واژه ی �قله� در زبان فارسی و ریشه های تاریخی
در زبان شناسی تاریخی، واژه ی �قله� در فارسی معاصر به معنای بالاترین نقطه یا نوک یک شیء به کار می رود. ریشه ی این واژه را می توان در زبان های باستانی ایرانی و هندواروپایی، از جمله اوستایی، پهلوی و سانسکریت، پیگیری کرد. این تطور معنایی نشان می دهد که مفهوم �سر� و �بالا� در طول تاریخ زبانی ایرانی و هندی پابرجا بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
اوستایی
در اوستایی، واژه های 𐬫𐬀𐬭𐬀 ( karna ) و 𐬯𐬀𐬭𐬀 ( sara ) به معنای �سر� یا �نوک� آمده اند. این واژه ها در ترکیب های توصیفی مانند 𐬫𐬀𐬭𐬀𐬯𐬀𐬙𐬀 ( karnāstā ) و 𐬯𐬀𐬭𐬀𐬯𐬀𐬙𐬀 ( saraxtā ) به معنای �در بالاترین نقطه� یا �در رأس� به کار رفته اند.
- - -
پهلوی
در پهلوی، واژه ی 𐬯𐬀𐬭𐬀 ( sara ) معنای دارد و در متون پهلوی، مانند �بند هرمز� و �بند یزدگرد�، به کار رفته است. این واژه در ترکیب های مختلف، دلالت بر �نوک� یا �بالاترین نقطه� دارد و ادامه ی معنایی اوستایی را نشان می دهد.
- - -
سانسکریت
در سانسکریت، واژه ی शिखर ( śikhara ) به معنای �قله� یا �نوک� آمده و در متون کهن مانند �ریگ ودا� و �ماهابهاراتا� به کار رفته است. این واژه ریشه در هندواروپایی دارد و هم خانواده با واژه های ایرانی باستان است که به مفهوم �سر� و �بالا� اشاره دارند.
- - -
منابع علمی و کتابی
منابع اوستایی و زرتشتی
Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch. Strassburg, 1904.
Darmesteter, James. Le Zend - Avesta. Paris, 1892–1893.
Kellens, Jean. �tudes avestiques et mazd�ennes. Paris, 1984–1991.
Hoffmann, Karl. Avestische Laut - und Flexionslehre. G�ttingen, 1963.
Spiegel, Friedrich. Die Avestasprache. Leipzig, 1880.
منابع پهلوی و میانه ایرانی
MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. London, 1971.
Nyberg, H. S. Manual of Pahlavi. Wiesbaden, 1974.
Skj�rv�, Prods Oktor. An Introduction to Manichean Middle Persian and Parthian, 2009.
Christensen, Arthur. L’Iran sous les Sassanides. Paris, 1944.
Henning, W. B. The Book of the Deeds of Ardashir. London, 1953.
منابع سانسکریت
Monier - Williams, Monier. A Sanskrit - English Dictionary. Oxford, 1899 ( Reprint: Motilal Banarsidass ) .
Mayrhofer, Manfred. Etymologisches W�rterbuch des Altindoarischen. Heidelberg, 1986–2001.
Macdonell, A. A. A Sanskrit Grammar for Students. Oxford, 1927.
B�htlingk, Otto. Sanskrit - W�rterbuch. St. Petersburg, 1855–1875.
Whitney, William D. Sanskrit Grammar. Leipzig, 1889.
منابع تطبیقی و هندواروپایی
Pokorny, Julius. Indogermanisches Etymologisches W�rterbuch. Bern, 1959.
Beekes, Robert S. P. Comparative Indo - European Linguistics. Amsterdam, 1995.
Meillet, Antoine. Introduction � l’�tude Compar�e des Langues Indo - Europ�ennes. Paris, 1922.
Fortson, Benjamin W. Indo - European Language and Culture: An Introduction. Oxford, 2004.
Lehmann, Winfred P. Theoretical Bases of Indo - European Linguistics. Austin, 1979.
منابع تکمیلی
Emmerick, R. E. A Manual of Middle Persian. Cambridge, 1967.
Hin�ber, Oskar von. A Handbook of Old Iranian. Berlin, 2005.
Schmitt, R�diger. Die iranischen Namen. Band I: Die altiranischen Namen. Wiesbaden, 1987.
Lubotsky, Alexander. The Indo - Iranian Inheritance of Sanskrit. Leiden, 1990.
- - -
قله واژه تازی شده �کلّه� فارسی به معنای سر یا بلندترین نقطه می باشد .
قله: این واژه عربی شده از واژه ی پارسی کله می باشد.
( الفاظ الفارسیه المعربه، السید ادی شیر، بیروت 1908 )
همتای پارسی اینهاست:
چکاد ĉakād، ستیغ setiq ( دری )
بالن bālen ( پهلوی )
توکال tukāl ( گیلکی: tukāli )
ککود kakud ( سنسکریت )
قُله گویش دیگری از واژه ی کَله هست. و هر دو پارسی هستند، نه عربین و نه ترکی.
قله یک کلمه فارس نیست و نمی تواند باشد چون در پارسی اصلا حرف ق ندارد
واژه قله
معادل ابجد 135
تعداد حروف 3
تلفظ qolle
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قلَّة، جمع: قُلَل و قِلال]
مختصات ( ~ . ) ( اِ. )
آواشناسی qolle
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
درضمن شباهت معنایی واژه قلوه ( در ترکیب دل وقلوه ) با - کلیه - و شباهت لفظی وظاهری ( از حیث گردی ) قلوه با قلب باتبدیل حرف - و - به - ب - نیز درخور توجه است
قله واژه ای است فارسی از ریشه کل , گل, قل. یا کر بمعنی سر ومجازا - واقع در بالا ونیز گرد شبیه سر. مانند کلمات زیر
گلوله, کلاه, کلوچه, کلان ( بالا مرتبه ) , کل کل ( درگیری سرباسر ) , قلعه, کلوت ( در کویر کرمان ) , کلات ( نادری ) , کاله ( پستان گاو بسب گردی ) کل ( طاس ) , کلاله, ( بازی با ریگ ) یک قل دو قل واحتمالا واژه های کلیه ( تلفظ دیگر گرده ) . کلنجار, کلا ( پسوند مکان در شمال ) و شاید قلب
... [مشاهده متن کامل] واژه قله یک پارسی نه عربی هست نه ترکی هست ایران یعنی قله صد درصد پارسی است.
در ترکی به قله و اوج === زیروِ zirve
البته اوج یعنی نوک در ترکی
آووج یعنی کف دست
. . .
چَکاد = قلّه
{البته شاید قلّه نیز خود عربیده واژه کلّه باشد}
بن مایه: لغت نامه دهخدا
#پارسی دوست
قله:بلندترین نقطه کوه را قله می گویند, مانند قله دماوند و اِوِرِست.
چُکاد بهترین است
Čokad
دامنه کوه ولی فکر میکنم
اوج. . . چکاد. . . فراز کوهی
ستیغ
بالا ترین نقطه ی کوه
چکاد
اوراز
معنی قله:اوراز
فراز کوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)