مختار

/moxtAr/

مترادف مختار: آزاد، برگزیده، بهین، پسندیده، حر، صاحب اختیار، ماذون، مجاز، مخیر، مستقل

متضاد مختار: مجبور

برابر پارسی: برگزیده، آزادکام، خود رآی

معنی انگلیسی:
free in one's action, independent, empowered, masculine proper name, authority, free in ones action

فرهنگ اسم ها

اسم: مختار (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: moxtār) (فارسی: مختار) (انگلیسی: mokhtar)
معنی: صاحب اختیار، برگزیده شده، گزیننده، عالی، آن که در انجام دادن یا انجام ندادنِ کاری آزاد است، صاحب اختیار در مقابل مجبور، ( در قدیم ) انتخاب شده، ( در قدیم ) گزیده، ممتاز، ( اَعلام ) مختار ابن ابی عبید ثقفی: [، قمری] سردار عرب، که در سال در کوفه به خونخواهی امام حسین ( ع ) قیام کرد و مردم را به خلافت محمّد حنفیه فراخواند، سپاهیان ابن زیاد را شکست داد و او را کشت، عبدالله ابن زبیر برادرش مصعب را به سرکوبی او فرستاد و مختار در جنگ با وی کشته شد، آن که در انجام دادن یا انجام ندادن کاری آزاد است، برگزیده، منتخب
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم تاریخی و کهن، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

مختار.[ م ُ ] ( ع ص ) ( از «خ ی ر» ) صاحب اختیار و گزیننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). صاحب اختیار و پسندکننده و اختیاردارنده و گزیننده. خودسر و آزاددر هر کار. ضد مجبور و دارای قدرت و توانائی و حکومت و ریاست. ( ناظم الاطباء ). و انت بالمختار؛ اختیار کن چیزی را که خواهی و تصغیر آن مُخَیِّر است به حذف تاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
گوید که مرا این می مشکین نگوارد
الا که خورم یاد شهی عادل و مختار.
منوچهری.
به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار
توئی در هر دوعالم گشته مختار.
ناصرخسرو.
مکن بدی تو و نیکی بکن چرا فرمود
خدای ما را گر ما نه حی و مختاریم.
ناصرخسرو.
نیستی اهل و سزاوار ستایش را
نه نکوهش را زیرا که نه مختاری.
ناصرخسرو.
چه کند مالک مختار که فرمان ندهد
چه کند بنده که سر بر خط فرمان ننهد.
سعدی.
در آمدن و نیامدن مختار است. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 251 ).
- مختارکار ؛ اختیاردارنده در کارها. پیشکار و کارگزار و عامل و امین و وکیل. ( ناظم الاطباء ).
- مختارکاری ؛ مباشرت و وکالت و نیابت. ( ناظم الاطباء ).
- مختار کردن کسی را ؛ اختیار دادن کسی را. آزاد گذاشتن کسی را در انتخاب روشی یا گرفتن تصمیمی. مختار گرداندن.
- مختار گرداندن ؛ مختار گردانیدن. مختار کردن : و مختار و مشهور و مذکور گردانید بر مقتضای التماس امیر بزرگوار. ( جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 314 ).
- مختار گشتن ؛ صاحب اختیار گشتن. دارای اختیار شدن :
رای مختار آسمان آثار گشت
آسمان مجبور و او مختار گشت.
خاقانی.
- مختارنامه ؛ توانائی و قدرت و مکتوب توانائی. ( ناظم الاطباء ).
|| گزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). گزیده. پسندیده و پسندیده شده و برگزیده. ( ناظم الاطباء ) :
از لشکر و جز لشکر از رعیت و جز رعیت
مختار توئی باللّه ، باللّه که تو مختاری.
( منوچهری دیوان ص 106 ).
وز مصطفی به امر و به تأیید ایزدی
مختار از امتش علی المرتضی شده ست.
ناصرخسرو.
لاجرم همچو مردم از حیوان
از همه خلق جمله مختارند.
ناصرخسرو.
اوست مختار خدا و چرخ و ارواح و حواس بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن ابی عبیده بن مسعود بن عمر و ثقفی مکنی به ابواسحق . ( و. سال اول ه.ق . مقت. سال ۶۷ ه.ق ) اول در سال ۶۶ ه. مطابق با ۶۸۶ م . در زمان خلافت عبدالملک بن مروان ( از خلفای بنی امیه ) با کمک جمعی از ایرانیان که از خلافت بنی امیه ناراضی بودند به خونخواهی شهدای کربلا برخاست .
صاحب اختیار، اختیاردار، گزیننده ، برگزیده
۱ - ( اسم ) دارند. اختیار صاحب اختیار مقابل محبور : در آمدن و نیامدن مختار است . ۲ - هر فاعلی که فعلش باختیار خودش باشد . یا مختار مطلق . خدای تعالی : او فضولی بوده است از انقباض کرد بر مختار مطلق اعتراض . ( مثنوی ) ۳ - گزیننده . ۴ - ( اسم ) برگزیده منتخب : ... در ساعتی که مختار او بود سکه کنده ... یا پیغمبر ( پیغامبر ) مختار . محمد مختار .
ابو عبدالله بن محمد بن احمد هروی

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - اختیاردار، بااختیار. ۲ - برگزیده و بهتر.

فرهنگ عمید

۱. صاحب اختیار، اختیاردار.
۲. گزیننده.
۳. [قدیمی] برگزیده.

