لزیر

لغت نامه دهخدا

لزیر. [ ل َ ] ( ص ) هوشمند. عاقل. دانا. || بزرگ. || پرهیزکار. ( برهان ).

لزیر. [ ل َ ] ( اِخ ) نام موضعی به کجور مازندران. ( سفرنامه رابینو ص 109 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان میان بند بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 32 هزارگزی جنوب باختری سولده و شش هزارگزی باختر جاده گلندرود به المده. کوهستانی ، معتدل دارای 70 تن سکنه مازندرانی و فارسی زبان. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ معین

(لَ زِ ) (ص . ) هوشمند، دانا.

فرهنگ عمید

۱. زیرک، هوشمند، دانا.
۲. پرهیزکار.

گویش مازنی

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس