محمد حنیف
فرهنگ اسم ها
معنی: ترکیب دو اسم محمد و حنیف ( ستوده و راستین )، از نام های مرکب، ا محمّد و حنیف
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
پیشنهاد کاربران
محمد حنیف ( زادهٔ ۱۳۳۹، بروجرد ) رمان نویس و پژوهشگر ادبیات داستانی، برگزیده جوایزی چون کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه جلال آل احمد، جایزه ادبی حبیب غنی پور، جشنواره قلم زرین، کتاب سال دفاع مقدس و جشنواره تجلیل از پژوهشگران و فناوران برتر کشور است.
... [مشاهده متن کامل]
حنیف در محله دودانگه یا خیابان جعفری بروجرد به دنیا آمد؛ شرقی ترین محله بروجرد که کارگرنشین و فقیرنشین بود. کودکی و نوجوانی در کنار تحصیل انواع کارهای یدی را تجربه کرد؛ دورهٔ ابتدایی را در مدرسه محمدرضاشاه و راهنمایی را در مدرسه مهرگان بروجرد گذراند و سپس دیپلم خود را از دبیرستان پهلوی بروجرد گرفت. سپس آموزگار شد و در روستاهای بیاتان بروجرد و رشیدی ازنا به تدریس پرداخت. پس از یک دوره اخراج و انقطاع از معلمی در سال ۱۳۶۲ به دانشگاه رفت. دوره کارشناسی دبیری تاریخ را در دانشگاه تربیت معلم تهران گذراند و سال ۱۳۶۴ دورهٔ کوتاهی را در جنگ ایران - عراق به عنوان قصه نویس سپری کرد. سپس دو بار در سال های ۱۳۶۶ و ۱۳۷۰ مجدداً برای شغل معلمی اقدام کرد، اما گزینش آموزش و پرورش او را رد کرد. دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و دوره دکتری تخصصی تاریخ را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران گذراند. از این نویسنده تاکنون علاوه بر چندین رمان، تاریخی، فولکلور و کتابهایی در حوزه ادبیات داستانی و پژوهشهای تاریخی و ادبیات عامه منتشر شده است. هر چند حنیف در ابتدا مقاله ها و پژوهش هایی در حوزه تاریخ و فرهنگ عامه نوشت، اما سال هاست که روی ادبیات داستانی متمرکز شده است.
حنیف میان ادبیات داستان و جامعه رابطه تنگاتنگی می بیند. به نظر او نویسنده، اثر داستانی و جامعه سه ضلع یک مثلث هستند که از هم تأثیر می گیرند و برهم تأثیر می گذارند. نویسنده وقتی می بیند جامعه وضعیتش خراب است آن را خود به خود در اثر داستانی منتقل می کند. وضعیت ادبیات داستانی ما هم تابعی از بقیه وجوه جامعه است. اگر وضعیت اجتماعی و وضعیت اقتصادی جامعه خوب باشد قطعاً حال ادبیات داستانی هم خوب می شود و بالکعس چون رمان و ادبیات داستانی یک پدیده مختص به زندگی طبقه متوسط و مختص به زندگی شهرنشینی است و برای رشد آن لازم است که طبقه متوسط قدرت خرید کتاب و وقت مطالعه داشته باشند. شهرنشینی ما از اواخر دوره قاجار آرام آرام تحول پیدا می کند؛ مثلاً تهران در اوایل دوره پهلوی جمعیت خیلی کمی داشت و آرام آرام با پول نفت و اصلاحات ارضی جمعیت تهران بیشتر می شود. مهاجرت روستاییان به شهر باعث تقویت طبقه تازه ای از مردم می شود که این بر ادبیات تأثیر می گذارد، اما سال هاست که شاهد هستیم طبقه متوسط روز به روز ضعیف تر می شود. طبیعی است که وقتی طبقه متوسط ضعیف و بودجه های فرهنگی کم می شود تیراژ کتاب از دو هزار نسخه می رسد به اعداد خیلی کمتر. رادیو و تلویزیون هم آن گونه که شایسته است، به دنبال تشویق مردم به سمت کتاب خواندن نیست. به این دلیل اقبال نسبت به آثار عامه پسند بیشتر می شود و آثاری که باعث برانگیختن احساسات مختلف انسانی در خواننده می شود و او را به فکر وامی دارد و به چرایی و چگونگی سوق دهد، بسیار کم می شود. حنیف، شخصیت های داستان ها و رمان هایش را از دل سفرها و میهمانی ها و گفت وگو با افراد متفاوت و متنوع از اقشار گوناگون، خلق و کشف می کند و گاه شخصیتی حین نوشتنن از اعماق درونش سر برمی آورد. در رمانِ «رؤیای آهوان»، سپیدی، سگی است که در روزهای آموزگاری با او بود که از دلِ درگیری آموزگارِ رمانش به نام «کاظم»، با گرگ بیرون آمد و در نهایت جای یکی از راویان داستان را گرفت. آقا اجازه، نخستین داستانی بود که سال ۶۴ در روزنامهٔ اطلاعات چاپ کرد. این داستان، روایتِ یک آموزگار و شاگردان کلاس اش بود و موضوعی تربیتی داشت و بعدها با همکاری؛ عبدالرضا فریدزاده به فیلم نامه تبدیل شد و با کارگردانی «یار دل افکار» روی آنتن شبکهٔ اول رفت. «گل های یخی»، رمانی بود که هم رگه هایی از جریانِ سیالِ ذهن داشت و هم کانون روایتی پیچیده که بی گمان می توانست طور دیگری مطرح گردد.