واژه نامه بختیاریکا

صَلا دار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مختار (ابهام زدایی). مختار ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی• مختار، به معنای ۱. مقابل جبر، ۲. در برابر اکراه، ۳. مقابل ضرورت و اضطرار، ۴. برگزیدن یکی یا بیشتر، از چند چیز اعلام و اشخاص• مختار بن ابی عبیده، مکنّی به «ابو اسحاق» و ملقّب به «کیسان»، از خونخواهان خون امام حسین (علیه السلام)• مختار بن حسن عبدون، مشهور به ابن بطلان یا ابن عبدون از اطباء مسیحی بغداد در قرن پنجم• مختار بن عبدالحمید بوشنجی، ابوالفتح مختار بن عبدالحمید بوشنجی، محدث، ادیب و مورخ قرن ششم• عمر مختار، برجسته ترین و مشهورترین رهبر مجاهدان لیبی در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری/ نوزدهم و بیستم میلادی
...

مترادف ها

free (صفت)
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی

پیشنهاد کاربران

واژه " مختار " واژه ای ایرانی است که از بُن گذشته" مُخت/موخت" و پسوند " - ار" ساخته شده است بمانند: کردار، گفتار، ساختار، دیدار، پدیدار.
ریشه اوستایی - سانسکریت : موک ( =muc ) ؛
کُنونه یِ ( =زمانِ حال ) این ریشه در اوستایی: موچَ ( =muča ) ؛
...
[مشاهده متن کامل]

صفت مفعولی در اوستایی : موختَ ( =muxta ) ؛
صفت مفعولی در سانسکریت: موکتَ ( mukta ) ؛
بُن گذشته در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی: "موخت" ؛
بُن کُنونی در زبانِ پارسی : "موز"؛
کارواژه در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی : " موختن"؛
واژگانِ همپیوند در زبانِ پارسیِ میانه - اوستایی: آموختن ( آ - موختن ) ، فرموختن ( فر - موختن ) ، پدموختن ( پد - موختن ) ، هم موختن ( هم - موختن ) و. . . .
از آنجایی که واژه یِ " مُختار" با واژگانی همچون " آموختن و. . . " همریشه و همپیوند است، بهتر است به ریخت " موختار" بازنوشته شود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( درود بیکران بر کاربر " آرشا" که به زیبایی در اینباره روشنگری کردند و پیام من تنها در راستای پیام ایشان می باشد. )

خود چاره
صاحب اختیار. [ ح ِ اِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مختار. || لقبی بوده است در زمان سلاطین قاجار.
درود
موش به مینوی پنهان و نهان است که در زبان اوستایی به شکل maēša، در زبان سنسکریت به شکل meṣa و در گروه زبانهای PIE به شکلmoysos آمده و در نامگذاری بازی قایم - موشک به کار رفته است.
موشیدن: پنهان شدن
...
[مشاهده متن کامل]

فراموشیدن: پنهان شدن از یاد ( حافظه )
چموش: چ ( پسوند پاد، اسک ) موش ( پنهان ) : سرکش
خموش: خ ( پسوند فشار ) موش ( پنهان ) : خاموش ( خَمُش )
نکته افزودنی: پنهان و نهان از ریشه ( نه ) استند به مینوی نهادن
نهان: نه ( نهادن، نهادینه، نهاد، نهادین ) ان ( پسوند نامواژساز )
پنهان: پ ( پیشوند فشار ( تاکید ) ) نهان
نکته ای دیگر: موشک از ریشه موش نیست وانگه از ریشه موخت ( مخت ) ( Mukt ) است.
واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به مینوی پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن است. واژه موشک در زبان سنسکریت به صورت *muktaka मुक्तक به مینویmissile آمده است که سپس سبکتر شده و از موکتک به شکل موشک درآمده است.
همچنین واژه مختار از همین ریشه است: مختار: مخت ( آزاد، رها ) ار ( پسوند نامواژساز )
مُخت: مخ ( موخ ( در آموختن ) ، مُغ ( مغ زرتشتی، مغان ) ، مغز، مزگ، مزدا ) ت ( پسوند گواشساز )

دوختی جدید، نو
کامازاد = کام ( خواست ) آزاد.
با تلفظ مِخْتارْ ؛
در گویش بختیاری و شوشتری و دزفولی به معنی الک و آردبیز است .
مختار یعنی مُخی جون
این واژه آریایی است:
واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به معنای پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن و پسوند آک ساخته شده که روی هم معنای پرتاب شونده آزاد شونده و رها شونده میدهند. واژه موشک در زبان سنسکریت به صورت *muktaka मुक्तक به معنای موشک=missile آمده است که سپس سبکتر شده و از موکتک به شکل موشک درآمده است. ازینرو واژه موشک هیچ رپتی ( ربطی ) به موش و موش کوچک ندارد. ریشه mukta همانست که در واژگان مختار ( مختا آر=آزادمنش ) و مختاباد ( مختا=آزادی وات=دارنده ) نیز به کار رفته است. عرب از روی واژه مختار واژگان اختیار و مخیر را جعل کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دانستنی است معنای دیگر موشک همانا نهان - پنهان کردن to hide است که در زبان اوستایی به شکل maēša، در زبان سنسکریت به شکل meṣa و در گروه زبانهای PIE به شکلmoysos آمده و در نامگذاری بازی قایم - موشک به کار رفته است.
*نزدگاه: Monier - Williams Sanskrit - English Dictionary

ویکال دار، هلیژدار
صاحب اختیار
یعنی تک رای، ازاد
همون طوری ک من میخوامش💜
مستقل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس