرک و کاردان بود، با همدستی روحانیان و نجبا، مزدک و یارانش را به مجلس مناظره ای خواندند و فسادی را که رواج افکار او در پی می داشت یادآور شدند و حکم قتل دسته جمعی آنان را صادر و اجرا کردند. مزدک رشک، کین، خشم، نیاز و آز را مایۀ سیه روزی مردمان و پرهیز از آن را واجب می دانست. اندیشه های مزدک تا چند قرن پس از او دوام آورد و فرقه هایی چون کوذکیه، ابومسلمیه، ماهانیه و سپید جامگیه از این اندیشه ها جوانه زدند و در فارس، خوزستان، سغد، سمرقند و چاچ روئیدند. خرم دینان ری و آذربایجان، ازجمله بابک خرم دین نیز ملهم از افکار و اعمال مزدکیان بودند. متون دینی اوستایی متأخر مزدک و مزدکیه را لعن کرده و و آنان را زندیک (زندیق) خوانده اند.
wikijoo: مزدک
پیشنهاد کاربران
مزدک : بنیان گذار آئینی که مبنی بر اصل اشتراک در اموال و زنان بود . او در عهد قباد ساسانی ظهور کرد و پیروانی یافت . اما انوشیروان پس از رسیدن به سلطنت آنها را قلع و قمع کرد . فردوسی در شاهنامه به انتقاد از مزدکیان پرداخته است .
یکی از پدیده های مهم این دوران بسط شهرها و رشد جمعیت آنهاست . شهرهای بسیاری بنیاد می شد و جمعیت شهرها به حساب دهقانانی که از رژیم موحش و ظلمانی ده می گریختند و بدان شهرها پناه می آوردند بسط سریع شهرها مسئله ی خوار بار را حاد ساخته و زندگی در شهر را نیز مانند زندگی در ده صعب و مشقت بار کرده بود .
... [مشاهده متن کامل]
در دوران سلطنت پیروز قحطی بزرگی در گرفت که هفت سال به طول انجامید . واقعه نگار سور یایی یشوعاستلیت مناظر موحش آن را در آن نواحی مرزی که دیده است وصف می کند . قحطی همراه با خراجهای سنگینی که پیروز برای جبران وضع بد مالی دولت بسته بود مردمی را که بی پا شده بودند به ستوه آورد .
علت خالی شدن خزانه علاوه بر غارتگری دربار و اشراف جنگهای متعدد باهیاطله و بیزانس بود . در 484 ایران در جنگ با هیاطله دچار شکستگی فاحش شد و به پرداخت غرامات کمرشکنی مجبور گردید . بلاش می خواست با گرفتن خراجهای سنگین تری از زمین داران بزرگ به خزینه ی تهی مدد رساند ولی این اقدامات منجر بدان شد که اشراف به سرکردگی سوخرا از دودمان اشرافی کارن او را ازتخت بزیر آورد ه کور ساختند. خاقانهای هیاطله با حملات متعدد خود بخشی از ایران شرقی را ویران و غارت کرده بودند . در اثر همه ی این عوامل استیصال مردم به حدی رسیده بود که تحمل ناپذیر بود . بدینسان در آستانه ی جنبش مزدکی در ایران شرایط عینی برای انفجار از هر جهت فراهم بود .
جریان جنبش مزدک
مزدک پور بامداد که به قولی زادگاهش نشابور و به قول طبری از مدریه شهری بر ساحل دجله و شاید کوت العماره ی کنونی بوده خود نخستین مؤسس و بانی آئین مزدکی نیست و این آئین پیش از او شارعین و واضعینی داشته است . تا آنجا که از مطابقه ی اقوال و روایات مختلف ایرانی و غیر ایرانی می توان استنباط کرد نخستین کسی که آغاز بحث نوینی در عقاید مانی گذاشت و در نقش نور و ظلمت بدان نحو که مانی گفته و نور را ناتوان و مقهور ظلمت شمرده است تردید کرد شخصی بود به نام بوندس که در قرن سوم میلادی و در زمان دیوکلیسین می زیسته و حدس می زنند که نام وی صورت یونانی و یا رومی نام فارسی بوندک باشد . بوندک یا بوندس ( که می توان آن را با عنوان روحانی خاصی از دین مانی نیز دانست ) در بیزانس نظریات خود را پخش می کرد . ظاهراً شخصی دیگر به نام زرتشت خرک ( گویا از مردم فسا ) دنباله ی کار پوندک را گرفت و آئین وی را تکمیل نمود و زمینه ی کیش الحاد آمیز " زرتشتکان " یا درست دینی را گذاشت . مزدک که مردی روحانی اندرزگر یا واعظی از پیروان کیش زرتشتکان بود موفق شد در دوران مصائب عظیم اجتماعی و ناخرسندی عمیق مردم با تکاء صفات عالی انقلابی و طلاقت و فصاحت لسان و قدرت فکر و منطق خود تعالیم خویش را در مغزها رسوخ دهد و سر منشأ تکان و جنبشی شگرف شود . جریان دقیق قیام مزدک و چگونگی بسط نهضت وی و علل ارتباطش با قباد و سیر آتی نهضت و جریان محاکمه و امحای مزدکیان همه و همه مبهم و روایات موجوده در اطراف آن متشتت و متناقض است . پژوهندگان معاصر به ویژه کریستنسن و کلیماکوشش قابل توجهی برای مقایسه ی اقوال مختلف و بیان استنباطات مرجع به خرج داده اند ولی چنین فحص ها و اجتهاداتی از وظیفه ی این گفتار بیرون است و آنچه که در این باره کمابیش به نظر نگارنده قابل قبول است آن است که مواعظ و سخنان شورانگیز مزدک درباره ی اصول کیش زرتشتکان مردم مستعد و ناخرسند را به جنبش آورد و گروهی انبوه بوی پیوستند و به قول خواجه نظام الملک مردمان پنهان و آشکار در مذهب مزدک شدند و به قول فردوسی :
همی گشت درویش با او یکی اگر پیر بود و اگر کودکی
قباد که از هر جهت از روحانیون و اشراف دل پری داشت و از مداخلت آنها در تعیین جانشین و حمایت آنها از سوخرا و رفتار قبلی آنها نسبت به پدر و برادرش بلاش که به دست روحانیون و اشراف کور شد دل خون بود و شاید هم ( چنانکه برخی حدس می زنند ) از دوران کودکی گرایشی مانوی در افکارش موجود بوده و نیز از موج عظیم مردم طاغی هراسیده و در صدد بازی با نهضت و تظاهر به سازش و نرمش بود با جنبش کنار آمد و راه رفق و مدارا و حتی حمایت و دستیاری را با مزدکیان در پیش می گیرد و به سخنان مزدک اندرزگو درباره ی لزوم گشودن در انبارهای دولتی غله به روی قحطی زدگان و اجرای عدالت در مورد بی چیزان و شاید هم اصلاحات در مناسبات زناشوئی تن در میدهد . ولی روحانیون و اشراف در مقابل این جریان که به هیچ وجه با مطامع و مقاصد آنان سازگار نبود واکنش شدید می کند و در سال 496 یعنی یک سال پس از آغاز شورش قباد را از سلطنت خلع و برادرش زاماسپ را به جایش می نشانند . قباد از چنگ رقبا و دشمنان خود می گریزد و به نزد خاقان هیاطله خوشنواز ( یا : اخشون وار ) می رود و با وی پیمان می بندد و خوشنواز دخترش را به زنی به او می دهد . قباد با کمک هیاطله زاماسپ را بر می اندازد و دوباره بر اریکه ای شاهی استوار می شود . ولی این بار با مزدکیان راه سردی در پیش می گیرد . با این حال مزدکیان کماکان به مثابه سلک نیرومندی که تکیه گاهشان مستمندان شهروده ( به قول دینکرت : نیوروزدها ) هستند ، نه فقط در جامعه بلکه حتی در دربار صاحب نفوذند . و از آنجا که قباد بر سر جانشینی خسرو کواتان با مزدکیان اختلاف می یابد و با کمک اشراف و با استفاده از تناقضات درونی خود نهضت بهانه ای جسته آنان را به محاکمه می کشد و با حضور روحانیون بزرگ زرتشتی ( داد هرمز ، آذر فروغ بَغ ، آذر مهر ، بُخت آفرید ، آذر بد ) و اساقفه ی مسیحیان ایران ( گلوزانس ، بازانس و غیره ) آنان را به بد دینی محکوم می سازد و خسروکواتان مأمور اجرای حکم جابرانه ی دادگاه می شود و در زمستان سال 524 ( به قولی 25 ژانویه ) مزدک و هزاران تن از پیروانش به فجیع ترین و قساوت کارانه ترین وضع نابود می گردند .
