قله

/qolle/

مترادف قله: اوج، چکاد، ذروه، ستیغ، راس، سر، سرکوه، فراز، فرق، کله، نوک، سبو، کوزه

متضاد قله: دامنه

برابر پارسی: چکاد، چکات، چکاذ، چگات، چیکات

معنی انگلیسی:
acme, apex, climax, crest, height, mountaintop, peak, spire, summit, superlative, tip, vertex

لغت نامه دهخدا

قله. [ ق َ ل َه ْ ] ( ع مص ) چرکین اندام و زرد شدن آن و داغ داغ شدن پوست از بسیاری ادرفن . || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست ازسختی و خشکی. و فعل آن از سمع است. ( منتهی الارب ).

قله. [ ق ُ ل َ ] ( اِ ) نوعی از انگور. || اسبی که رنگش به زردی مایل باشد. ( برهان ).

قله. [ ق ُل ْ ل َ ] ( اِ ) نوعی از رنگهای اسب. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) :
کمیت قله نژاد آنکه داغ جم دارد
سبک درآر بمیدان و گرم گردانش.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) ( بهار عجم ).
رجوع به قُلَه شود.

فرهنگ فارسی

بلندترین نقطه چیزی، سرکوه
( اسم ) سرکوه چکاد تیغ .
الک دولک دودله و آن چوبی است که اطفال بدان بازی کنند .

فرهنگ معین

(قُ لَّ ) (اِ. ) اسبی که رنگش به زردی مایل باشد.
(قُ لُِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بالاترین بخش کوه . ۲ - بالای هر چیزی . ج . قلل .
( ~ . ) (اِ. ) سبوی بزرگ .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] بلندترین نقطه چیزی.
۲. (زمین شناسی ) سر کوه.
۳. [مجاز] سبو، کوزه، کوزۀ بزرگ یا کوچک.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم دارویی] ← اوج

گویش مازنی

/ghele/ دژ قلعه

واژه نامه بختیاریکا

( قَلِه ) ( صت ) ؛ قلعه
( قلِّه ) مزرعه گندم؛ در بعضی جاها علاوه بر مزرعه گندم به مزرعه جو هم اطلاق می شود.
( قُله ) تیز؛ رُه رُهی؛ کُلُنگ؛ گُر؛ مُلِّه؛ نُچُلِی ( نُچ ) ؛ دو رُ ( دو رو )

دانشنامه عمومی

قُله یا ستیغ یا چکاد، به بلندترین جای یک کوه گفته می شود. به عبارت دیگر، قله نقطه ای بر سطح زمین است که ارتفاع آن از همه نقاط اطرافش بیشتر باشد. [ ۱]
بلندترین قلهٔ ایران قلهٔ کوه دماوند است. بعد از قله دماوند قله های علم کوه و سبلان به ترتیب دومین و سومین قلل بلند ایران هستند. بلندترین قلهٔ کرهٔ زمین، قلهٔ کوه اورست است. بلندترین قلّهٔ منظومه شمسی هم کوه المپوس در مریخ است. مشکل ترین قله کره زمین برای صعود، کوه نوردان قله k2 با ارتفاع ۸۶۱۱ متر می باشد.
عکس قله

قله (سیبری). قله یا گُلِتس ( به زبان روسی: Golets، جمع: Goltsy ) نوعی قله کوه طاس در مناطق خاصی از سیبری است. این اصطلاح بخشی از نام جغرافیایی چندین قله در منطقه است.
قله از بالای دارمرز بیرون زده و معمولاً گرد یا صاف هستند. آنها بی ثمر، صخره ای یا سنگی هستند و به ندرت ممکن است گلسنگ یا بوته های کوچک رشد کرده مانند کاج سیبری روی آنها رشد کنند. دامنه های صخره ای برهنه، قورمها و صخره ها رایج هستند. این اصطلاح معمولاً در نام قله های سامانه سیبری جنوبی به ویژه در ترانس بایکال و کوه های سایان یافت می شود. [ ۱] پهنه زیر قله ها معمولاً بالاترین منطقه پوشش گیاهی ارتفاعی، بالای توندرای کوهستانی کمربند آلپ. [ ۲]
عکس قله (سیبری)

