مالک
/mAlek/
مترادف مالک: ارباب، دارا، دارنده، صاحب، صاحبخانه، ملک دار، موجر، آقا، مخدوم، خداوند، خدایگان، ذی حق
متضاد مالک: مستاجر
برابر پارسی: دارنده، توانمند، سرمایه دار
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، آن که صاحب مِلک یا املاکی است، از نام ها و صفات خداوند، ( در ادیان ) ملک الموت گیرنده ی جان، ( اَعلام ) ) مالکِ اشتر: [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام ( ص ) و سردار حضرت علی ( ع ) در جنگهای جمل و صفین، در هنگام عزیمت به مصر به عنوان والی آن سرزمین، به دست مخالفان مسموم شد، ) مالک ابن انس: [، قمری] فقیه مسلمان از مردم مدینه، بنیانگذار مذهب مالکی، مذهب های اهل سنت، مؤلف کتاب اَلموَطا، که اساس مذهب مالکی است، ) مالک ابن عوف: [قرن اول هجری] از صحابه ی پیامبر اسلام ( ص )، که در جنگ های شام کشته شد، ) مالک دینار: ( = مالک ابن دینار ) [قرن هجری] از زاهدان معروف مسلمان در بصره که در پارسایی ضرب المثل شده است، ( در اعلام ) نام یکی از یاران امیرالمؤمنین علی ( ع ) مشهور به مالکِ اشتر، ارباب، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است، از نامهای خداوند
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
مالک. [ ل ِ ] ( ع ص ) خداوند. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند. خداوند و صاحب و متصرف و دارنده. ( ناظم الاطباء ). خداوند. رب. دارا. دارنده. ج ، مالکین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ج ، مُلاّک ، مُلَّک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : هربنده ای از بندگان که در بندگی من است... در وقت گویایی من به این قسم یا مالک آن خواهم شد بعد از این همه آزادند در راه خدا. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 315 ).
تویی مملوک و هم مالک تویی مفضول و هم فاضل
تویی معمول و هم عادل تویی بهرام و هم کیوان.
ناصرخسرو ( دیوان ص 362 ).
با بخیلی مجوی ره که نبودهیچ دین دار مالک دینار.
سنائی.
مالک دین نشد کسی که نشداز سر جود مالک دینار.
سنائی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
چگونه بسلامت تواندبود کسی که مالک نفس خود نتواند بود. ( کلیله و دمنه ).در جهان مالک جهان سخن
مادح حضرت مبارک تست.
خاقانی.
مالک ملک جلال الدین کاندر تیغش آتش و آب به هم بی ضرر آمیخته اند.
خاقانی.
و او را... مالک مرکبات سفلی کرد. ( سندبادنامه ص 2 ).ازبهر خدا که مالکان جور
چندین نکنندبر ممالیک.
سعدی.
چه کند مالک مختار که فرمان ندهدچه کند بنده که سر بر خط فرمان ننهد.
سعدی.
خدای تعالی مرامالک این مملکت گردانیده. ( گلستان ).بس مالکان باغ که دوران روزگار
کرده ست خاکشان گل دیوارهای باغ.
سعدی.
مالکترین کسی بر علم عمل کننده علم است. ( منسوب به هوشنگ ، از تاریخ گزیده ).- مالک تحریر ؛ کسی که مالک و متصرف بنده است و حق آزاد کردن او را دارد :
رسم است که مالکان تحریر
آزاد کنند بنده پیر.
( گلستان ).
- مالک رقبه ؛ ( اصطلاح فقهی ) کسی که مالک عین غیر منقولی است. در فقه وغیر آن گاهی این اصطلاح در مقابل کسی بکار می رود که حق انتفاع در آن دارد و یا حق دیگری در آن دارا باشدمانند حق وثیقه در رهن و بیع شرط. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).|| صاحب ده و قریه و زمین زراعتی. بندار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پادشاه. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حاکم و پادشاه. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
صاحب، خداوند، کسی که صاحب چیزی باشدوبتوانددر آن تصرف کند، ملاک جمع
( صفت ) کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع : مالکین : خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قبال. املاک ? ( وحشی . چا . امیر کبیر.۲۲۶ )
پیغام
( م آلک ) مالک
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کسی که دارای زمین کشاورزی، کارگر و رعیت بسیار است، ارباب.
