لکه دار کردن


معنی انگلیسی:
bespatter, blot, brand, dapple, soil, speck, stain, sully, pollute, to stain, to blemish, to cast aspersions on, to stigmatize
speckle

لغت نامه دهخدا

لکه دار کردن. [ ل َک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) لکه دار کردن نام و ناموس و عرض و جز آن از کسی ؛ تهمتی بر او نهادن. زشت گردانیدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- دارای لکه کردن داغ دار کردن . ۲- متهم و رسوا کردن : ازدواج با این زن حیثیت ترا لکه دار میکند .

دانشنامه عمومی

لکه دار کردن (تیرگی). تیرگی لایه نازکی از خوردگی است که بر روی مس، برنج، آلومینیوم، منیزیم، نئودیمیم و سایر فلزات مشابه ایجاد می شود، در این فرایند خارجی ترین لایه فلز تحت یک واکنش شیمیایی قرار می گیرد. تیرگی همیشه تنها ناشی از اثرات اکسیژن موجود در هوا نیست. به عنوان مثال، نقره برای تیرگی سولفید هیدروژن نیاز دارد، اگرچه ممکن است به مرور زمان با اکسیژن هم کدر و دچار تیرگی شود. تیرگی اغلب به صورت یک لایه یا روکش مات، خاکستری یا سیاه روی فلز ظاهر می شود. تیرگی یک پدیده سطحی است که برخلاف زنگ زدگی خودمحدودشونده است. فقط چند لایه بالایی فلز واکنش می دهند و این لایه مهروموم شده کدر از لایه های زیرین در برابر واکنش محافظت می کند.
تیرگی در واقع فلز زیرین را در استفاده در فضای باز حفظ می کند و این شکل تیرگی پتینه نام دارد. تشکیل پتینه در کاربردهایی مانند سقف مسی، مجسمه ها و یراق آلات مسی، برنزی و برنجی در فضای باز ضروری است. پتینه نامی است که برای تیرگی فلزات بر پایه مس گفته می شود، در حالی که تونینگ اصطلاحی برای نوعی از تیرگی است که روی سکه ها ایجاد می شود. [ نیازمند منبع]
تیرگی محصول یک واکنش شیمیایی بین یک فلز و یک ترکیب غیرفلزی به ویژه اکسیژن و دی اکسید گوگرد است. معمولاً محصول اکسیداسیون، یک اکسید فلزی یا گاهی اوقات سولفید یک فلز است. اکسید فلز گاهی با آب واکنش می دهد و هیدروکسید و دی اکسید کربن برای ساخت کربنات می سازد. که یک تغییر شیمیایی است. روش های مختلفی هم برای جلوگیری از تیرگی فلزات وجود دارد.
طلای ۲۴ عیار ( طلای خالص که با فلزات دیگر مخلوط نشده است ) و پلاتین دچار تیرگی نمی شوند. اما تقریباً تمام فلزات دیگر از جمله طلای کمتر از ۲۴ عیار، نقره، مس، برنج، آلومینیوم و منیزیم دچار تیرگی و خراب می شوند. [ ۲]
درست است که جواهرات طلا و پلاتین تیره و کدر نمی شوند، اما گران تر نیز هستند. آبکاری طلا یا رودیوم روی نقره یکی از گزینه های جلوگیری از تیرگی است. همچنین مواد شیمیایی جلوگیری کننده از تیرگی فلز وجود دارند که می توان آن ها را برای مدتی در فلز به کار برد. درحالی که این گزینه ها مانع از تیرگی می شوند، اما به طور دائم از آن جلوگیری نمی کنند. در ادامه مفصل دربارهٔ پیش گیری و حذف تیرگی توضیح خواهیم داد. آبکاری و مواد شیمیایی فرسوده می شوند و درنهایت فلز زیرین درمعرض عوامل ایجاد تیرگی قرار می گیرند. [ ۲]
عکس لکه دار کردن (تیرگی)عکس لکه دار کردن (تیرگی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

distaste (فعل)
لکه دار کردن، بد آمدن

foul (فعل)
لکه دار کردن، ناپاک کردن، بهم خوردن، نارو زدن، گیر کردن، گوریده کردن، چرک شدن

blame (فعل)
مقصر دانستن، سرزنش کردن، لکه دار کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، عتاب کردن

blemish (فعل)
خوار کردن، عیب دار کردن، بد نام کردن، لکه دار کردن، خسارت وارد کردن، اسیب زدن، افترا زدن

slur (فعل)
لکه دار کردن، مطلبی را حذف کردن، مطلب را نادیده گرفتن و رد شدن، با عجله کاری را انجام دادن

speck (فعل)
لکه دار کردن

soil (فعل)
کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، چرک شدن، خاکی کردن

brand (فعل)
علامت گذاشتن، لکه دار کردن، داغ کردن، داغ زدن، خاطرنشان کردن

denigrate (فعل)
بد نام کردن، سیاه کردن، لکه دار کردن، سیاه ساختن

gaum (فعل)
الودن، لکه دار کردن، لک کردن، اغشتن

taint (فعل)
فاسد کردن، رنگ کردن، لکه دار کردن، عفونی کردن، الوده شدن، ملوث کردن

stain (فعل)
رنگ کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، زنگ زدن، رنگ شدن، رنگ پس دادن

traduce (فعل)
بد نام کردن، افترا زدن به، لکه دار کردن، بهتان زدن به، رسوا کردن

besmirch (فعل)
لکه دار کردن، ناپاک کردن

tarnish (فعل)
تیره کردن، لکه دار کردن، کدر کردن

smear (فعل)
الودن، لکه دار کردن، اغشتن

calumniate (فعل)
بد نام کردن، لکه دار کردن، افترا زدن، بهتان زدن به

maculate (فعل)
الودن، لکه دار کردن، بی عفت کردن

mottle (فعل)
لکه دار کردن، با خال های رنگارنگ نشان گذاردن

smirch (فعل)
خوار کردن، لکه دار کردن، کثافت

sully (فعل)
لکه دار کردن، کثافت، الوده شدن

smutch (فعل)
کثیف کردن، الوده کردن، لکه دار کردن

stigmatize (فعل)
خوار کردن، لکه دار کردن، نشان دار کردن، داغ ننگ زدن بر

stipple (فعل)
لکه دار کردن، منقوط کردن

فارسی به عربی

بقع , تربة , خطا , شائبة , صنف , عیب , لائمة , لطخة , لوث , مسحة , نقطة

پیشنهاد کاربران

بپرس