قله (فیلم). «قله» ( انگلیسی: The Summit ( film ) ) فیلمی در ژانر مستند است.
عکس قله (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

چکاد

مترادف ها

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

acme (اسم)
اوج، سر، بحران، قله، منتها، مرتفع ترین نقطه، نقطهء کمال

climax (اسم)
اوج، قله، راس، منتها درجه

culmination (اسم)
اوج، قله، حد اعلی

zenith (اسم)
اوج، قله، سمت الراس، بالاترین نقطه آسمان

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

peak (اسم)
قله، نوک، راس، منتها درجه، ستیغ، حد اکثر، کاکل، کلاه نوک تیز

summit (اسم)
اوج، قله، نوک، اعلی درجه، ذروه، منتها درجه، منتهی

crest (اسم)
قله، طره، تاج، ستیغ، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش

vertex (اسم)
سر، قله، نوک، تارک، راس، فرق، فرق سر، سمت الراس

knoll (اسم)
قله، ماهور، نوک تپه، تیزی یا برامدگی خاک از اب

pap (اسم)
قله، نوک پستان، ممه، خمیر نرم، خوراک نرم و رقیق، تفاله گوشت یا سیب، هر چیزی شبیه نوک پستان

knap (اسم)
قله، نوک، پشته، بالای تپه

فارسی به عربی

ذروة , ربوة , قمة , نقطة

پیشنهاد کاربران

قُله گویش دیگری از واژه ی کَله هست. و هر دو پارسی هستند، نه عربین و نه ترکی.
قله یک کلمه فارس نیست و نمی تواند باشد چون در پارسی اصلا حرف ق ندارد
واژه قله
معادل ابجد 135
تعداد حروف 3
تلفظ qolle
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: قلَّة، جمع: قُلَل و قِلال]
مختصات ( ~ . ) ( اِ. )
آواشناسی qolle
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

درضمن شباهت معنایی واژه قلوه ( در ترکیب دل وقلوه ) با - کلیه - و شباهت لفظی وظاهری ( از حیث گردی ) قلوه با قلب باتبدیل حرف - و - به - ب - نیز درخور توجه است
قله واژه ای است فارسی از ریشه کل , گل, قل. یا کر بمعنی سر ومجازا - واقع در بالا ونیز گرد شبیه سر. مانند کلمات زیر
گلوله, کلاه, کلوچه, کلان ( بالا مرتبه ) , کل کل ( درگیری سرباسر ) , قلعه, کلوت ( در کویر کرمان ) , کلات ( نادری ) , کاله ( پستان گاو بسب گردی ) کل ( طاس ) , کلاله, ( بازی با ریگ ) یک قل دو قل واحتمالا واژه های کلیه ( تلفظ دیگر گرده ) . کلنجار, کلا ( پسوند مکان در شمال ) و شاید قلب
...
[مشاهده متن کامل]

واژه قله یک پارسی نه عربی هست نه ترکی هست ایران یعنی قله صد درصد پارسی است.
در ترکی به قله و اوج === زیروِ zirve
البته اوج یعنی نوک در ترکی
آووج یعنی کف دست
. . .
چَکاد = قلّه
{البته شاید قلّه نیز خود عربیده واژه کلّه باشد}
بن مایه: لغت نامه دهخدا
#پارسی دوست
قله:بلندترین نقطه کوه را قله می گویند, مانند قله دماوند و اِوِرِست.
چُکاد بهترین است
Čokad
دامنه کوه ولی فکر میکنم
دامنه کوه
قله
اوج. . . چکاد. . . فراز کوهی
ستیغ
بالا ترین نقطه ی کوه
چکاد
اوراز
معنی قله:اوراز
فراز کوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس