ناخوشایند

/nAxoSAyand/

مترادف ناخوشایند: تلخ، ثقیل، ناپسند، نادلپذیر، ناگوار، نامطبوع، نامطلوب، ناهماهنگ

متضاد ناخوشایند: خوشایند

معنی انگلیسی:
horrid, awkward, bad, beastly, disagreeable, distasteful, filthy, forbidding, gamy, grating, harsh, ill-favored, impossible, invidious, loud, ugly, mean, nasty, noxious, objectionable, obnoxious, offensive, pestilent, rebarbative, repellent, rotten, seamy, sour, undesirable, ungracious, unlikely, unlovely, unpalatable, unpleasant, unsavory, vile, grungy, icky, stinking, snotty, tripe, dumpy, foul, frightful, pesky, varment, varmint, atrocious, unenviable

لغت نامه دهخدا

( ناخوش آیند ) ناخوش آیند. [ خوَش ْ / خُش ْ ی َ ] ( نف مرکب ) چیزی که خوش آیند و مطبوع و دلپسند نباشد. ( ناظم الاطباء ). نادلپسند. نادلپذیر. که مطبوع نیست. که مورد پسند خاطر نیست. ناملایم. نامطبوع. نامقبول.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که مطبوع نیست نادلپسند نا مقبول مقابل خوشایند.

فرهنگ عمید

آنچه خوش آیند و دلپسند نباشد.

مترادف ها

unpleasant (صفت)
زشت، ناگوار، نامطبوع، ناخوش آیند، نامطلوب، ناخوشایند، خالی از لطف

unsightly (صفت)
کریه، بد منظر، ناخوشایند، بدنما

unbecoming (صفت)
نا شایسته، ناخوشایند، نا زیبا

ill-sorted (صفت)
ناسازگار، ناجور، نا مناسب، بد نهاد، ناخوشایند

plaguesome (صفت)
ناخوشایند

فارسی به عربی

مزعج
غیر سار , مقیة , مکروه , ناکر الجمیل

پیشنهاد کاربران

ناهمگین
چیزی که حس یا احساسات منفی را در ما ایجاد کند.
ناپسند
بد حال، ناگوار
زننده
بد اخلاق
بارد

بارد
بد حال

بپرس