فلسفه ژاپن ( به انگلیسی: Japanese philosophy ) یا فلسفه ژاپنی در بستر تاریخ، تلفیقی از ادیان بومی شینتو و قاره ای، مانند بودیسم، تائوئیسم و کنفوسیوسیسم بوده است. پیش از این به شدت تحت تأثیر فلسفه چینی و هندی، مانند میتوگاکو و ذن بوده است، و اکنون بسیاری از فلسفه مدرن ژاپنی تحت تأثیر فلسفه غرب است.
گفتمان روشن فکری توسط متفکران، اساتید، و رهبران سیاسی و مذهبی ژاپن ایجاد شد، که با خلاقیت، سنت های مذهبی و سیاسی اصیل خود را با مفاهیم کلیدی درهم آمیختند و از قرن هفتم میلادی، از سنت های بیگانه ( اول از آسیای شرقی و بعد از اروپای غربی و ایالات متحده ) گرفته و بومی کردند. [ ۱]
فیلسوفان ژاپنی، مانند همتایان غربی به دنبال پاسخ سؤالاتی در مورد دانش ( معرفت شناسی ) ، کنش اخلاقی ( اخلاق ) ، رابطه بین هنر و زیبایی ( زیبایی شناسی ) و ماهیت حقیقت ( متافیزیک ) بودند. تفاوت آن ها در پیش فرض های متفاوتی است که برای یافتن پاسخ این پرسش ها در نظر گرفتند. فیلسوفان غربی مجموعه ای از اضداد مطرح می کنند - جسم و ذهن، خود و دیگری، هنرمند و صحنه، واقع و ظاهر - و سعی می کنند بر فاصله بین آن ها پل بزنند. فیلسوفان ژاپنی، برعکس برای فهم، چگونگی هم پوشانی این تضادهای آشکار تلاش می کنند. در نتیجه، فلسفه ژاپنی به اجزاء یا ذات های مستقل نمی پردازد، بلکه فرایندها و ترکیبات مرتبط با هم را در نظر دارد. [ ۱]
سیر تکاملی فلسفه ژاپن را می توان به پنج مرحله تقسیم کرد: باستان، کلاسیک، قرون وسطی، اوایل مدرن و مدرن. [ ۱]
قبل از استقرار فئودالیسم در ژاپن، جریان اصلی تفکر ژاپنی متعلق به بودیسم بود. فرهنگ بودایی که با اهداف سیاسی توسط شاهزاده شوتوکو بسط داده شد، به عنوان تفکری در «ایمن سازی کشور» در دوره نارا رایج شد. هنگامی که دوره هیان ( ۷۹۴–۱۱۸۵ ) آغاز شد، به جای «اندیشه ایمن سازی کشور»، نوعی از بودیسم که با نام میکیو شناخته می شود، رواج یافت. در اواخر دوران اشرافی که بدبینی ها نسبت به «اعتقاد به این که بودیسم در روزهای آخر این جهان رو به افول خواهد رفت» رواج یافت، جنبش های «قلمرو آسمانی بودا» ( سرزمین موعود بودا ) ، «زندگی آینده» را به عنوان ابزاری برای مقابله با ناامیدی گسترش دادند. در طول دوره کاماکورا ( ۱۱۸۵–۱۳۳۳ ) که حکومتی تحت سلطه طبقه سامورایی ها آغاز شد، بودیسم «جدید» مورد اقبال طبقه تازه برخاسته ( سامورایی ) قرار گرفت. .
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفگفتمان روشن فکری توسط متفکران، اساتید، و رهبران سیاسی و مذهبی ژاپن ایجاد شد، که با خلاقیت، سنت های مذهبی و سیاسی اصیل خود را با مفاهیم کلیدی درهم آمیختند و از قرن هفتم میلادی، از سنت های بیگانه ( اول از آسیای شرقی و بعد از اروپای غربی و ایالات متحده ) گرفته و بومی کردند. [ ۱]
فیلسوفان ژاپنی، مانند همتایان غربی به دنبال پاسخ سؤالاتی در مورد دانش ( معرفت شناسی ) ، کنش اخلاقی ( اخلاق ) ، رابطه بین هنر و زیبایی ( زیبایی شناسی ) و ماهیت حقیقت ( متافیزیک ) بودند. تفاوت آن ها در پیش فرض های متفاوتی است که برای یافتن پاسخ این پرسش ها در نظر گرفتند. فیلسوفان غربی مجموعه ای از اضداد مطرح می کنند - جسم و ذهن، خود و دیگری، هنرمند و صحنه، واقع و ظاهر - و سعی می کنند بر فاصله بین آن ها پل بزنند. فیلسوفان ژاپنی، برعکس برای فهم، چگونگی هم پوشانی این تضادهای آشکار تلاش می کنند. در نتیجه، فلسفه ژاپنی به اجزاء یا ذات های مستقل نمی پردازد، بلکه فرایندها و ترکیبات مرتبط با هم را در نظر دارد. [ ۱]
سیر تکاملی فلسفه ژاپن را می توان به پنج مرحله تقسیم کرد: باستان، کلاسیک، قرون وسطی، اوایل مدرن و مدرن. [ ۱]
قبل از استقرار فئودالیسم در ژاپن، جریان اصلی تفکر ژاپنی متعلق به بودیسم بود. فرهنگ بودایی که با اهداف سیاسی توسط شاهزاده شوتوکو بسط داده شد، به عنوان تفکری در «ایمن سازی کشور» در دوره نارا رایج شد. هنگامی که دوره هیان ( ۷۹۴–۱۱۸۵ ) آغاز شد، به جای «اندیشه ایمن سازی کشور»، نوعی از بودیسم که با نام میکیو شناخته می شود، رواج یافت. در اواخر دوران اشرافی که بدبینی ها نسبت به «اعتقاد به این که بودیسم در روزهای آخر این جهان رو به افول خواهد رفت» رواج یافت، جنبش های «قلمرو آسمانی بودا» ( سرزمین موعود بودا ) ، «زندگی آینده» را به عنوان ابزاری برای مقابله با ناامیدی گسترش دادند. در طول دوره کاماکورا ( ۱۱۸۵–۱۳۳۳ ) که حکومتی تحت سلطه طبقه سامورایی ها آغاز شد، بودیسم «جدید» مورد اقبال طبقه تازه برخاسته ( سامورایی ) قرار گرفت. .
wiki: فلسفه ژاپن