مدد
/madad/
مترادف مدد: استعانت، استمداد، اعانت، حمایت، دستگیری، فریادرسی، کمک، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، نصر، یاری، یاوری
برابر پارسی: یاری، کمک، یاوری
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: یاری، کمک، یاری کمک، ( در قدیم ) یار یاور مددکار، آنچه به چیزی افزوده می شود تا قدرت آن را بیفزاید
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابر
نیز از دستش جهان دریای پهناور شود.
فرخی.
از مدد باران قصیل او رونق و طراوت یافت. ( سندبادنامه ص 14 ). || دستیاری. یاری. یارمندی. کمک. پشتیبانی : اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم... خوار گرداند مرا روزی که چشم یاری از او خواهم داشت و محتاج خواهم بود به مدد او. ( تاریخ بیهقی ص 319 ). نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعه این عبارات الفاظ درافشان شاهی را مددی تواند بود. ( کلیله و دمنه ).نشگفت که چون نمک بر آتش
لب را مدداز فغان ببینم.
خاقانی.
گرچه نیابد مدد آب جوی از گل اصلی نرود رنگ و بوی.
نظامی.
|| یار. یاور. مددکار. پشتیبان : هرگاه حاجت آید من [ بغراخان ] مدد توام. ( تاریخ بیهقی ص 196 ).از خراسان مدد خود به یمن بینم لیک
از یمن تحفه ایمان به خراسان یابم.
خاقانی.
از جان گذشته را به مدد احتیاج نیست.؟
|| زور. قوت : نزدیک نماز پیشین را مدد سیل بگسست. ( تاریخ بیهقی ص 262 ). من به کنجی و حق به هفت اقلیم مدد سحر ناب من رانده ست.
خاقانی.
قریب بیست سال مدد این فتنه و ماده این محنت در تزاید بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 14 ).|| در اصل هر شیئی را نامند که به شیئی دیگر به منظور زیاده شدن مقدار آن بیفزایند. ( از جامع الرموز ). || شرعاً عبارت است از عده ای سرباز که برای کمک به سربازان اعزامی برای جهاد با دشمنان به حدود و ثغور کشور اعزام دارند. ( از جامعالرموز ) : اگر برای خلیفه عرض افتد به وصول ما و مدد سپاه بر عقب این ملطفه بی هیچ تفکری واقف باشد. ( سلجوقنامه از فرهنگ فارسی معین ).
- مدد آمدن ؛ کمک رسیدن. مدد رسیدن. به مدد کاری آمدن.
- مدد آوردن ؛ کمک رساندن.
- مددالجیش ؛آنچه بدان قوت دهند سپاه را از مال و رجال و سلاح و جز آن. ( از متن اللغة ) ( از آنندراج ). نیروی کمکی که به یاری سپاهی فرستند.
- مدد بخشیدن ؛ مدد دادن. مدد کردن :
چونالان آمدت آب روان پیش
مدد بخشش ز آب دیده خویش.
حافظ ( از فرهنگ فارسی معین ).
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) یاری کردن کمک کردن . ۲ - ( اسم ) یاری : و بمدد عنایت و تربیت ایشان بهم. مطالب و امانی میرسند . ۳ - ( اسم ) عدهای از سپاهیان که بیاری سپاهی فرستند : اگر بر رای خلیفه عرض افتد بوصول ماو مدد سپاه بر عقب این ملطفه بی هیچ تفکری واقف باشد . یا به مدد آمدن ( فرستادن ) . ۱- بیاری آمدن ( فرستادن ) . ۲- عدهای از سپاهیان بیاری سپاهی دیگر آمدن ( فرستادن ) : بدان بهانه که یوسف بر لاس را با جمعی از سپاه که از عقب بمدد آمده بودند بتعجیل بیاورد . یا مدد معاش . ۱- زمینی که برای امرار معاش بکسی از جانب پادشاهان و بزرگان عطا شود . ۲- وجهی که علاوه بر حقوق بعنوان کمک بزندگی بمامور دولت دهند .