۳. از نام های خداوند.
۴. [قدیمی] نگهبان جهنم، مالک دوزخ.
۵. [قدیمی] عزرائیل، ملک الموت.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَالِکَ: صاحب - مالک
معنی مَا لَکَ: تو را چه شده - برای تو چه اتفاقی افتاده - نیست برای تو
معنی لَا یَمْلِکُ: مالک نیست
معنی مَا أَمْلِکُ: مالک نمی شوم
معنی مَا یَمْلِکُونَ: مالک نیستند
معنی تَمْلِکُونَ: مالک شوید
معنی لَا تَمْلِکُ: مالک نیست (اختیار ندارد)
معنی لَا تَمْلِکُونَ: مالک نیستید
معنی لَا یَمْلِکُونَ: مالک نیستند
معنی مَّمْلُوک: آن که دیگری مالک و صاحب اختیار اوست
معنی لَا أَمْلِکُ: ندارم - مالک نیستم
معنی رَبُّ: پروردگار - پرورش دهنده - مالکِ مدبر
ریشه کلمه:
ملک (۲۰۶ بار)
معنی مَا لَکَ: تو را چه شده - برای تو چه اتفاقی افتاده - نیست برای تو
معنی لَا یَمْلِکُ: مالک نیست
معنی مَا أَمْلِکُ: مالک نمی شوم
معنی مَا یَمْلِکُونَ: مالک نیستند
معنی تَمْلِکُونَ: مالک شوید
معنی لَا تَمْلِکُ: مالک نیست (اختیار ندارد)
معنی لَا تَمْلِکُونَ: مالک نیستید
معنی لَا یَمْلِکُونَ: مالک نیستند
معنی مَّمْلُوک: آن که دیگری مالک و صاحب اختیار اوست
معنی لَا أَمْلِکُ: ندارم - مالک نیستم
معنی رَبُّ: پروردگار - پرورش دهنده - مالکِ مدبر
ریشه کلمه:
ملک (۲۰۶ بار)
wikialkb: مَالِک
دانشنامه عمومی
مالک (فیلم ۱۹۷۲). «مالک» ( انگلیسی: Maalik ( 1972 film ) ) یک فیلم است که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: مالک (فیلم ۱۹۷۲)
مترادف ها
مالک
ارباب، سید، خداوند، مالک، خدیو، لرد، صاحب، شاهزاده
ملاک، مالک، صاحب ملک
ملاک، مالک، موجر، صاحبخانه
دارا، مالک، متصرف
خواجه، مالک، دارنده
مالک، متصرف، صاحب حق طبق کتاب
مالک
مالک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مالک یک چیز، به دارنده آن چیز می گویند یا:
مالک=دارنده
مالک=دارنده
ذا، ذو، ذی
ذو
به کُردی جنوبی و مرکزی: خاوِنxāwen
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد :
که او داد برنیک و بد دستگاه
که دارنده آفتابست و ماه.
فردوسی.
دارای سپهر و اخترانش
دارنده نعش و دخترانش.
نظامی.
|| نگهبان. نگهدارنده :
... [مشاهده متن کامل]
همیدون به بندش همی داشتند
بر او چند دارنده بگماشتند.
اسدی.
|| ( اِخ ) خدای تعالی :
سپهبد بدارنده سوگند خورد
کزین دژ برآرم بخورشید گرد.
فردوسی.
اگر خواهم از زیردستان خراج
ز دارنده بیزارم و تخت و تاج.
فردوسی.
جهانجوی و گردی و یزادن پرست
مداراد دارنده باز از تو دست.
فردوسی.
که او داد برنیک و بد دستگاه
که دارنده آفتابست و ماه.
فردوسی.
دارای سپهر و اخترانش
دارنده نعش و دخترانش.
نظامی.
|| نگهبان. نگهدارنده :
... [مشاهده متن کامل]
همیدون به بندش همی داشتند
بر او چند دارنده بگماشتند.
اسدی.
|| ( اِخ ) خدای تعالی :
سپهبد بدارنده سوگند خورد
کزین دژ برآرم بخورشید گرد.
فردوسی.
اگر خواهم از زیردستان خراج
ز دارنده بیزارم و تخت و تاج.
فردوسی.
جهانجوی و گردی و یزادن پرست
مداراد دارنده باز از تو دست.