چنین است سیر حوادث . موافق این تشریح جنبش مزدک طی یک سال اول مورد حمایت قباد بود و گسترش عظیم داشت . به قول گیرشمن " ملت جمعا تابع نهضت مزدکی شده بود " ( 1 ) . این نهضت طی سه سال حکو . . .
... [مشاهده متن کامل]
در دوران سلطنت پیروز قحطی بزرگی در گرفت که هفت سال به طول انجامید . واقعه نگار سور یایی یشوعاستلیت مناظر موحش آن را در آن نواحی مرزی که دیده است وصف می کند . قحطی همراه با خراجهای سنگینی که پیروز برای جبران وضع بد مالی دولت بسته بود مردمی را که بی پا شده بودند به ستوه آورد .
علت خالی شدن خزانه علاوه بر غارتگری دربار و اشراف جنگهای متعدد باهیاطله و بیزانس بود . در 484 ایران در جنگ با هیاطله دچار شکستگی فاحش شد و به پرداخت غرامات کمرشکنی مجبور گردید . بلاش می خواست با گرفتن خراجهای سنگین تری از زمین داران بزرگ به خزینه ی تهی مدد رساند ولی این اقدامات منجر بدان شد که اشراف به سرکردگی سوخرا از دودمان اشرافی کارن او را ازتخت بزیر آورد ه کور ساختند. خاقانهای هیاطله با حملات متعدد خود بخشی از ایران شرقی را ویران و غارت کرده بودند . در اثر همه ی این عوامل استیصال مردم به حدی رسیده بود که تحمل ناپذیر بود . بدینسان در آستانه ی جنبش مزدکی در ایران شرایط عینی برای انفجار از هر جهت فراهم بود .
جریان جنبش مزدک
مزدک پور بامداد که به قولی زادگاهش نشابور و به قول طبری از مدریه شهری بر ساحل دجله و شاید کوت العماره ی کنونی بوده خود نخستین مؤسس و بانی آئین مزدکی نیست و این آئین پیش از او شارعین و واضعینی داشته است . تا آنجا که از مطابقه ی اقوال و روایات مختلف ایرانی و غیر ایرانی می توان استنباط کرد نخستین کسی که آغاز بحث نوینی در عقاید مانی گذاشت و در نقش نور و ظلمت بدان نحو که مانی گفته و نور را ناتوان و مقهور ظلمت شمرده است تردید کرد شخصی بود به نام بوندس که در قرن سوم میلادی و در زمان دیوکلیسین می زیسته و حدس می زنند که نام وی صورت یونانی و یا رومی نام فارسی بوندک باشد . بوندک یا بوندس ( که می توان آن را با عنوان روحانی خاصی از دین مانی نیز دانست ) در بیزانس نظریات خود را پخش می کرد . ظاهراً شخصی دیگر به نام زرتشت خرک ( گویا از مردم فسا ) دنباله ی کار پوندک را گرفت و آئین وی را تکمیل نمود و زمینه ی کیش الحاد آمیز " زرتشتکان " یا درست دینی را گذاشت . مزدک که مردی روحانی اندرزگر یا واعظی از پیروان کیش زرتشتکان بود موفق شد در دوران مصائب عظیم اجتماعی و ناخرسندی عمیق مردم با تکاء صفات عالی انقلابی و طلاقت و فصاحت لسان و قدرت فکر و منطق خود تعالیم خویش را در مغزها رسوخ دهد و سر منشأ تکان و جنبشی شگرف شود . جریان دقیق قیام مزدک و چگونگی بسط نهضت وی و علل ارتباطش با قباد و سیر آتی نهضت و جریان محاکمه و امحای مزدکیان همه و همه مبهم و روایات موجوده در اطراف آن متشتت و متناقض است . پژوهندگان معاصر به ویژه کریستنسن و کلیماکوشش قابل توجهی برای مقایسه ی اقوال مختلف و بیان استنباطات مرجع به خرج داده اند ولی چنین فحص ها و اجتهاداتی از وظیفه ی این گفتار بیرون است و آنچه که در این باره کمابیش به نظر نگارنده قابل قبول است آن است که مواعظ و سخنان شورانگیز مزدک درباره ی اصول کیش زرتشتکان مردم مستعد و ناخرسند را به جنبش آورد و گروهی انبوه بوی پیوستند و به قول خواجه نظام الملک مردمان پنهان و آشکار در مذهب مزدک شدند و به قول فردوسی :
همی گشت درویش با او یکی اگر پیر بود و اگر کودکی
قباد که از هر جهت از روحانیون و اشراف دل پری داشت و از مداخلت آنها در تعیین جانشین و حمایت آنها از سوخرا و رفتار قبلی آنها نسبت به پدر و برادرش بلاش که به دست روحانیون و اشراف کور شد دل خون بود و شاید هم ( چنانکه برخی حدس می زنند ) از دوران کودکی گرایشی مانوی در افکارش موجود بوده و نیز از موج عظیم مردم طاغی هراسیده و در صدد بازی با نهضت و تظاهر به سازش و نرمش بود با جنبش کنار آمد و راه رفق و مدارا و حتی حمایت و دستیاری را با مزدکیان در پیش می گیرد و به سخنان مزدک اندرزگو درباره ی لزوم گشودن در انبارهای دولتی غله به روی قحطی زدگان و اجرای عدالت در مورد بی چیزان و شاید هم اصلاحات در مناسبات زناشوئی تن در میدهد . ولی روحانیون و اشراف در مقابل این جریان که به هیچ وجه با مطامع و مقاصد آنان سازگار نبود واکنش شدید می کند و در سال 496 یعنی یک سال پس از آغاز شورش قباد را از سلطنت خلع و برادرش زاماسپ را به جایش می نشانند . قباد از چنگ رقبا و دشمنان خود می گریزد و به نزد خاقان هیاطله خوشنواز ( یا : اخشون وار ) می رود و با وی پیمان می بندد و خوشنواز دخترش را به زنی به او می دهد . قباد با کمک هیاطله زاماسپ را بر می اندازد و دوباره بر اریکه ای شاهی استوار می شود . ولی این بار با مزدکیان راه سردی در پیش می گیرد . با این حال مزدکیان کماکان به مثابه سلک نیرومندی که تکیه گاهشان مستمندان شهروده ( به قول دینکرت : نیوروزدها ) هستند ، نه فقط در جامعه بلکه حتی در دربار صاحب نفوذند . و از آنجا که قباد بر سر جانشینی خسرو کواتان با مزدکیان اختلاف می یابد و با کمک اشراف و با استفاده از تناقضات درونی خود نهضت بهانه ای جسته آنان را به محاکمه می کشد و با حضور روحانیون بزرگ زرتشتی ( داد هرمز ، آذر فروغ بَغ ، آذر مهر ، بُخت آفرید ، آذر بد ) و اساقفه ی مسیحیان ایران ( گلوزانس ، بازانس و غیره ) آنان را به بد دینی محکوم می سازد و خسروکواتان مأمور اجرای حکم جابرانه ی دادگاه می شود و در زمستان سال 524 ( به قولی 25 ژانویه ) مزدک و هزاران تن از پیروانش به فجیع ترین و قساوت کارانه ترین وضع نابود می گردند .
چنین است سیر حوادث . موافق این تشریح جنبش مزدک طی یک سال اول مورد حمایت قباد بود و گسترش عظیم داشت . به قول گیرشمن " ملت جمعا تابع نهضت مزدکی شده بود " ( 1 ) . این نهضت طی سه سال حکو . . .