به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزه قَتّال.
سعدی.
قتال. [ ق َ ] ( ع اِ ) جان و تن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نفس. ( اقرب الموارد ). || بقیه جسم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) توانائی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قوه. یقال : ناقة ذات قتال ، اذا کانت وثیقة. ( اقرب الموارد ). تن آوری و استواری : ناقه ذات قتال ؛ ناقه استوار تناور. ( منتهی الارب ).
قتال. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).
قتال. [ ق َت ْ تا ] ( ع ص ) بسیار کشنده. بسیار قتل کننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزه قَتّال.
سعدی.
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیاکه پشت مار بنفش است و زهر او قتّال.
سعدی.
قتال. [ ق َت ْ تا ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).