فردوسی.
خداوند
نمونه:
. . . در آن دم که پاسی از شب گذشته، جز سرکارگر و خداوند ( مالک ) آن، کسی در آن نیست.
بجای واژه های ار ریشه عربی �مالک� و �صاحب� می توان از واژه ی پارسی �خداوند�، سود برد.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوشتار �آب پاکی روی دست آخوندِ جفنگ گو� و پی نوشت آن در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/04/blog - post_888. html
نمونه:
. . . در آن دم که پاسی از شب گذشته، جز سرکارگر و خداوند ( مالک ) آن، کسی در آن نیست.
بجای واژه های ار ریشه عربی �مالک� و �صاحب� می توان از واژه ی پارسی �خداوند�، سود برد.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوشتار �آب پاکی روی دست آخوندِ جفنگ گو� و پی نوشت آن در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/04/blog - post_888. html
بالآخره؛ یه روزی خسته میشی ومیفهمی که مالک هیچی نیستی ونبودی ونخواهی شوی!
"مالک یوم الدین"
"مالک یوم الدین"
🇮🇷 واژه ی برنهاده: دارنده 🇮🇷
پیوند نخست:ازدانگارهٔ ( اطلاعیهٔ ) زیر در اینستاگرام پارسی انجمن
پیوند دوم:ازدانگارهٔ زیر در تلگرام پارسی انجمن
پیوند دوم:ازدانگارهٔ زیر در تلگرام پارسی انجمن
صاحب تصرف. [ ح ِ ت َ ص َرْ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مالک و متصرف. || مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد : و حالی که به متابعت و سلوک میبود، هر صاحب تصرفی آن را نمیتواند تصرف نمود. . . ( انیس الطالبین ص 219 ) .
موجر . . . .
صاحب. . . مالک. . . . اختیاردار. . . .
مالِک
اَفزون بر واژه ی داشتار و با درنگری به این که مال از بُنیاد واژه ای ایرانی یا ایری است واژه های زیر هم پیش نهاده می شود :
دارَنده : مالِک ( در ریختار فاعِل )
دارِشمَند : دارِش - مَند ( مانند : دانشمند ، روشمند. . . )
... [مشاهده متن کامل]
دارِش = مال ، دارایی و - مَند = زاب دارندگی و داشتاری
مالدار یا مالتار : مال - دار/ تار
دار / تار : پسوند کُنندگی یا دارندگی است مانند :
پرستار ، کفتار ، پاسدار ، شهردار. . .
اَفزون بر واژه ی داشتار و با درنگری به این که مال از بُنیاد واژه ای ایرانی یا ایری است واژه های زیر هم پیش نهاده می شود :
دارَنده : مالِک ( در ریختار فاعِل )
دارِشمَند : دارِش - مَند ( مانند : دانشمند ، روشمند. . . )
... [مشاهده متن کامل]
دارِش = مال ، دارایی و - مَند = زاب دارندگی و داشتاری
مالدار یا مالتار : مال - دار/ تار
دار / تار : پسوند کُنندگی یا دارندگی است مانند :
پرستار ، کفتار ، پاسدار ، شهردار. . .
زمین دار
پیشنهاد بنده واژه زیبای خاوند و خدیو و همچنین داشتار میباشد ک از واژگان بسیار زیبا و البته فراموش شده پارسی سره میباشد و بویژه واژه خاوند
مالک :خداوند
خداوندمغازه: صاحب مغازه ( کلمه خداوندبه معنای صاحب درحال حاضردرزبان بلوچی رذایج است )
خداوندمغازه: صاحب مغازه ( کلمه خداوندبه معنای صاحب درحال حاضردرزبان بلوچی رذایج است )
این واژه و همه واژه های همخانواده آن ریشه ایرانی دارند چون :
ریشه واژه مال به معنای گنجینه در لغتنامه سکایی - ختنی در لغت malysaka* به معنای خزانه دار سلطنتی royal treasurer ثبت شده است.
*پیرس:
Dictionary of Khotan Saka by Harold Walter Bailey
ریشه واژه مال به معنای گنجینه در لغتنامه سکایی - ختنی در لغت malysaka* به معنای خزانه دار سلطنتی royal treasurer ثبت شده است.
*پیرس:
در پارسی " داشتار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
ارباب
ذا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)