جمع مدت و مدید است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) [قدیمی] یار و یاور، فریادرس.
* مدد کردن: (مصدر متعدی، مصدر لازم ) یاری کردن، کمک کردن.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] مدد بمعنای کمک کردن است.
مَدَد در لغت به معنی کمک، اعانت و به فریاد رسیدن آمده است.
معنای اصطلاحی مدد
در اصطلاح عبارت است از نیرویی که برای پشتیبانی و تقویت نیروی در حال جنگ، فرستاده میشود. وقتی گفته میشود: «ضَمَّ الَیْهِ الْفَ رَجُلٍ مَدَداً» یعنی هزار مرد را به کمک او فرستاد.
مدد الهی در سایه صبر
در قرآن چنین آمده است: «بَلی انْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ الافٍ مِنَالْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینْ» «آری اگر شکیبا و با تقوا باشید و دشمنان در این هیجان خویش به شما بتازند پروردگارتان با پنج هزار فرشته نشاندار به کمک و یاری تان خواهد آمد.»
مَدَد در لغت به معنی کمک، اعانت و به فریاد رسیدن آمده است.
معنای اصطلاحی مدد
در اصطلاح عبارت است از نیرویی که برای پشتیبانی و تقویت نیروی در حال جنگ، فرستاده میشود. وقتی گفته میشود: «ضَمَّ الَیْهِ الْفَ رَجُلٍ مَدَداً» یعنی هزار مرد را به کمک او فرستاد.
مدد الهی در سایه صبر
در قرآن چنین آمده است: «بَلی انْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ الافٍ مِنَالْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینْ» «آری اگر شکیبا و با تقوا باشید و دشمنان در این هیجان خویش به شما بتازند پروردگارتان با پنج هزار فرشته نشاندار به کمک و یاری تان خواهد آمد.»
wikifeqh: مدد
[ویکی الکتاب] معنی أَتُمِدُّونَنِ: آیا مرا مدد می دهید
معنی یَمُدُّهُ: آن را مدد رساند - آن را کمک کند
معنی نُّمِدُّ: مدد می رسانیم - افزونی و گسترش می دهیم
معنی نُمِدُّهُم: به آنان مدد می رسانیم - افزونی و گسترش به آنان می دهیم
معنی مَّمْدُوداً: گسترده - مدد شده ("جعلت له مالا ممدودا" یعنی من برای او مالی ممدود یعنی گسترده و یا ممدود به مدد نتایج و فایده قرار دادم )
معنی مُمِدُّکُم: یاری کننده ی شما - مدد کننده ی شما
معنی لْیَمْدُدْ: مدد کند - بکشد (در اصل "لِیَمْدُدْ"(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو یا فا برای سهولت لام ساکن شده است .کلمه مد و امداد به یک معنا است ، لیکن امداد بیشتر در محبوب آمده ، و مد بیشتر در مکروه استعمال شده است. عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ...
تکرار در قرآن: ۳۲(بار)
زیادت. طبرسی ذیل آیه . فرموده: مدّ در اصل به معنی زیادت است، جذب و کشیدن را مدّ گویند که کشیدن چیزی سبب زیادت طول آن است. ولی راغب معنای آن را کشیدن میداند و گوید:«اَصْلُ الْمَدِّ: اَلْجَرُّ» و مدّت را از آن مدّت گویند که وقت ممتد است. در اقرب الموارد آمده: سیل را از آن مدّ گویند که زیادت آب است. به نظر میآید که قول مجمعالبیان اصح باشد و اینکه گسترش دادن زمین را مدّالارض گوییم که گسترش یک نوع زیادت است همچنین مهلت دادن، مال دادن و غیره. . مراد از مدّالارض ظاهراً گسترش و وسعت خشکی آن است اگر در نظر بگیریم که زمین در اصل مذاب بوده سپس در اثر سرد شدن قسمتی از آن منجمد شده و به تدریج بر وسعت آن افزوده تا تمام سطح آن را فرا گرفته است، در اینصورت معنی مدّالارض را بهتر درک خواهیم کرد یعنی: او کسی است که زمین را گسترش داد و در آن کوههای پابرجا و نهرها قرارداد. نظیر:. *. مدّعین به معنی نگاه شدید و خیره شدن است یعنی چشمانت را به چیزهایی که به دستههای کفّار دادهایم نگران مکن. * . آنچه میگوید می نویسیم و عذاب را بر او افزون میکنیم. * . «فَلْیَمْدُد» امر غائب است مراد از آن مهلت میباشد. گویند برای حتمی بودن مهلت به صورت امر آمده است یعنی هر که در ضلالت باشد خدا حتماً به او مهلت خواهد داد ولی وقت آمدن عذاب یا قیامت خواهد دانست که موقعیّت بدی داشته و بییار و یاور است. * . منظور از «یَمُدُّ» امداد و یاری است . * . مراد ظاهراً از «یَمُدُّهُم» مهلت است. * . . شما را با چهارپایان - اموال و پسران فزونی دادیم مدّ و امداد هر دو یکی است ولی راغب در مفردات گفته: امداد اکثراً در محبوب و مدّ در مکروه آید. *** * . مداد به معنی مرکب است از کشّاف و جوامع الجامع فهمیده میشود که علّت تسمیه، زیاد شدن وزن دوات بواسطه آن است. «مدد» مصدر است به معنی زیادت و آمدن چیزی بعد از چیزی، مراد از آن در آیه ظاهراً اسم است یعنی بگو اگر دریا مرکب شده و کلمات خدا با آن نوشته میشد حتماً پیش از تمام شدن کلمات خدا، دریا تمام میشد و اگر چه دریای دیگری را بر آن کمک میآوردیم. معنی آیه در «کلم» گذشت.
معنی یَمُدُّهُ: آن را مدد رساند - آن را کمک کند
معنی نُّمِدُّ: مدد می رسانیم - افزونی و گسترش می دهیم
معنی نُمِدُّهُم: به آنان مدد می رسانیم - افزونی و گسترش به آنان می دهیم
معنی مَّمْدُوداً: گسترده - مدد شده ("جعلت له مالا ممدودا" یعنی من برای او مالی ممدود یعنی گسترده و یا ممدود به مدد نتایج و فایده قرار دادم )
معنی مُمِدُّکُم: یاری کننده ی شما - مدد کننده ی شما
معنی لْیَمْدُدْ: مدد کند - بکشد (در اصل "لِیَمْدُدْ"(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو یا فا برای سهولت لام ساکن شده است .کلمه مد و امداد به یک معنا است ، لیکن امداد بیشتر در محبوب آمده ، و مد بیشتر در مکروه استعمال شده است. عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ...
تکرار در قرآن: ۳۲(بار)
زیادت. طبرسی ذیل آیه . فرموده: مدّ در اصل به معنی زیادت است، جذب و کشیدن را مدّ گویند که کشیدن چیزی سبب زیادت طول آن است. ولی راغب معنای آن را کشیدن میداند و گوید:«اَصْلُ الْمَدِّ: اَلْجَرُّ» و مدّت را از آن مدّت گویند که وقت ممتد است. در اقرب الموارد آمده: سیل را از آن مدّ گویند که زیادت آب است. به نظر میآید که قول مجمعالبیان اصح باشد و اینکه گسترش دادن زمین را مدّالارض گوییم که گسترش یک نوع زیادت است همچنین مهلت دادن، مال دادن و غیره. . مراد از مدّالارض ظاهراً گسترش و وسعت خشکی آن است اگر در نظر بگیریم که زمین در اصل مذاب بوده سپس در اثر سرد شدن قسمتی از آن منجمد شده و به تدریج بر وسعت آن افزوده تا تمام سطح آن را فرا گرفته است، در اینصورت معنی مدّالارض را بهتر درک خواهیم کرد یعنی: او کسی است که زمین را گسترش داد و در آن کوههای پابرجا و نهرها قرارداد. نظیر:. *. مدّعین به معنی نگاه شدید و خیره شدن است یعنی چشمانت را به چیزهایی که به دستههای کفّار دادهایم نگران مکن. * . آنچه میگوید می نویسیم و عذاب را بر او افزون میکنیم. * . «فَلْیَمْدُد» امر غائب است مراد از آن مهلت میباشد. گویند برای حتمی بودن مهلت به صورت امر آمده است یعنی هر که در ضلالت باشد خدا حتماً به او مهلت خواهد داد ولی وقت آمدن عذاب یا قیامت خواهد دانست که موقعیّت بدی داشته و بییار و یاور است. * . منظور از «یَمُدُّ» امداد و یاری است . * . مراد ظاهراً از «یَمُدُّهُم» مهلت است. * . . شما را با چهارپایان - اموال و پسران فزونی دادیم مدّ و امداد هر دو یکی است ولی راغب در مفردات گفته: امداد اکثراً در محبوب و مدّ در مکروه آید. *** * . مداد به معنی مرکب است از کشّاف و جوامع الجامع فهمیده میشود که علّت تسمیه، زیاد شدن وزن دوات بواسطه آن است. «مدد» مصدر است به معنی زیادت و آمدن چیزی بعد از چیزی، مراد از آن در آیه ظاهراً اسم است یعنی بگو اگر دریا مرکب شده و کلمات خدا با آن نوشته میشد حتماً پیش از تمام شدن کلمات خدا، دریا تمام میشد و اگر چه دریای دیگری را بر آن کمک میآوردیم. معنی آیه در «کلم» گذشت.
wikialkb: ریشه_مدد
جدول کلمات
مترادف ها
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان
کمک، معاونت، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آیه 128 سوره اعراف: اِسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا : از الله مدد جویید و صبر پیشه کنید
سوره فاتحه: اِیّاک نَستَعین: فقط از تو مدد می جوییم
مَن استَعَانَ بِغَیر الله ذَلَّ / خوار شد هرکه مدد از غیر خدا خواست
... [مشاهده متن کامل]
اللهی مددی / فقط الله و دیگر هیچ / الهی و ربی من لی غیرک / خدایا غیر از تو کسی را ندارم
کُلٌ مَن عَلَیهَا فَان وَ یَبقَی وَجهُ رَبّکَ/همه فانی اند جز تو یا الله
#شیع - موحّد
سوره فاتحه: اِیّاک نَستَعین: فقط از تو مدد می جوییم
مَن استَعَانَ بِغَیر الله ذَلَّ / خوار شد هرکه مدد از غیر خدا خواست
... [مشاهده متن کامل]
اللهی مددی / فقط الله و دیگر هیچ / الهی و ربی من لی غیرک / خدایا غیر از تو کسی را ندارم
کُلٌ مَن عَلَیهَا فَان وَ یَبقَی وَجهُ رَبّکَ/همه فانی اند جز تو یا الله
#شیع - موحّد
الارض مددناها: برای إمداد معاش: تداوم واستمرار حیات.
اعتضاد
استعانت، استمداد، اعانت، حمایت، دستگیری، فریادرسی، کمک، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، نصر، یاری، یاوری
مدد در تاریخ بیهقی به معنی ادامه و دنباله هم آمده است.
"مدد سیل پیوسته چون لشکر آشفته می در رسید"
تاریخ بیهقی دکتر فیاض ۱۳۷۴ ص ۳۴۲
"مدد سیل پیوسته چون لشکر آشفته می در رسید"
تاریخ بیهقی دکتر فیاض ۱۳۷۴ ص ۳۴۲
اسم یک فرد ٬
پسرانه که بیشتر در بین بلوچ ها به چشم میخورد،
پسرانه که بیشتر در بین بلوچ ها به چشم میخورد،