... [مشاهده متن کامل]
حنیف در محله دودانگه یا خیابان جعفری بروجرد به دنیا آمد؛ شرقی ترین محله بروجرد که کارگرنشین و فقیرنشین بود. کودکی و نوجوانی در کنار تحصیل انواع کارهای یدی را تجربه کرد؛ دورهٔ ابتدایی را در مدرسه محمدرضاشاه و راهنمایی را در مدرسه مهرگان بروجرد گذراند و سپس دیپلم خود را از دبیرستان پهلوی بروجرد گرفت. سپس آموزگار شد و در روستاهای بیاتان بروجرد و رشیدی ازنا به تدریس پرداخت. پس از یک دوره اخراج و انقطاع از معلمی در سال ۱۳۶۲ به دانشگاه رفت. دوره کارشناسی دبیری تاریخ را در دانشگاه تربیت معلم تهران گذراند و سال ۱۳۶۴ دورهٔ کوتاهی را در جنگ ایران - عراق به عنوان قصه نویس سپری کرد. سپس دو بار در سال های ۱۳۶۶ و ۱۳۷۰ مجدداً برای شغل معلمی اقدام کرد، اما گزینش آموزش و پرورش او را رد کرد. دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و دوره دکتری تخصصی تاریخ را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران گذراند. از این نویسنده تاکنون علاوه بر چندین رمان، تاریخی، فولکلور و کتابهایی در حوزه ادبیات داستانی و پژوهشهای تاریخی و ادبیات عامه منتشر شده است. هر چند حنیف در ابتدا مقاله ها و پژوهش هایی در حوزه تاریخ و فرهنگ عامه نوشت، اما سال هاست که روی ادبیات داستانی متمرکز شده است.
حنیف میان ادبیات داستان و جامعه رابطه تنگاتنگی می بیند. به نظر او نویسنده، اثر داستانی و جامعه سه ضلع یک مثلث هستند که از هم تأثیر می گیرند و برهم تأثیر می گذارند. نویسنده وقتی می بیند جامعه وضعیتش خراب است آن را خود به خود در اثر داستانی منتقل می کند. وضعیت ادبیات داستانی ما هم تابعی از بقیه وجوه جامعه است. اگر وضعیت اجتماعی و وضعیت اقتصادی جامعه خوب باشد قطعاً حال ادبیات داستانی هم خوب می شود و بالکعس چون رمان و ادبیات داستانی یک پدیده مختص به زندگی طبقه متوسط و مختص به زندگی شهرنشینی است و برای رشد آن لازم است که طبقه متوسط قدرت خرید کتاب و وقت مطالعه داشته باشند. شهرنشینی ما از اواخر دوره قاجار آرام آرام تحول پیدا می کند؛ مثلاً تهران در اوایل دوره پهلوی جمعیت خیلی کمی داشت و آرام آرام با پول نفت و اصلاحات ارضی جمعیت تهران بیشتر می شود. مهاجرت روستاییان به شهر باعث تقویت طبقه تازه ای از مردم می شود که این بر ادبیات تأثیر می گذارد، اما سال هاست که شاهد هستیم طبقه متوسط روز به روز ضعیف تر می شود. طبیعی است که وقتی طبقه متوسط ضعیف و بودجه های فرهنگی کم می شود تیراژ کتاب از دو هزار نسخه می رسد به اعداد خیلی کمتر. رادیو و تلویزیون هم آن گونه که شایسته است، به دنبال تشویق مردم به سمت کتاب خواندن نیست. به این دلیل اقبال نسبت به آثار عامه پسند بیشتر می شود و آثاری که باعث برانگیختن احساسات مختلف انسانی در خواننده می شود و او را به فکر وامی دارد و به چرایی و چگونگی سوق دهد، بسیار کم می شود. حنیف، شخصیت های داستان ها و رمان هایش را از دل سفرها و میهمانی ها و گفت وگو با افراد متفاوت و متنوع از اقشار گوناگون، خلق و کشف می کند و گاه شخصیتی حین نوشتنن از اعماق درونش سر برمی آورد. در رمانِ «رؤیای آهوان»، سپیدی، سگی است که در روزهای آموزگاری با او بود که از دلِ درگیری آموزگارِ رمانش به نام «کاظم»، با گرگ بیرون آمد و در نهایت جای یکی از راویان داستان را گرفت. آقا اجازه، نخستین داستانی بود که سال ۶۴ در روزنامهٔ اطلاعات چاپ کرد. این داستان، روایتِ یک آموزگار و شاگردان کلاس اش بود و موضوعی تربیتی داشت و بعدها با همکاری؛ عبدالرضا فریدزاده به فیلم نامه تبدیل شد و با کارگردانی «یار دل افکار» روی آنتن شبکهٔ اول رفت. «گل های یخی»، رمانی بود که هم رگه هایی از جریانِ سیالِ ذهن داشت و هم کانون روایتی پیچیده که بی گمان می توانست طور دیگری مطرح گردد.